عبدالبهاء، ملاقات شرق و غرب
نیما مبشّر
تحوّلات سالهای آغازین قرن نوزدهم، تأثیر بسزایی در شکلگیری تصویر جدیدی از غرب در اذهان ایرانیان داشت. شکستهای نظامی پیاپی در جنگ با روسیه (۱۸۱۳-۱۸۰۴) و (۱۸۲۸-۱۸۲۶) و شکست از بریتانیا در هرات (۱۸۳۸) و بوشهر (۱۸۵۶)، ایرانیان را با این واقعیت تلخ روبهرو کرد که جایگاه و اهمّیت این کشور در دنیای جدید، همچون ستارهای رو به افول است. ایران در این تجربه تنها نبود؛ سیر نزولی اقتدار امپراتوری عثمانی که پس از حملۀ ناپلئون بناپارت به مصر (۱۷۹۸) تسریع شده بود، در سرتاسر قرن نوزدهم، همچنان ادامه داشت و این امپراتوریِ ششصدساله را به «مرد بیمار اروپا» مشهور کرده بود. بدین ترتیب در سالهای آغازین قرن بیستم و در بستری از روابط صدسالۀ شرق و غرب که در آن قارّۀ اروپا تسلّط علمی، صنعتی و نظامی خود را به اثبات رسانده بود و ملل شرقی را عقبمانده و فرهنگ و مذاهب آنها را منسوخ و بیاهمّیت میانگاشت، انتقال علم و دانش و اندیشههای نو، عموماً از غرب به شرق در جریان بود. از یک سو، مستشاران و میسیونرهای اروپایی برای اشاعۀ فرهنگ و مذاهب غربی و گسترش حیطۀ نفوذ اروپا بر ممالک شرقی به آنجا سفر میکردند و از دیگر سو، دانشجویان و روشنفکران شرقی به دنبال فراگیری علوم و تمدّن غربی راهی آن دیار میشدند. در چنین شرایطی و برخلاف جریان حاکم بر انتقال اندیشهها از غرب به شرق، عبدالبهاء (۱۹۲۱-۱۸۴۴)، رهبر بهائیان و فرزند ارشد بهاءالله (۱۸۹۲-۱۸۱۷)، بنیانگذار این آیین، از راههای مختلف ازجمله نامهنگاری، ملاقاتهای حضوری و درنهایت سفر به اروپا و آمریکا و ایراد سخنرانیهای متعدّد در مجامع مختلف علمی و مذهبی، اقدام به اعلان پیام این آیین ایرانی به غربیان نمود. نوشتۀ پیش رو به روایت برخی از این ملاقاتها و مراودات میپردازد.
عبدالبهاء که از سن ۹ سالگی به علّت تبعید پدرش از ایران در مملکت عثمانی به سر میبرد، بهتدریج و در سنین جوانی به چهرهای شناختهشده در آن مملکت تبدیل شد. در سال ۱۸۷۹ مدحت پاشا، صدراعظم پیشین عثمانی، معروف به «پدر قانون اساسیِ» آن کشور که در آن زمان والی سوریه بود، عبدالبهاء را، بهرغم اینکه هنوز زندانی دولت عثمانی و محصور در شهر عکا بود، به بیروت دعوت کرد. او در بیروت با مدحت پاشا و بسیاری از مشاهیر آن سرزمین ازجمله شیخ محمّد عبده (۱۹۰۵-۱۸۴۹) که بعدها به سمت مفتی اعظم مصر منصوب شد، ملاقات کرد. این دیدار، سبب ایجاد الفت بین آن دو و آغازگر مکاتباتی گردید که حاکی از ارادت و احترام شیخ محمّد عبده نسبت به عبدالبهاء بود. همچنین، این دیدار منجر به افزایش شهرت عبدالبهاء در فلسطین و مصر و سرآغاز سفرهای افراد برجستهای چون مدحت پاشای مذکور و شکیب ارسلان (۱۹۴۶-۱۸۶۹) ملقب به امیرالبیان، نویسنده و مورّخ مشهور لبنانی، در سالهای بعدازآن، به عکا و ملاقات با عبدالبهاء شد.
ادوارد براون (۱۹۲۶-۱۸۶۲)، شرقشناس شهیر بریتانیایی و نویسندۀ آثار ماندگاری چون سفرنامۀ «یک سال در میان ایرانیان»، «انقلاب ایران: ۱۹۰۵ تا ۱۹۰۹» و کتاب چهارجلدی «تاریخ ادبیات ایران»، سالهای زیادی از عمر خود را صرف مطالعه و تحقیق دربارۀ فرهنگ و ادبیات ایران کرد و با بسیاری از فرهیختگان ایرانی مراوده داشت. او با مشروطهخواهان همدلی داشت و با تأسیس «کمیتۀ ایران» در لندن، ایراد سخنرانی و نوشتن مقالات متعدّد، سعی در جلب حمایت دولت انگلستان از جنبش مشروطهخواهی ایران میکرد. براون از اوّلین غربیانی بود که با عبدالبهاء ملاقات کرد. او چنانکه خود روایت کرده است، روزی در سال ۱۸۸۴ درحالیکه در کتابخانه دانشگاه کمبریج در جستجوی مطالبی دربارۀ عرفان و تصوّف بود، چشمش به کتاب «ادیان و فلسفهها در آسیای مرکزی» اثر کنت دو گوبینو میافتد و قسمت عمدهای از آن کتاب را دربارۀ جنبش بابی مییابد. وی پس از اتمام تحصیلات در رشتۀ طب، در سال ۱۸۸۷ راهی ایران میشود و طیِ یک سال اقامتش در آن کشور، بهائیان بسیاری را ملاقات میکند. او کتاب سفرنامۀ مشهور خود را تحت عنوان «یک سال در میان ایرانیان» در سال ۱۸۹۳ در لندن منتشر نمود و بخش قابلتوجّهی از آن را به شرح این ملاقاتها اختصاص داد. براون در سال ۱۸۹۰ از طریق میرزاعلی موقّرالدوله، دوست بهائی ایرانی دوران تحصیل خود، درخواست ملاقات با بهاءالله را به عکا ارسال میکند و پس از کسب موافقت وی، راهی آن سرزمین میگردد. او در مدت اقامت خود در عکا (۱۵ تا ۲۰ آوریل ۱۸۹۰) بهدفعات با بهاءالله و عبدالبهاء ملاقات میکند. براون در توصیف ملاقاتش با عبدالبهاء که در آن زمان به عبّاس افندی مشهور بود، چنین مینگارد:
«گفتگوهایی که با ایشان داشتم باعث شد تا احترامی که در وهلۀ اوّل با مشاهدۀ ظاهر او در من پدید آمده بود، دوچندان گردد. به نظر من حتّی در میان قوم باذکاوت و نکتهبینی که او بدان تعلّق دارد، کمتر کسی را میتوان سخنورتر، تواناتر در اقامۀ دلیل و برهان و آشناتر با کتب مقدّسۀ یهود و مسیحی و مسلمان یافت. این خصوصیات به همراه رفتار باوقار و اخلاق ملایم او سبب شده که وی چه در بین پیروان پدر و چه در بین افراد دیگر، از احترام و محبوبیتی بینظیر برخوردار باشد. هر کس این مرد را دیده است، در شأن والا و بزرگواری او نمیتواند شکّی به خود راه دهد.»

براون حداقل در دو نوبت دیگر در سالهای ۱۹۱۲ و ۱۹۱۳ و در خلال سفر عبدالبهاء به اروپا در لندن و پاریس با او ملاقات کرد. در یکی از این ملاقاتها عبدالبهاء در پاسخ به پرسش براون دربارۀ اوضاع آشفته ایران و عثمانی، چنین گفت:
«من بدایتاً نوشتم که تا دولت و ملّت، مانند شهد و شکر آمیخته نگردند، نجاح و فلاح محال است. ایران، ویران شود و منتهی به مداخلۀ دول متجاوره گردد … باید کوشید تا اخلاق ملّت، تبدیل شود و استعداد مشروطه و امور سایره حاصل گردد و الّا هرروز مشکلاتی روی دهد و یأس و پریشانی بیشتر شود.»
مکاتبۀ بین عبدالبهاء و براون باوجود نزدیکی وی با ازلیان که برخلاف بهائیان در امور سیاسی داخل میشدند، ادامه یافت. دوازده نامه از نامههایی که براون از عبدالبهاء در بین سالهای ۱۸۹۰ تا ۱۹۱۳ دریافت کرده است در کتابخانۀ دانشگاه کمبریج موجود است.
در سال ۱۸۹۳، یک سال پس از درگذشت بهاءالله، پیامی از دکتر هنری جسپ، میسیونر مسیحی مقیم سوریه در «پارلمان جهانی ادیان» در شهر شیکاگوی آمریکا خوانده شد که در آن با اشاره به درگذشت بهاءالله و تجلیل ادوارد براون از شخصیت مسیحگونۀ او، پیام این دیانت نوظهور ایرانی در لزوم تحقّق وحدت بین بشر و استقرار صلح عمومی برای نخستین بار به گوش اهالی غرب رسید. همزمان با این واقعه، عدّهای از بهائیان شرقی به آمریکای شمالی سفر کرده، به ترویج این آیین مشغول بودند. بدینترتیب، فعّالیتهای آنها به تشکیل اوّلین جوامع بهائی در آمریکای شمالی و اروپا در سالهای پایانی قرن نوزدهم میلادی منجر شد. برخی از این تازهبهائیانِ غربی با عبدالبهاء مکاتبه داشتند و از سال ۱۸۹۸ به بعد برای ملاقات با او به عکا سفر میکردند. پس از پیروزی حزب ترکان جوان در مملکت عثمانی و خلع عبدالحمید، سلطان عثمانی و در پی آن، خاتمۀ دورۀ حصر چهلسالۀ عبدالبهاء در عکا به سال ۱۹۰۸ بهائیان غربی طی نامههای متعدّد از او برای سفر به اروپا و آمریکای شمالی دعوت میکردند. البته یادداشتهای اگنس پارسنز (۱۹۳۴-۱۸۶۱)، از بهائیان اوّلیۀ آمریکایی، حکایت از آن دارد که تعداد کمی از آنها چنین سفری را بهصلاح نمیدانستند و گمان میکردند که در بحبوحۀ تشدید احساسات ملّیگرایانه و نژادپرستانه در غرب، فردی با لباس و آدابورسوم شرقی، با بیمهری و بیتوجّهی افکار عمومی و رسانههای بدبین غربی روبهرو خواهدشد. عاقبت، عبدالبهاء پس از دریافت چندین دعوتنامه برای سخنرانی در برخی مجامع و کنفرانسها و همچنین توماری شامل ۸۵۰ امضاء از طرف بهائیان آمریکا، ابتدا عازم مصر و سپس راهی اروپا و آمریکا شد. در مدّت اقامت در مصر (۱۹۱۱-۱۹۱۰)، روزنامههای مصری ازجمله الاهرام، وادی النیل، المقتطف، چهرهنما، الازهر و البیان به گزارش سفر عبدالبهاء پرداختند و او با بزرگانی ازجمله عبّاس حلمی دوم، خدیو مصر، شیخ بکری الصدفی، مفتی مصر، جرجی زیدان، نویسندۀ برجستۀ مصری و ناشر نشریۀ الهلال و شیخ علی یوسف، پایهگذار روزنامهنگاری مدرن اسلامی و مؤسّس روزنامۀ المؤید دیدار کرد که معروفترین روزنامۀ جهان عرب بود. شیخ علی یوسف که تا پیشازاین در روزنامۀ خود، به بهائیان حمله میکرد پس از ملاقات با عبدالبهاء نظر خود را تغییر داد و در مقالهای در روزنامۀ المؤید دربارۀ عبدالبهاء چنین نوشت:
«هر کس با او مینشیند مردی بسیار مطّلع، شیرینسخن و جاذب نفوس و ارواح مییابد که با تمام وجود به مذهبِ “وحدت انسان” تمایل دارد … تعالیم و راهنماییهای او بر محور رفع اختلافات ناشی از تعصّب دینی، نژادی، وطنی و دیگر جنبههای زندگی دور میزند.»
عبدالبهاء در فاصلۀ بین سالهای ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۳ به کشورهای مصر، انگلستان، فرانسه، آمریکا، کانادا، اسکاتلند، آلمان، اتریش و مجارستان سفر کرد. بخش اعظم سخنرانیهای وی به موضوعاتی چون صلح جهانی، وحدت ادیان و تساوی حقوق زنان و مردان، اختصاص داشت. بر مبنای گزارشهای موجود از این سخنرانیها در آمریکا، تعداد شرکتکنندگان در آنها، ۹۳۰۰۰ نفر تخمین زده میشود و تاکنون مجموعهای شامل حدود ۷۰۰ مقاله از مقالات منتشرشده دربارۀ این سفرها در مطبوعات آمریکایی و اروپایی در آن زمان، جمعآوریشده است. شهرت عبدالبهاء و استقبال از سخنرانیهای او در مجامع مختلف ازیکطرف و ارتباطات گستردۀ برخی بهائیان با بسیاری از کلیساها، انجمنهای صلح و گروههای پیشرو اجتماعی، زمینهساز ملاقاتهای متعدّد عبدالبهاء با برخی شخصیتهای برجستۀ غربی شد.
سخنان عبدالبهاء در خصوص برابری حقوق زنان و مردان، موردتوجّه بسیاری از فعّالان این حوزه قرار گرفت و موجب ملاقاتهای متعدّدی با آنها ازجمله امیلین پانکهرست (۱۹۲۸-۱۸۵۸) و شارلوت دسپارد (۱۹۳۹-۱۸۴۴) از بنیانگذاران و رهبران جنبش حقوق زنان (Suffrage Movement) در انگلستان، شد. در جمعی که برخی از فعّالان حقوق زنان برای ملاقات با عبدالبهاء تشکیل داده بودند، دسپارد که ظاهراً دربارۀ دیانت بهائی مطالعاتی داشته است، شرح مختصری از تاریخ دیانت بابی و بهائی ارائه داد و طاهره قرّةالعین را بهعنوان یکی از پیشگامان فعّالیتهای برابریخواهانۀ زنان ستود. عبدالبهاء در ملاقاتهایش با فعّالان حقوق زنان، تأمین فرصتهای برابر آموزشی برای زنان و مردان را یکی از شرایط اصلی برای احقاق حقوق زنان دانست و آنها را به پرهیز از روشهای خشونتآمیزی دعوت کرد که توسط برخی اعضای Suffrage Movement به کار میرفت.
از دیگر موضوعات سخنرانیهای عبدالبهاء، لزوم تحقّق برابری نژادی بود. او با فعّالان شناختهشدۀ حقوق آفریقایی-آمریکاییها ازجمله ویلیام دو به ویس (۱۹۶۳-۱۸۶۸)، رابرت ابوت (۱۹۴۰-۱۸۷۰)، آیدا ولز (۱۹۳۱-۱۸۶۲) و آلن لاک (۱۹۵۴-۱۸۸۵) ملاقات کرد و در کنفرانس انجمن ملّی ترقّی رنگینپوستان (NAACP) و دانشگاه هاوارد در این باره سخنرانی کرد. او همچنین جامعۀ تازهتأسیس بهائیان آمریکا را به اجرای هرچه کاملتر اصل برابری نژادی دعوت کرد، بهطوریکه بهائیان آمریکا، لوئیس گریگوری، وکیل سیاهپوست بهائی را به عضویت نخستین هیأت اجرائی ملّی خود انتخاب کردند.
عبدالبهاء همچنین با بسیاری از دانشگاهیان و اندیشمندان غربی ملاقات کرد. او با توماس چِینی (۱۹۱۵-۱۸۴۱) استاد الهیات دانشگاه آکسفورد، آرمینیوس وامبری (۱۹۱۳-۱۸۳۲)، شرقشناس مشهور مجارستانی، راسل کانوِل (۱۹۲۵-۱۸۴۳)، بنیانگذار و رئیس دانشگاه تمپل در فیلادلفیا، ویلیام جکسن (۱۹۳۷-۱۸۶۲)، استاد زبان فارسی دانشگاه کلمبیا و دیوید جردن (۱۹۳۱-۱۸۵۱)، اوّلین رئیس دانشگاه استنفورد، ملاقات و در دانشگاههای بسیاری ازجمله آکسفورد، استنفورد و کلمبیا سخنرانی کرد. دکتر جردن که از عبدالبهاء برای سخنرانی در دانشگاه استنفورد دعوت کرده بود، در آن مراسم، سلوک و اقدامات عبدالبهاء را بهعنوان عاملی مؤثّر در اتّحاد و نزدیکی شرق و غرب ستود. بر طبق گزارشهای موجود، بیش از ۲۰۰۰ نفر در مراسم سخنرانی عبدالبهاء در دانشگاه استنفورد در تاریخ ۸ اکتبر ۱۹۱۲ حضور داشتند.
رابیندرانات تاگور (۱۹۴۱-۱۸۶۱)، نویسندۀ شهیر هندی که اوّلین غیراروپایی بود که در سال ۱۹۱۳ جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد، سالها پس از ملاقاتش با عبدالبهاء در سال ۱۹۱۲ در شیکاگو، در یک سخنرانی که متنش در روزنامۀ نیویورکتایمز به چاپ رسید، ضمن ستایش از زرتشت بهعنوان اوّلین پیامبری که یگانگی خداوند را ترویج نمود، اشاره کرد که اینک از همان خاک کشور ایران، پیامبر جدیدی به نام بهاءالله برخاسته است که یگانگی بشر را فارغ از هر نژاد و قوم و فرقهای ترویج مینماید.

رابیندرانات تاگور
جبران خلیل جبران (۱۹۳۱-۱۸۸۳) نویسندۀ برجستۀ لبنانی و خالق آثاری چون کتاب «پیامبر»، از دیگر نویسندگانی بود که حداقل سه بار در آمریکا با عبدالبهاء ملاقات کرد و در یکی از این ملاقاتها با کسب اجازه از عبدالبهاء نقّاشی پرترهای از او کشید. جبران سالها بعد به ژولیت تامپسون، بهائی آمریکایی و از دوستانش که ملاقات با عبدالبهاء را برای او ممکن ساخته بود، گفت که او کتاب «عیسی، پسر انسان» را با الهام از شخصیت عبدالبهاء نگاشته است.

جبران خلیل جبران
لئو تولستوی (۱۹۱۰-۱۸۲۸)، فیلسوف و نویسندۀ روسی و خالق آثاری چون «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» از آن دسته از اندیشمندانی است که هرچند هرگز با عبدالبهاء ملاقات نکرد، نمایندگانی از جانب عبدالبهاء با او ارتباط و مکاتبه داشتند. او نخستین بار در سال ۱۸۹۴ پس از مطالعۀ مطالبی دربارۀ آیین بابی، ازجمله مقالهای نوشتۀ الکساندر تومانسکی، شرقشناس روس که توسط اُلگا لبهدُوا، مترجم آثارش به زبان ترکی، برای او ارسال شده بود با این دین ایرانی آشنا شد. او در سال ۱۹۰۱ در نامهای به گابریل ساسی، بهائی فرانسوی، میگوید مدّتی است که به تعالیم این دین نوظهور علاقهمند شده و دربارۀ این موضوع هرچه را که در دسترسش بوده، مطالعه کرده است. او در این نامه و همچنین نامۀ مشابهی در همان سال به پرنس ارفعالدوله، سفیر ایران در سنپترزبورگ، پیشبینی میکند که این آیین بهرغم سرکوب و کشتاری که توسّط دولت بر آن اعمال میگردد، گسترش خواهد یافت و آیندۀ درخشانی در کشورهای شرقی خواهد داشت. عبدالبهاء در سال ۱۹۰۲ درحالیکه هنوز زندانی امپراتوری عثمانی بود، یکی از بهائیان را به نام عزیزالله جذاب برای ملاقات با تولستوی که در آن زمان در دهکدۀ یاسنایا پولینا در حصر خانگی به سر میبرد، به روسیه فرستاد. این ارتباط از طریق نامهنگاری با افرادی چون گابریل ساسی، هیپولیت دریفوس، یونس افروخته و علیاکبر نخجوانی تا پایان عمر تولستوی ادامه یافت. چنانکه از محتوای برخی از نامههای او برمیآید، وی درعینحال که بسیاری از تعالیم بهائی را چون لزوم ترویج زبان و خط واحد، پرهیز از ملّیگرایی افراطی و وحدت اساس ادیان ستوده، برخی دیگر از اصول اعتقادی بهائیان را مانند عدم امکان شناخت ذات خداوند و برتری مقام پیامبران بر دیگر انسانها، مطابق مذاق خویش نیافته است. چنانکه در نامهای مورخ ۱۸ آوریل ۱۹۰۴ به هیپولیت دریفوس، بهائی فرانسوی که ترجمۀ فرانسوی «کتاب ایقان» از آثار بهاءالله را برای وی فرستاده بود، اصل برتری مقام پیامبران بر دیگر انسانها را مشابه و در تأیید مطالب موجود در سایر ادیان میخواند که وی به آن عقیده ندارد.

لئو تولستوی
رومن رولان (۱۹۴۴-۱۸۶۶)، نویسندۀ شهیر فرانسوی و برندۀ جایزۀ نوبل ادبیات در سال ۱۹۱۵، در کتاب خود به نام «زندگی تولستوی» با بررسی و درج برخی از نامههای تولستوی، به این نتیجه رسیده است که وی در دو سال آخر زندگیاش علاقهای جدّی به دیانت بهائی داشته است. تنها در فاصلۀ یکساله بین ۱۹۰۹ تا ۱۹۱۰، ۱۶ نامه از تولستوی موجود است که در آنها به دیانت بهائی میپردازد. او در فوریه ۱۹۱۰، ۹ ماه پیش از مرگش، در نامههایی جداگانه به دکتر یونس خان افروخته، منشی عبدالبهاء در زمان اقامت در عکا که اکنون در ایران به سر میبُرد و به علیاکبر نخجوانی که به توصیۀ عبدالبهاء برخی از آثار او را که به زبان روسی ترجمه شده بود برای تولستوی ارسال کرده بود، از تصمیمش به نوشتن کتابی دربارۀ بهائیان خبر میدهد ولی مشخّص نیست که آیا موفق به نوشتن آن شده باشد.
از دیگر افراد برجستۀ غربی که ملاقاتشان با عبدالبهاء ثبت گردیده است به اشخاص زیر میتوان اشاره کرد:
الکساندر گراهام بل، مخترع تلفن، رابرت پری، از کاشفان قطب شمال، تئودور روزولت، رئیسجمهور سابق آمریکا، مِیبل بردمن، رئیس صلیب سرخ آمریکا، ساموئل گومپرز، رئیس اتحادیه کارگران آمریکا، ویلیام سالزر، نمایندۀ کنگره، لی مک کلانگ، وزیر خزانهداری آمریکا، گیفورد پینچات، فعّال محیطزیست، ویلیام برایان، وزیر خارجۀ آمریکا در سال ۱۹۱۳، تاکه شی کانو، شاعر و فیلسوف ژاپنی، مری ویلیامز، روزنامهنگار و کارتونیست مشهور آمریکایی.
عبدالبهاء ضمن انتقاد از صرف هزینههای روزافزون دولتهای غربی در تولید آلات و ادوات جنگی، اروپا را به انبار مهماتی تشبیه میکرد که بهزودی با یک جرقه، آتش خواهد گرفت. او بهوضوح جنگی قریبالوقوع را در اروپا پیشبینی میکرد. هادسن ماکسیم (۱۹۲۷-۱۸۵۳)، از مخترعان بنام آمریکایی که مشهور است ادیسون او را «همهفنحریفترین مرد در آمریکا» نامیده بود، بخش قابلتوجّهی از فعّالیتهایش را صرف اختراع مواد منفجره و سلاحهای مدرن کرده و در این راه، دست چپش را نیز از دست داده بود. ماکسیم در ملاقات با عبدالبهاء در نیویورک، نظرات او را به چالش گرفته و ضمن دفاع از صرف هزینه در ساخت و تولید سلاحهای جدید، گفت که به دلیل استفاده ازاینگونه سلاحها در جنگهای امروزی، تعداد کمتری از انسانها کشته میشوند و در یک سال تعداد افراد کشتهشده در جنگ از تعداد افراد کشتهشده در حوادث صنعتیِ قابلپیشگیری کمتر است. عبدالبهاء در پاسخ، جنگ را قابلپیشگیریترین حادثه دانست و ضمن تقدیر از دانش و خلّاقیت ماکسیم، او را دعوت کرد که تواناییهایش را در راه صلح به کار بگیرد. جنگ جهانی اوّل که با بیش از شانزده میلیون کشته یکی از مرگبارترین جنگهای تاریخ بشر بود، تنها دو سال پسازاین گفتوگو، اروپا و سپس جهان را فراگرفت.
از دیگر گروههایی که در غرب ملاقاتهای فراوانی با عبدالبهاء داشتند، ایرانیانی بودند که به علل مختلف ازجمله اوضاع آشفتۀ پس از انقلاب مشروطه در اروپا ساکن بودند. ازجمله این افراد میتوان به اسامی زیر اشاره کرد:
سردار اسعد بختیاری، محمّدولی خان سپهسالار تنکابنی، میرزا مهدی خان غفاری وزیر همایون، شاهزاده مسعود میرزا ظل السلطان، فرزند ناصرالدینشاه که در زمان حکومت اصفهان در کشتار بهائیان دست داشت، جلال الدوله، فرزند ظل السلطان که او نیز در زمان حکومتش در یزد در کشتار بهائیان دست داشت، دوستمحمّدخان معیرالممالک، داماد ناصرالدینشاه، سیّد حسن تقیزاده، علّامه محمّد قزوینی، انتظامالسلطنه، قائممقام کاشانی، توپاکیان، سرکنسول ایران در واشینگتن، مشیرالملک، سفیر ایران در لندن، عبدالصمد خان ممتازالسلطنه، سفیر ایران در پاریس.
قابلتوجّه است در همان زمان که بهائیان در ایران و عثمانی سرکوب و آزار میشدند، سفارتهای این دو کشور در آمریکا، انگلستان، فرانسه و اتریش بهدفعات به افتخار عبدالبهاء مهمانیهای شام برگزار کردند. بسیاری از بزرگان ایرانی در غرب که تا پیشازاین، آیین بهائی را فرقهای از اسلام و محدود در مرزهای جغرافیایی ایران میدانستند، با مشاهدۀ بهائیان اروپایی و آمریکایی و استقبال اهالی غرب از عبدالبهاء و پیام مترقّی او با پدیدهای دور از انتظار مواجه شده بودند. پس از درگذشت عبدالبهاء در ۲۸ نوامبر ۱۹۲۱، ادوارد براون در مقالهای در نشریه The Journal of the Royal Asiatic Society در رثای فقدان عبدالبهاء چنین نوشت:
«درگذشت عبّاس افندی که از زمانی که سی سال پیش جانشین پدرش، بهاءالله، گردید، به نام عبدالبهاء شناخته میشده است، ایران را از وجود یکی از مکرّمترین فرزندانش و مشرق زمین را از وجود شخصیتی ارجمند، محروم نموده است، کسی که شاید بیش از هر دانشمند و معلّم دیگری از مردمان آسیا، در قرون اخیر، نهتنها در خاورزمین، بلکه در باخترزمین نیز کلامش نافذ بود.»
یادداشتها:
۱- مقدمه به قلم ادوارد براون A Traveler’s Narrative, vol. 2 pp. ix-x
۲- H. M. Balyuzi, Edward Granville Browne and the Bahai Faith, pp. 14-15.
۳- مقدمه به قلم ادوارد براون A Traveler’s Narrative, vol. 2 pp. xxxix-xl
۴- محمود زرقانی، بدایع الآثار، جلد ۲، ص ۲۹
۵- روزنامه المؤیّد، شماره ۶۱۹۴، یکشنبه ۱۶ اکتبر ۱۹۱۰
۶- Robert Stockman, Abdu’l-Baha in America, E-book Edition
۷- Amin Egea, The Apostle of Peace, vol. 1
۸- H. M. Balyuzi, Abdu’l-Baha, The Center of the Covenant of Baha’u’llah, p. 354.
۹- نیویورک تایمز، شماره ۸ دسامبر ۱۹۳۰، ص ۱۲
۱۰- Luigi Stendardo, Leo Tolstoy and the Bahai Faith, p.42.
۱۱- Polnoe Sobranie Sochinenii, vol. 81, p.106.
۱۲- The Journal of the Royal Asiatic Society, January 1922, Vol. 54, p. 145
تازه ها
آنابل نایت
آنابل نایت
جاناتان منون
جاناتان منون
مینا یزدانی