عبدالبهاء و جنگ بزرگ (۲)
امین اِخهئا؛ مترجم: شهرام یزدانی
جنگ بزرگ
هرچند عبدالبهاء در مواقع متعدّدی پیشرفتهایی را که بشر تجربه میکرد – مثلاً در زمینههای اقتصادی، سیاسی، علمی و صنعتی – تحسین میکرد، درعینحال هشدار میداد که پیشرفت مادّی بهتنهایی و بدون ترقّی معنویِ متناسب قادر به ایجاد سعادت حقیقی نخواهد بود.
وی در حین بازدید از ساکرامنتو چنین توضیح داد:
«تمدّن مادّی مربوط به ماده یا اجساد است، ولی تمدّن الهی قلمرو اخلاقیات و عمل نیک است. تا درجات اخلاقی مردم ترقی نکند و فضایل انسانی به درجاتِ رفیع نائل نشود، رفاه نوع بشر غیرممکن است.»
از این دیدگاه، مکتبهای نابرابری که در تمامی جدّ و جهدهای انسان رسوخ کرده بودند در ترویج صلح پایدار کاملاً ناتواناند، ازجمله جنبشهایی که نظر به ترویج صلحگرایی، جهانگرایی و رایزنی سیاسی دارند. در نطقی در پیتسبورگ، عبدالبهاء چنین بیان کرد:
«صلح اعظم از طریق اِعمال قدرت و مساعی نژادی، یا با دلبستگی و جانفشانی میهندوستانه تضمین نمیشود؛ چون مردم جهان بسیار باهم متفاوتاند و وطنپرستی بومی محدودیتهای ذاتی دارد. افزونبرآن، مبرهن است که قدرت سیاسی و توانایی رایزنی باعث توافق همگانی نیستند، چون تمایلهای دولتها گوناگون و خودخواهانه است؛ همینطور، سازگاری و آشتی بینالمللی نتیجۀ تمرکز آراء عمومی بر آنها نیست، چون آراء عمومی ناقص و بهخودیخود مختلف است. ایجاد صلح عمومی با نیروی مادّی و انسانی از محالات است؛ باید بهواسطۀ نیروی روحانی به آن دستیافت…برای مثال، پیشرفتهای بشر در دهۀ گذشته را در نظر بگیرید. مدارس، دانشگاهها، بیمارستانها، مؤسّسات خیریه، دانشکدهها و مراکز فلسفی تأسیس گشتهاند ولی پا بهپای این شواهد ترقّی، اختراع و تولید تسلیحات برای نابودی بشر در مطابقت با آنها بیشتر شدهاند. … اگر قواعد اخلاقی و اساس تمدّن الهی با پیشرفتهای مادّی انسان آمیخته شوند، سعادت عالم انسانی بدون تردید به دست میآید و نوید صلح در کرۀ زمین از هر سو اعلام خواهد شد.»
بر اساس این فرض، عبدالبهاء بینش خوشبینی کاذب از دنیا را به پرسش میکشد، با ملاحظۀ اینکه اگر ابعاد اخلاقی و روحانی واقعیتهای اجتماعی سنجیده شوند، آشکار میشود که جهان در عصر انحطاط است. وی در ۱۹۱۲ در شیکاگو فرمود: «اگر دنیا به همین حال بماند، با خطر بزرگی مواجه است.»
در دِنوِر شرح داد:
«ملاحظه کنید ظلمت چهگونه در سراسر عالم گسترده شده؛ در هر گوشۀ دنیا انواع کشمکش، اختلاف و ستیزهجویی موجود است. نوع بشر غرق در دریای مادّیات است و مشغول به امور دنیوی. فکری ورای کسب اموال دنیوی ندارند و هیچ آرزویی نمیکنند جز شهوتهای این جهان زودگذرِ فانی. مقصد غایی آنها نیل به زندگی مادّی و آسایش جسمانی و لذّات دنیوی است که این توصیف سعادت در عالم حیوانی است، نه عالم انسانی.»
عبدالبهاء در بیش از هفده مورد جداگانه دربارۀ مخاطرات حادِّ کشمکشهای قریبالوقوع بینالمللی هشدار داد. وی در سال ۱۹۱۱ در پاریس گفت:
«اروپا مانند یک زرّادخانۀ عظیمی شده که پر از مواد منفجره است که خدا نکند شعلهور شود، چون اگر بشود، تمامی دنیا را دربرخواهدگرفت.»

بهرغم این اخطارها و هشدارهای صریح دیگر، مخاطَبان وی غالباً تحت تأثیر قرار نمیگرفتند. اعتماد به رفاه مادّی وزنۀ سنگینتری در افکار عمومی بود تا شناخت ایشان از وضعیت اخلاقی جهان.
وی این هشدارها را در سالهای میان پایان جنگ جهانی اوّل و درگذشتش در ۱۹۲۱ نیز بازگو و تأکید میکرد. در مکاتباتش، اظهار مینمود که بهرغم پیامدهای وحشتناک جنگ جهانی اوّل و صرفنظر از پیشرفتهای چشمگیر در حکومت بینالمللی با تأسیس «جامعۀ ملل» وقوع جنگ جهانی دوم، نزدیک است.
در سال ۱۹۱۹ نوشت:
«هرچند نمایندگان دوَل مختلف در پاریس گرد هم آمدهاند تا بنیان صلح عمومی را بنا کنند و به این وسیله آرامش و تسلّی به عالم انسانی اعطاء نمایند، ولی هنوز سوءتفاهمها بین بعضی از افراد، غالب و منافع شخصی چیره است. در چنین فضایی، دستیابی به صلح عمومی عملی نخواهد بود، بلکه معضلات تازهای به وجود خواهد آمد.»
در ۱۹۲۰ نیز مرقوم کرد:
«چون در مستقبل ایّام جنگ دیگری، شدیدتر از جنگ قبلی واقع خواهد شد. در حقیقت در این هیچگونه شکّی نیست.»
در نامۀ دیگری که در همان سال فرستاده شده بود حتّی این مفهوم را صریحتر بیان کرد. فقط ۱۹ سال قبل از جنگ جهانی دوّم، به همان شیوۀ خطاباتش در غرب، بعد از ارائۀ ملزومات معنوی برای تأسیس صلح، در پایان، عواملی را که سرانجام عالم انسانی را به جنگ جهانی دوّم خواهد کشانید، یکبهیک برشمرد:
«بالکان آرام نگیرد، از اول بدتر شود؛ دول مقهوره آرام نگیرند، به هر وسیلهای تشبث نمایند که آتش جنگ دوباره شعله زند؛ حرکتهای تازۀ عمومی تمام قوت را در تنفیذ مقاصد خویش مجری خواهد نمود. حرکت شمالیه خیلی اهمّیت خواهد یافت و سرایت خواهد کرد.»
(عبدالبهاء؛ مکاتیب عبدالبهاء، ج ۳؛ صص ۶۹-۶۸)
تولّد جامعهای نو
هیچ خوانندۀ آثار عبدالبهاء نباید به این تفکّر گرفتار شود که وی در توضیح تعالیم بهاءالله فقط در حوزۀ نظری سیر میکرد. برعکس، بااینکه مساعی وی برای ترویج پیام بهاءالله بسیار وسیع بود، تلاشش برای اینکه به این تعالیم جامۀ عمل بپوشاند، عظیم بود. برای مثال، در یک گفتوگو در لندن، در اشاره به یکی از کنگرههای متعدّدی که در آن زمان برگزار میشدند و انساندوستهای مشتاق بهبود جهان را گرد هم میآوردند، عبدالبهاء تأکید کرد:
«علم به اینکه میتوان به رتبۀ کمال رسید خوب است، ولی در این راه به جلو گام برداشتن بهتر است. ما میدانیم که کمک به بینوایان و بخشنده بودن خوب است و مورد رضای خداست، ولی این علم بهتنهایی آدم گرسنه را سیر نمیکند…»
عبدالبهاء در تمام دوران رهبریاش جامعۀ بهائی را مأمور میکرد که خود را مانند الگوی جامعۀ آیندهای که بهاءالله به آن بشارت داده است، درآورند؛ الگویی که از طریق آن عالم انسانی میتواند شاهد دگرگونی متعاقب اجرای تعالیم بهاءالله در روابط اجتماعی و شخصی باشد. وی در چندی از خطاباتش، بهائیان ایران را بهعنوان نمونهای از این الگو توصیف کرد. آنها در جامعهای زندگی میکردند که تبعیضات دینی یک واقعیت اجتماعی بود. زرتشتیها، کلیمیها، مسیحیان و دیگر اقلّیتهای مذهبی در انزوا از همسایگان مسلمانشان و جدا از یکدیگر میزیستند. چون اقلّیتهای دینی نجس محسوب میشدند، تحت قوانینی خشک زندگی میکردند که نهتنها روابطشان را با مسلمانها محدود مینمود، بلکه مشاغلشان و حتی لباسهایی را که میپوشیدند، مشخص میکرد. در چنین محیطی، گردهم آوردن افراد از ادیان مختلف در یک اتاق نهتنها حرام بود، بلکه غیرقابل تصوّر نیز بود. بهرغم این وضعیت، جامعه بهائی ایران، اوّل تحت هدایت بهاءالله و سپس عبدالبهاء، توانستند خود را بهصورت یک گروه منسجم، شامل اعضایی از هر پیشینۀ مذهبی درآورند. با وجه مشترک ایمان به ظرفیت تحوّلی تعالیم بهاءالله، آنها توانستند تعصّبات موروثی محیط و نیاکانشان را کنار بگذارند و با همکاری، باعث بهبود وضعیت زندگی هموطنان خود شوند. دیری نپایید که بهائیان ایران، چه زن و چه مرد، آموختند که صرفنظر از تفاوتهای جنسی و پیشینهای چهگونه تصمیمات دستهجمعی بگیرند و آنها را به اجرا بگذارند. چنین تحولّی نهتنها باعث رشد بیسابقۀ جامعۀ بهائی شد، بلکه سبب تکثیر طرحهای اجتماعی و خیریۀ بیشماری در سراسر کشور گردید. برای مثال، در طیّ دوران رهبری عبدالبهاء، جامعۀ بهائیان ایران توانست دستکم 25 مدرسه تأسیس کند، ازجمله بعضی از اوّلین مدارس دخترانۀ کشور. از دهۀ آغازین قرن بیستم، بهائیان در ایران مراکز بهداشتی در چند شهر تأسیس نمودند، ازجمله بیمارستان «صحّت» در طهران که به پیروی از اوامر عبدالبهاء در بیانیۀ مأموریتشان درج شده بود هدف «خدمت به عالم انسانی، صرفنظر از نژاد، مذهب و ملّیت» است. همین بهخودیخود برای آن زمان و مکان، بیانیهای انقلابی بود.

در حینی که این اتّفاقات در شرق رخ میداد، بهائیان آمریکا، تحت رهبری عبدالبهاء، برای تلفیق نژادی جامعۀ خود تلاش میکردند. عبدالبهاء در یکی از نامههایش به آنها نوشت:
«از دلوجان جهد نمایید که بین سفیدپوستان و سیاهپوستان وحدت و یگانگی ایجاد کنید و به این وسیله یکپارچگی جامعۀ بهائی را که در آن تمایز بر اساس رنگ پوست جایی نمییابد و فقط قلوب ملحوظاند، اثبات کنید. تنوّع رنگها، سرزمینها و نژادها در دیانت بهائی حائز هیچ اهمّیتی نیست؛ برعکس، وحدت بهائی بر همۀ اینها فائق میگردد و تمامی این توهّمات و تخیّلات ترک میشوند.»
وی همچنین آنها را چنین ترغیب نمود:
«سعی کنید که سیاهپوستان و سفیدپوستان در یک محلّ ملاقات جمع شوند و در کمال محبّت و برادری با یکدیگر معاشرت نمایند.»
در مورد دیگری نوشت:
«اگر ممکن است، این دو نژاد سیاهپوست و سفیدپوست را در یک محفل، گرد هم بیاورید و چنان محبّتی در قلوبشان ایجاد کنید که آنها نهتنها متّحد باشند، بلکه در هیأت واقعیتی واحد، امتزاج یابند. بیهیچ شکّی بدانید که از این طریق، اختلافات و مشاجرات بین سیاهپوستان و سفیدپوستان کاملاً محو خواهد شد.»
روندی که از طریق آن جامعۀ بهائی آمریکا الگوی امتزاج نژادی شد بهوسیلۀ بازدید عبدالبهاء از آمریکای شمالی تسریع یافت: بهواسطۀ نمونۀ رفتار شخصی و شرکت کردن وی در محافل مختلط، تشویق بهائیانی که آن محافل را برگزار میکردند و به خاطر اوامر مدام عبدالبهاء دربارۀ مسائل نژادی در همۀ شهرهایی که از آنها بازدید میکرد.

اَگنِس پارسِنز
بعد از جنگ [جهانی اوّل]، عبدالبهاء اَگنِس پارسِنز، یکی از بهائیان ثروتمند و متشخّص واشنگتن دی سی را مأمور کرد که اوّلین همایش الفت نژادی را تشکیل دهد، همایشی که در ماه مِی ۱۹۲۱ برگزار شد. این همایش که بهمنظور ترویج وحدت نژادی برنامهریزی شده بود باعث ایجاد یک جنبش ملّی شد که مشابه این همایش را در سالهای بعد در نقاط مختلف آمریکا تکرار کرد که نهتنها شامل جامعۀ بهائی بود، بلکه با استقبال بسیاری از سازمانها و رهبران اجتماعی نیز روبهرو گردید. نتیجۀ همۀ این مساعی، تبدیل جامعۀ بهائی به گروهی بود که فعّالانه مشغول نفی تعصّبات نژادیِ بسیار گسترده در محیط اجتماعی است.
افزون بر تلاش او از طریق ارائۀ شواهد تجربی در جامعۀ جهانی بهائی برای اثبات اینکه وحدت و رهایی از تعصّبات راه رسیدن به صلح است، عبدالبهاء روابط و تشریکمساعی بین بهائیان شرق و غرب را ترویج و تشویق میکرد. از آغاز قرن بیستم، وی بهائیان ایرانی را تشویق به مسافرت به اروپا و آمریکا و بهائیان غربی را ترغیب به سفر به ایران یا هندوستان میکرد. ایشان رفتوآمد بین جوامع بهائی را نیز تشویق مینمود. برای مثال، نشریۀ بهائیان ایالات متّحده، استار آو دِه وِست (نجم باختر)، شامل بخش فارسی بود که مرتّبأ به ایران ارسال میشد. همزمان با افزایش رشد و پیچیدگی طرحهای توسعهای در ایران، عبدالبهاء بهائیان غرب را به حمایت و کمک این طرحها تشویق میکرد. درنتیجه، در سال ۱۹۰۹، خانم دکتر سوزان مودی به ایران مهاجرت کرد تا در بیمارستان «صحّت» طهران خدمت کند. بعد از دکتر مودی، بهائیان دیگری نیز به ایران مهاجرت کردند، ازجمله معلم و مدیر مدرسه، لیلیان کَپس، پرستار الیزابت استوارد و خانم دکتر سارا کلاک. در سال ۱۹۱۹، انجمن وحدت خاور و باختر با هدف بنای همکاری بین مردم ایران و ایالات متّحده در زمینههای گوناگون، تأسیس شد. اعضای این سازمان فقط شامل بهائیان نبود، بلکه با بسیاری از سازمانها و اشخاص برجسته همکاری داشت.

دکتر سوزان مودی

از چپ به راست: لیلیان کپس، محبّ السلطان، همسرش، موچول خانم، دکتر سوزان مودی، دکتر سارا کلارک و الیزابت استوارت در ۱۹۱۱ در طهران
تمامی این تحوّلات تصاویری اجمالی فراهم میکردند از پیامدهای اجتماعی اجرای اصولی که عبدالبهاء ترویج مینمود و نمونههایی بودند از تأثیرات اطلاق عملی اصل وحدت عالم و مفهوم انسان بودن که بهاءالله از پیش اعلام کرده بود.
پرداختن به نیازهای فوری
در بیست و چهارم ژوئن ۱۹۱۴، آرشیدوک فرانس فردیناند، ولیعهد امپراتوری اتریشی-مجاری، در سارایوو کشته شد. چند هفته بعد، قدرتهای اروپا با یکدیگر در جنگ بودند و فاجعهای که عبدالبهاء فقط چند سال قبل پیشبینی کرده بود به وقوع پیوست.
سرزمینهای عثمانی، سوریه و فلسطین، از عواقب هولناک آتش جنگ مصون نبودند. آن مناطق بهواسطۀ چپاول قشونهای عثمانی که در راه مصر برای دفاع از کانال سوئز از آن خِطّه عبور میکردند، دچار قحطی شده بود. بهخصوص در منطقۀ حیفا، اوضاع بغرنج بود. ساکنان محل، وابستگیهای گوناگونی داشتند. عربها بین همدردی با فرانسویها و طرفداران امپراتوری عثمانی تقسیم شده بودند و اهالی کوچنشین بزرگ آلمانی از کشور خودشان حمایت میکردند. این چنددستگی باعث تنش و گاهی خشونت میشد. شهر از طرف دریا آماج بمباران بود و به این علت در عرض چند هفته حیفا و حومهاش بهسرعت از یک موقعیّت نسبتاً آرام به حالت ناامن یک بحران انسانی تغییر پیدا کرد. این درگیری باعث نیازهای حادّی شد که مستلزم توجّه فوری بود.
پیش از جنگ، عبدالبهاء دست به اقداماتی زده بود که او را قادر به کاهش این مشکلات کرده بود. واضحترین کمک وی فراهم کردن غذا برای مردم حیفا و حومهاش بود. در آغاز قرن بیستم، عبدالبهاء چندین مجتمع کشاورزی در اطراف بحر قلیل و درۀ اردن تأسیس کرده بود که مهمترین آنها در عدسیّه، بخشی از اردن کنونی بود. در طیّ سختترین سالهای جنگ، عبدالبهاء مواد خوراکی ازآنجا به حیفا ارسال میکرد که هر محمولۀ آن را دویست شتر میبرد. این مقیاسی است برای سنجش ابعاد این مساعدت. برای پخش غذا بین مردم، با استفاده از حوالهها و رسیدها جیرهبندی چیرهدستانهای تنظیم کرده بود که رساندن غذا به نیازمندان ضمن جلوگیری از سوءاستفاده، تضمین شود. از یکی از شاهدان این روند در ۱۹۱۹ در نشریۀ «کریسشیان کامنوِلث» چنین نقل شده:
«او همواره آمادۀ کمک به بیخانمانان و نیازمندان بود. … بارها خود و خانوادهاش را از مایحتاج زندگی محروم میکرد تا گرسنهها اطعام شوند و برهنهها پوشانیده. … برای سه سال، او ماهها در طبریّه و عدسیّه بهسر میبرد تا فعالیتهای گستردۀ کشاورزی و تدارک گندم، ذرّت و دیگر فراوردههای غذایی را برای نگهداری ما و توزیع غذا میان خانوادههای گرسنۀ مسلمان و مسیحی مدیریت کند. اگر به خاطر این پیشبینی و تلاش بیوقفۀ وی نبود، هیچکدام از ما زنده نمیماندیم. به مدّت دو سال، همۀ محصولات را خیل ملخها میخوردند. گاهی مانند تودهای ابر سیاه، ساعتها آسمان را میپوشاندند. این بلا، همزمان با باجگیری و غارت بیسابقۀ مأموران ترک و خرید عمدۀ مواد غذایی از طرف آلمانیها برای ارسال به “سرزمین پدری”، در هنگام کمبود، قحطی به بار آورد. فقط در لبنان یکصد هزار نفر از گرسنگی مردند.»
گزارش دیگری اینچنین گفت که «عبدالبهاء سبب دلگرمی و کمک بزرگی برای همۀ این مردم فقیر، بیچاره و وحشتزده است.»
چند سال بعد – درست بعد از جنگ – یک افسر ارتش انگلیس، نقش عبدالبهاء را در متّحد کردن مردم پریشان حیفا اینگونه توصیف کرد: «خیلی از مردم برای حلّ مشکلات بین فرقههای مسلمان و مسیحی به ایشان مینگرند.»
تعبیر واقعیت در مواقع بحران
سه سطح از اقدامات عبدالبهاء دربارۀ مسألۀ جنگ: شرکت در گفتمانهای زمانش، ساختن جامعهای بر اساس اصول روحانی و توجّه به نیازهای فوری پس از وقوع جنگ، نزدیک به صدسال بعد از درگذشتش، به ما فرصت تأمّل دربارۀ شایستگی الگوهای فکریای را میدهد که هماکنون تصمیمگیریهای جهانی را تحتالشّعاع قرار داده است.
امروز نیز مانند آن موقع، جهان گرفتار مخاطرات زیادی است. افت فزایندۀ کیفیت محیطزیست، نظام ناقص اقتصاد جهانی که وجود ثروت و فقر مفرط را مجاز کرده و درعینحال متناوباً باعث بحرانهای اقتصادی میشود، رواج جنگ به گونههای متعدّد و خطر مدام آن در زمینۀ فنآوریهای بیسابقۀ جنگی، شیوع سریع و جذبِ نفرتپراکنی از هر نوع و در هر جهت، خیزش میهنپرستی لگامگسیخته، همگام با حرکت ضدّ تنوّع بشری و مقاومت در برابر فرایند همگرایی جهانی فقط چند مورد از مشکلاتی است که عالم انسانی با آن مواجه است. افزون بر اینها که ساختۀ خود بشر هستند، مشکلات غیرمترقّبۀ طبیعی دیگر مانند بیماری همهگیر کنونی، آسیبپذیری محیطزیست انسان را نمایان میکند که بهواسطۀ ناسازگاریها و بیعدالتیها شدیداً تضعیف شده است.
اگر واکنش به این بحرانها – که بعضی از آنها بیسابقه هستند – بر اساس تضادهای مشابه با تضاد جهانگراها با صلحگراها در سالهای قبل از جنگ بزرگ بنا شود، میتوانیم پیشبینی کنیم که علاج ناشی از آن به نحو چشمگیری فایدۀ بسیار محدودی خواهد داشت. مثلاً، آیا انسانیّتی که هنوز متشبث به دیدگاه وطنپرستی است میتواند پاسخ مناسبی برای مشکلات جهانی بدهد؟ آیا ممکن است جوامعی که مصرفگرایی و انباشتن کالاها را راه رسیدن به سعادت واقعی میدانند راه حلّی برای مشکلاتی، مثلِ بحران گرمایش کرۀ زمین، پیدا کنند؟ اگر ما به اندرزهای عبدالبهاء گوش فرا دهیم، تشخیص بحرانهای آینده نباید صرفاً بر اساس تحلیل اوضاعواحوال مادّیای باشد که با هر یک از آنها همسو میشوند؛ بلکه علل غائی معنوی آنها باید ملاحظه گردد. بعضی از این علل عبارتاند از: منفعتجویی شخصی، تسلیم به مادّهگرایی، این استنباط که نزاع و جدال برای حلّ اختلافات روشهای مشروعی هستند، پافشاری روی تعصّباتی که برابری انسانها را انکار میکنند و تحریف مقصود ادیان. همانطور که عبدالبهاء در خطابات و نامههایش دائماً اظهار میکرد، راه حلّ مشکلاتی که عالم انسانی به آنها دچار است صرفاً در تغییر شرایط مادّی بشر نیست، بلکه منوط به تحوّلی در ادراک ما از معنی انسان بودن و مقصود وجودیمان و چارچوب اخلاقی است که مبنای اعمال ماست.
تازه ها
آنابل نایت
آنابل نایت
جاناتان منون
جاناتان منون
مینا یزدانی