دین و تمدن تاملی بر تحلیلی از عبدالبهاء در خصوص رابطه دین و تمدن ( بخش اول)
صالح پویا
در صفحات تاریخ تکامل اجتماعی بشر همواره سر فصل های زیادی به مسئله « دین » و چگونگی تاثیرگذاری آن بر روابط اجتماعی و ساختارهای جوامع اختصاص دارد. صرف نظر از مثبت یا منفی بودن این حضور و چگونگی ایفای نقش آن، این پدیده قدمتی بهاندازه تاریخ حضور اجتماعی انسان بر کره خاکی میتواند داشته باشد، چه که مباحثات و نقطه نظراتی وجود دارد که، احتمال بر این میدهند آغاز و پایهگذاری ادیان از نوعی اعتقاد بدوی با نام « توتمیسم » یا « توتم پرستی » در زمان شکلگیری اجتماعات اولیه انسانی آغاز و به « مونوتیسم » یا « یگانهگرایی » در امروز رسیده باشد. ( ۱) در هر صورت فارغ از میزان دقیق بودن ِ این نظرات، آنچه مهم مینماید قدمت و طولانی بودن همنشینی پدیده ای به نام « دین » با انسان است. همنشینی که مدعی است میتواند به عمده سوالات انسان در این جهان راز آلود، پاسخهای لازم را بدهد.
آنچه امروزه نگاههای بسیاری را به خود جلب کرده چگونگی این همراهی، میزان تاثیرات و کیفیت تاثیر حضور دین در زندگی انسانها است. رسیدن به پاسخ این چگونگیها میتواند تاثیر مهمی بر سرنوشت دین و جایگاه آن در آینده بشر داشته باشد. به همین منظور، دیدگاهها و نظر گاه های مختلف که با آغاز رنسانس و شکلگیری دوگانه علم و دین در جهان غرب آغاز شده، همچنان در غالب بررسی های فلسفی، علمی، اخلاقی در جهان امروز نیز ادامه دارد. در کنار چنین بررسی های آکادمیک، وجود شبکه های اجتماعی و طرح چنین مسائلی در آنها نیز هر روز گسترده تر و مباحث در خصوص آن ابعاد جدیتری به خود میگیرند.
حضور عقاید دینی متنوع و مختلف در سطح جهان، بویژه ادیان ابراهیمیکه باورمندان زیادی را به خود اختصاص دادهاند و تاثیرات خواسته و یا ناخواسته آنها در چگونه زیست انسانها، محققین و صاحبنظران علوم اجتماعی، فلاسفه و یا رهبران ادیان را همیشه با این سوال مواجه میکند که این پدیده اجتماعی ِ دارای ساختارهای تعریف شده و اهداف اعلام شده که با نام دین می شناسیم، چه میزان در شکلگیری تمدن بشری نقش مثبت داشته و یا به چه مقدار همانند یک ترمز، نقشی منفی و کند کننده را بر عهده داشته است .
باقبول این موضوع که با وجود مخالفتها و یا موافقتهایی که با حضور دین در عرصههای اجتماعی در دوران مدرن میشود، نقش آفرینی دین در جوامع کنونی واقعیتی غیرقابل کتمان است و بر مبنای چنین نمود اجتماعی، در این نوشته سعی میشود برای فهم ِ این حضور و مدل تاثیرگذاری دین در شکلگیری تمدن بشری، تاملی داشته باشیم بر تحلیل « عبدالبهاء » از چگونگی و کیفیت ِ این نقشآفرینی.
نقطهای که تمدن بشری امروز در آن قرار گرفته و بر اساس آن ساختارها و ساز و کارهای اجتماعی در حال کار کردن هستند، ممکن است از نظر گروهی ایده آل به نظر نرسد و ابهامات زیادی در مورد حوزه هایی مثل، اقتصاد، سیاست، عدالت، فرهنگ و…. وجود داشته باشد. ولی با همه تفاوت در ارزیابی ها، وضع موجود و آنچه بنام تمدن بشری میشناسیم با همه کمی و یا کاستی احتمالی، حاصل تجربه بشری در طول تاریخ است.
با در نظر داشتن مجموع این شرایط، در این مقاله بدون ورود به مباحث فلسفی و یا جنبه های روحانی و متافیزیکی دین و یا تاثیرات روحی و روانی آن بر افراد و یا نقد تمدن موجود، سعی میشود نقطه نظرات عبدالبهاء در مورد میزان نقش دین به عنوان یک پدیده اجتماعی، در تکامل مدنیت و شکلگیری تمدن انسانی بصورت مختصر مورد تامل قرار گیرد.
دین و تمدن
اگر بخواهیم « تمدن » را وجود یک جامعه انسانی با سیستم ها و ساختارهای سازمان یافته همانند شکلگیری حکومت، فرهنگ، اقتصاد مدون و تکنولوژی بدانیم که از علم، هنر، قانون و ساختارهای اجتماعی مدرن برای جریان سازی زندگی اجتماعی استفاده میکند، باید گفت، زاده شدن چنین مناسباتی به صورت امروزی حاصل هزاران سال تجربه، آزمون و خطای بشر برای رسیدن به چنین شرایطی بوده است.
جوامع انسانی اولیه روش های زندگی همچون خوشه چینی، غارنشینی، کشاورزی و یا نظام های اجتماعی مانند، برده داری، فئودالیسم و سرمایه داری را یکی بعد از دیگری تجربه کرده، قدم به قدم به پیش رفته تا به موقعیت فعلی رسیدهاند. این مسیر طولانی فراز و نشیب های مخصوص به خود داشته و گاه در طول این مسیر عواملی طبیعی و یا ساخته دست بشر، نقشی همچون کاتالیزور در جهت افزایش سرعت ِ رسیدن به بلوغ تمدن بشری داشته و یا همچون ترمزی قوی، مانع از شتاب گرفتن در این مسیر و گاه عامل توقف آن بودهاند.
از جمله عواملی که چگونگی نقش آن در این روند همواره مورد پرسش قرار میگیرد، عامل ِ « دین » و سهم آن در ایجاد تحولات مثبت در حیطه ساختارهای اجتماعی برای رسیدن به مدنیت و تمدن است.
سوال این است، دین که مجموعهای متشکل از نظام اخلاقی، فرهنگی و اعتقادی تعریف میشود و مدعی است با بهره گیری از عقل کلی و یا نیرویی ماورای توان بشری و با تاثیرگذاری روحی و معنوی بر رفتار و عملکرد انسانها میتواند ضمن پاسخگویی به سوالات بسیار آنها در مورد چرایی و چگونه بودن، روش های بهزیستی را نیز به آنها آموزش دهد، در شکلگیری تمدن بشری چه نقشی را ایفا کرده است ؟ آیا چنین ادعایی عملی شده، آیا دین نقشی مکمل و همیار با دیگر پدیده های اجتماعی داشته و یا نقش مانع ای سخت برای کُند کردن سرعت حرکت جوامع انسانی را بازی کرده است ؟
چگونگی نقش« دین » در ایجاد تمدن بشری از موضوعات مورد نظر « عبدالبهاء » است که در آثار گفتاری و نوشتاری وی بسیار به آن پرداخته شده. این موضوع برای وی بسیار مهم است زیرا از نظر او، دین اگر نقشی مثبت در تکوین تمدن نداشته و با ایجاد اختلاف، جنگ و درگیری از شتاب پیشرفت و ترقی جوامع کاسته باشد، آنگاه ادامه حضور آن در جامعه عامل ویرانیهای بیشتر خواهد بود، پس نبودش بهتر است.
عبدالبهاء با چنین دیدگاه انتقادی نسبت به آنچه که در کلیتی به نام دین آن را میشناسیم و یا شناسانده شده است، در نوشتاری سعی بر آن دارد تصویری از دین در مفهوم حقیقی آن، اصول بنیادی آن و مدل ارتباط آن با « تمدن » را به مخاطب ارائه داده و به نقش اجتماعی دین در تاریخ بشر بپردازد. البته عبدالبهاء برای تجزیه و تحلیل این شرایط، دو شاخصه مهم برای دست یابی به یک تحلیل دقیق را در نظر میگیرد.
- وقتی از دین صحبت میشود، منظور اساس و بنیان اولیه دین است که توسط بنیانگذاران آن ایجاد شده است. در واقع روح دین و اهداف نهفته در آن، مد نظر عبدالبهاء است. عبدالبهاء عارضههای ایجاد شده همچون بدعتها، خرافات و تعصبات ِ وارد شده در ادیان که به مروز زمان در آنها رخنه کردهاند را جزء ساختار دین نمیداند.
- عبدالبهاء میخواهد این بررسی بر مبنای بی طرفی، بدون جزم اندیشی، خارج از تعصب و نگاه جانبدارانه و بر مبنای واقعیتهای اجتماعی و تاریخی انجام بگیرد.
بر مبنای چنین الگوی ارائه شده از طرف وی، در اینجا سعی میشود قبل از پرداختن به دیدگاههای عبدالبهاء در این خصوص، نخست نگاهی کلی و بسیار مختصر داشته باشیم به تعدادی از نظرات در زمینه ایفای نقش دین در تاریخ بشری، سپس بر تحلیل تاریخی عبدالبهاء بر چگونگی رابطه دین و تمدن، تاملی کوتاه داشته باشیم.(۲)
نقش مثبت و نقش منفی
همچنانکه عبدالبهاء در نوشته خود اشاره میکند، دو دسته باور در رابطه با نقش دین در شکلگیری تمدن بشری وجود دارد. دستهای از دیدگاهها، در مجموع نقش دین را مثبت و گروهی دیگر با توجه به اتفاقات ناخوشایند که با نام دین گره خوردهاند، نقش آن را منفی ارزیابی میکنند.
« امیل دورکیم » از دین به عنوان یک چسب اجتماعی یاد میکند که با ایجاد هدفی مشترک به نظم، ثبات و انسجام اجتماعی کمک میکند.
« مکس وبر » بر نقش دین در ایجاد توسعه اقتصادی و اجتماعی تاکید میکند. او ارزش هایی مانند صرفه جویی و نظم را که در شاخه ای از دین مسیحیت به دلیل اعتقادات مذهبی رواج داشت را یکی از عوامل مهم ظهور سرمایه داری میداند. وی دین را به عنوان یک نیروی قدرتمند در شکلدهی جوامع انسانی میدانست که میتواند هم نیروی محرکه تغییرات اجتماعی و هم نیروی محافظهکار باشد.
« نوح هراری » در « کتاب انسان خردمند » در قسمتی که به عوامل ایجاد ثبات اجتماعی میپردازد، در مورد نقش دین میگوید:
« در حقیقت، دین در کنار پول و امپراطوری ها، سومین عامل بزرگ اتحاد بشری بوده است. از آنجا که تمام نظم های اجتماعی و سلسله مراتب ها خیالی هستند، شکننده هم هستند…. نقش اساسی و تاریخی دین این بوده است که به این ساختارهای شکننده مشروعیتی فوق بشری بدهد. ادیان ادعا میکنند که قوانین شان نه حاصل امیال بشری، بلکه مقرر داشته یک اقتدار والای مطلق است. این باعث میشود تا حداقل برخی از قوانین بنیادی ورای هر بحث و چالشی قرار گیرد و به این ترتیب عملاً ثبات اجتماعی تضمین میشود… » (۳) انسان خردمند ص ۲۹۶
در این میان نظریه پرداز بزرگی همچون « کارل مارکس » دین را افیون توده ها میداند و معتقد است دین، به دلیل آنکه ساخته و پرداخته طبقه حاکم در هر دوره ای است و در جهت تامین منافع آنها حرکت میکند، به طور طبیعی نمیتواند نقش مثبتی در جهت بهبود شرایط اجتماعی ایفا کند و عاملی میشود برای استثمار توده ها.
در کنار چنین نظریاتی، نقش آنچه که به نام دین می شناسیم در ایجاد جنگها، وجود باورهای غیر منطقی و غیر عقلانی در آن، افراط گرایی و تعصبات دینی، محدود کردن مهمترین نیاز انسان یعنی، آزادی، ترویج خرافات و جهل، منبع ای برای ظلم و فساد اخلاقی بودن و بهرهگیری از ابزارهایی همچون گناه برای سرکوب امیال انسانها، از جمله موارد دیگری است که مخالفان دین به آنها استناد کرده و نتیجه میگیرند که دین ظرفیت های لازم برای تاثیرگذاری مثبت و قرار گرفتن در جهت درست تاریخ را ندارد.
بسیاری از مخالفان ِ حضور دین در صحنه اجتماع معتقدند، شاید اگر جنگها و ویرانیهای حاصل از دوره های طولانی جنگهای مذهبی در جهان وجود نمیداشت و یا اصولاً اگر دینی نبود تا سبب این اختلافات باشد، امروزه شرایط بهتری بر جهان حاکم بود و تمدن بشری پیشرفته تر.
از طرف دیگر بزرگترین دلیل ِ عینی ِ مخالفان ِ نقش مثبت دین، یادگیری از دگردیسی حاصل از « رنسانس » است. آنها معتقدند تا زمانی که دین، دست برتر در اداره جامعه را داشت پیشرفت تمدن بشری بسیار کند و اندک بود. اعلام ِ مرگ خدا و کوتاه کردن دست دین از سلطه بر مناسبات و تعاملات اجتماعی بود که سبب جهش ناگهانی در روند شکلگیری تمدن جدید شد و آنچه آفریده شد که در بیش از پنج هزار سال قبل ایجاد نشده بود. آفرینشی که عبدالبهاء نیز در گفتارهای خود به آن اشاره دارد و میزان رشد و پیشرفت مدنی و اجتماعی در طی یک قرن را برابر با پنج هزار سال تاریخ گذشته انسان میداند. (۴) ( نقل به مضمون) منتخباتی از مکاتیب عبدالبهاء، جلد ۴ ص۳۲ – ناشر : موسسه مطبوعات بهائی آلمان – ۲۰۰۰ میلادی
امروزه غلبه باور به نقش منفی دین، در افکار و اندیشه های طبقات شهری، تحصیل کردگان و اقشار متوسط اجتماعی در اغلب کشور ها امری طبیعی به نظر می رسد. بسیاری با استناد به عقب افتادگی کشورهایی که دین از عوامل مهم تعیین کننده مناسبات اجتماعی در آنها است، وجود ساختارهای دینی را عامل این ناکامی ها و عقب افتادگی ها میدانند.
با وجود همه این تئوری ها و نظرات موافق و مخالف در مورد کیفیت نقش دین باید در نظر داشته باشیم که، جمع بندی تاثیرات عملکردی دین در جوامع، آنچان ساده نیست که بتوان به آسانی به آن دست یافت و یا با ارائه چند نمونه عینی، حکم صادر و پرونده را مختومه کرد.
جانشینان بنیانگذاران ادیان و یا پیروان آنها تحت شرایط مختلف جغرافیایی، تاریخی و یا زمانی قرار داشته و این موضوع میتواند بر نحوه انتخاب مسیرهای حرکت آنها تاثیر گذار باشد. از طرف دیگر به هر میزان که از زمان تولد یک دین میگذرد، عوامل خارج از کنترل می توانند تغییرات عمده ای در جهان بینی اولیه ایجاد کرده، مسیر های انحرافی بیشتری را پیش روی قرار دهند. ادیانی که با ادعای صلح و دوستی ایجاد میشوند، در گذر زمان و در اثر نفوذ اندیشه های منفعت طلبانه آنچنان مسخ و وارونه میشوند که بازیگران اصلی یکی از طولانی ترین جنگهای مذهبی تاریخ هستند، جنگهای صلیبی.
بر این مبنا به نظر می رسد برای ارائه یک تحلیل عمیق نیاز است از سطح عملکرد حاصل از برداشت پیروان ادیان که در جوامع به نام دین وجود دارد عبور کرده، لایه های عمیق تر ِ اساس نهفته در ادیان را مورد توجه قرار دهیم. اساس و پایه ای که مبنای تجزیه و تحلیل عبدالبهاء برای ارزیابی نقش دین و رابطه آن با تمدن قرار میگیرد. عبدالبهاء در این تحلیل دلایل به پاسخ رسیدن خود را با دیگران در میان میگذارد.
عبدالبهاء علاوه بر آنکه در زمان های مختلف و در مناسبتهای گوناگون به چگونگی رابطه دین و تمدن پرداخته، در این نوشتار که به آن استناد میشود به صورت تخصصی تر، تحلیلی از چگونگی رابطه این دو را بیان میکند. او در آغاز می نویسد :
« بزرگترین موهبت خداوند در عالم انسانی، دین است ؛ زیرا بیشک تعالیم الهی دین بالاتر از تمام منابع دیگر آموزش و رشد برای انسان است….. در تاریخ بشریت، اساس تمام تمدن و پیشرفت بوده است.
بنابراین، ما دین را بررسی خواهیم کرد، و از دیدگاهی بیطرفانه به دنبال کشف این موضوع خواهیم بود که آیا منبع روشنایی، علت پیشرفت و انگیزه محرک تمام پیشرفتهای انسانی است یا خیر. ما مستقل، بدون محدودیتهای اعتقادات جزمی، تقلیدهای کورکورانه از شکلهای اجدادی و تأثیر صرف نظرات انسانی، تحقیق خواهیم کرد….. ما باید به این سؤالات پاسخی کامل و بیطرفانه بدهیم تا هیچ شک و تردیدی در ذهن ما در مورد آنها باقی نماند…..» (۳)( ترجمه)
عبدالبهاء در آغاز، نتیجه ِ تحقیقات خود را برای مخاطب مشخص میکند. وی اعلام میکند از نظر وی، دین در تاریخ بشریت، اساس تمام تمدن و پیشرفت بوده است. در ادامه عبدالبهاء میخواهد روند رسیدن به این نتیجه را بصورت ملموس تشریح نماید. بر مبنای دیدگاه عقلانی عبدالبهاء به موضوعات که در آثار او مشهود است، وی میخواهد از یک موقعیت بیطرفی و بر مبنای روش جستجو و تحقیق به دور از تاثیر پذیری از کلیشه های ذهنی به بررسی موضوع پرداخته و نتیجه گیری کند . او میخواهد دلایل و منطق حاکم بر باور خود را در اختیار مخاطب خود قرار دهد. باوری که از نظر وی، بر پایه شواهد عینی و تاریخی بدست آمده. بر اساس چنین متد تحقیقی، اولین سوال عبدالبهاء این خواهد بود، چگونه تعیین کنیم که آیا دین عامل پیشرفت یا پسرفت انسانی بوده است؟
برای رسیدن به پاسخ این سوال، عبدالبهاء در مرحله اول چند سر فصل در مسیر تحقیق را مشخص میکند.
- زندگی بنیانگذاران ادیان را در نظر داشته باشم و وقایع رخ داده در زمان حیات آنها را بررسی کنیم.
- یک بررسی تطبیقی در مورد شرایط اجتماعی قبل از ظهور ادیان و بعد از آن داشته باشیم.
- برای ارائه یک تحلیل کامل و بی غرض، از حقایق تاریخی و مستندات دقیق غیر قابل انکار استفاده کنیم.
بسیار مهم است که در نظر داشته باشیم، سر فصل هایی که عبدالبهاء برای این تحقیق اعلام میکند بر اصول پایه ای ادیان استوار است و نتیجه عملی حاصل از این اصول. آیا این اصول در بهترین حالت، آرمانهای بزرگی هستند که امکان عملیاتی شدن ندارند ؟ و یا آنچنان مطابق با نیاز های بشری هستند که می توانند در رشد اجتماعی آنها مفید باشند.
عبدالبهاء برای بهتر شدن این بررسی به نکته مهم و کلیدی اشاره میکند که اغلب در گذشته و امروز در زمان بررسی دین مورد مورد غفلت قرار میگرفت و یا میگیرد. عبدالبهاء میگوید،
«… اما وقتی از دین صحبت میکنیم، منظور ما اساس یا واقعیت ضروری دین است، نه جزمها و تقلیدهای کورکورانهای که به تدریج آن را پوشاندهاند و عامل انحطاط و محو یک ملت هستند. اینها ناگزیر مخرب و تهدید و مانعی برای زندگی یک ملت هستند… » نقل به مضمون ( ترجمه)
این نظر عبدالبهاء و تائید اینکه، عارضه های وارد شده بر دین همچون، خرافات، تقلید کورکورانه، تقابل با علم، تعصبات مذهبی، نابرابری های حقوقی، برتری جویی اعتقادی، دگم اندیشی، نبود تسامح و تساهل و یا عدم باور بر کثرت گرایی که به مرور زمان به دلیل جهل مردم و یا توسط طبقات حاکمه و صاحب منصبان دینی بر آن تحمیل شده، می توانند عامل انحطاط و عقب ماندگی یک ملت باشند، دیدگاه واقع بینانه و عمیق عبدالبهاء را به نمایش میگذارد .
وجود این زائده ها نشان دهنده این واقعیت است که، آنچه امروز بنام دین میشناسیم، آن را باور میکنیم و یا حتی مورد نقد قرار میدهیم، « واقعیت ضروری » دین نیست. در توضیح « اساس یا واقعیت ضروری دین » که عبدالبهاء به آن اشاره میکند شاید بتوان گفت، منظور وی، رسیدن دین به ایفای نقش واقعی خود که همانا، جستجوگری حقیقت، عمل به عنوان یک درمان کننده مشکلات، وسیله محبت و دوستی بودن، پویایی و تحرک داشتن برای شناخت نیاز های زمان و یکی از مهمترین ایفای نقش یعنی، دوستی با عقل و علم و قدم برداشتن ِ دوشادوش و همگام با آنها باشد.
یک جستجوی ساده در منابع و رسانه های اجتماعی نشان میدهد که، حجم عظیمی از متون و اطلاعاتی که ما در مورد ادیان کهن داریم و بر مبنای آنها در مورد دین قضاوت های ِ مثبت و یا منفی میکنیم، تصویر زائده های رشد کرده بر پیکر دین است، نه خود دین. ساختار اولیه دین در پس لایه های ضخیمی از عارضه ها قرار گرفته که شناخت آن را برای بسیاری دشوار و گاه غیر ممکن میکند. یک روش تحقیق درست و یک تحلیل منصفانه به ما میگوید، لازم است با کنار زدن پوسته ها و عارضه ها، سعی شود به ریشه دین برسیم.
در بخش دوم این مقاله، تاملی بیشتر بر نظرات عبدالبهاء در این خصوص خواهیم داشت.
یادداشتها:
۱ – « توتمیسم TOTEMİSM » اعتقادی است در مورد وجود یک رابطه بین انسان و طبیعت. توتم ها می توانند در اشکال حیوانات و یا گیاهان وجود داشته باشند که اختصاص به یک قبیله و یا گروه داشته و به عنوان خویشاوندان قبائل بدوی محسوب می شدند و بسیار مقدس بودند.
« مونوتیسم MONOTHEISM » یکتا پرستی و باور به وجود تنها یک خدا که در ادیان ابراهیمی رواج دارد.
۲ – نقل قول های مستقیم و غیر مستقیم از عبدالبهاء در این مقاله که به منبع ارجاع داده نشده، برگرفته از نوشته ای از عبدالبهاء با عنوان « دین و تمدن » منتشره در سایت ؛ کتابخانه مراجع بهائی ؛ ( انگلیسی) صفحات ۲۷۰ الی ۲۸۰ می باشد.
۳ – انسان خردمند، ص ۲۹۶
۴ – منتخباتی از مکاتیب عبدالبهاء، جلد ۴ ص۳۲
کتابشناسی:
BAHA’I REFRENCE LIBRARY – The Works of ‘ Abdu’l – Baha – (Baha’i World faith ) – Selected Writings of Bah’u’llah and Abdu’l – Baha ( Abdu’l – Baha‘s Section only ) RELIGION AND CIVILIZATION
Author: ‘Abdu’l-Bahá Source: US Bahá’í Publishing Trust, 1976 edition
نوح هراری، یووال – انسان خردمند – چاپ پنجم، ترجمه، نیک گرگین – ناشر : فرهنگ نشر نو، تهران ۱۳۹۶
عبدالبهاء ؛ منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد ۴، ناشر : موسسه مطبوعات بهائی آلمان – ۲۰۰۰ میلادی – منتشره در سایت، کتابخانه مراجع بهائی
تازه ها
سید حسن تقیزاده
رابرت سوکت
رابرت سوکت
جاناتان منون و رابرت سوکت
جاناتان منون


