آگاهی، لازمه دگردیسی اصل ِ مشترک ِ دوران عبدالبهاء و امروز
الف. کشاورز
چسبندگی فقر، عقب ماندگی و عدم توسعه یافتگی به نام ایران، در دو سه قرن اخیر شاید یک طنز بزرگ تاریخی باشد. کشوری با چنین توانمندی های خاص و امکانات بسیار، نتوانسته جایگاه واقعی خود را در نظام بین المللی پیدا کند.
بازبینی اتفاقات تاریخی در دو قرن اخیر، نشانگر این موضوع است که برای کشور ایران موقعیتهای مناسبی در جهت برکندن از مناسبات و ساختارهای ارتجاعی موجود که عامل عقب افتادگی ملت ایران در حوزه های مختلف بودند وجود داشته، ولی متاسفانه استفاده بهینه از موقعیتها صورت نگرفته و جامعه ایرانی موفق به ترک اردوگاه فقر و عقب ماندگی نشده است.
آغاز جنبش بابی در اواسط قرن نوزده و شروع جنبش مشروطه در اوائل قرن بیستم، از نمونههای چنین اتفاقات رخ داده در ایران هستند که با وجود تاثیرات محدود و باز کردن روزنههای جدید فکری در بین مردم و نخبگان جامعه، موفق به ایجاد تغییرات اساسی و بنیادی در ساختارهای کشور برای ریل گذاری مطمئن در جهت توسعه پایدار نشدند.
البته دلائل عدم توفیق دو جنبش فوق در جهاتی مشابه و در جهاتی متفاوت هستند که در این نوشتار قصد پرداختن به آنها نیست. ولی در هر دو مثال، تلاش های بزرگی از طرف شخصیت ها و جریانات فکری که دل در گرو آبادی و توسعه ایران داشتند صورت گرفت تا شاید با تزریق اندیشه های تجدد خواهی و توسعه طلبی در ساختارهای اجتماعی ایران، ذائقه مردم طعم خوش پیشرفت و سعادت را چشیده و ثمرات آن را در زندگی خود لمس کند. اما متاسفانه این تلاش ها به نتیجه مطلوب نرسید.
امروز پس از طی سالیان طولانی و ادامه دار بودن سریال عدم موفقیت های ایران در عرصه داخلی و جهانی و انجماد وضعیت ایران در گذشته، به نظر میرسد که شاید لازم باشد تا بار دیگر در مورد این چرا ها و گیر افتادن کشور ایران در تله انجماد ساختارهای مدنی، اندیشه و جستجویی تازه آغاز شود، شاید این اندیشیدن بتواند کمکی برای بهبود اوضاع کنونی باشد. اما، اینبار از دریچه نگاه عبدالبهاء.
به دنبال پاسخ بودن از دریچه نگاه عبدالبهاء به این دلیل میتواند موثر باشد که اگر پیشرفت های کلی در طی قرن گذشته در جهان و تاثیر ناخواسته تکنولوژی بر مدل زندگی مردم ایران را کنار بگذاریم، شرایط امروز کشور ایران از نظر ساختارهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بیشترین شباهت را با دوران عبدالبهاء دارد. فقر فراگیر، از هم گسستگی اجتماعی، استبداد سیاسی، سلطه اندیشه دینی متعصب و عدم توسعه یافتگی، تصاویری از جامعه امروز ما است که عبدالبهاء در بیش از یک قرن پیش آن را در ایران آن دوران تجربه کرده است.
با توجه به وجود چنین رابطه ایی و پیچیدگی موضوع، در این نوشتار کوتاه سعی میشود با بهره گیری از اندیشه های عبدالبهاء نگاهی اجمالی داشته باشیم بر عاملی که وی تاثیرگذاری آن بر توفیق و یا عدم توفیق اصلاحات اجتماعی را بسیار مهم میداند.
تکیه بر آگاهی
عبدالبهاء در «رساله مدنیه» پس از ارائه راهکارهای مختلف برای بهبود شرایط و آغاز مدرنیزاسیون در سیستم سیاسی، آموزشی، حقوقی و یا نظامیکشور، به مسئله ای اشاره میکند که از نظر وی شاه کلید به ثمر نشستن تمام کوشش ها و کنشگری هایی است که توسط مصلحان اجتماعی در هر دوره ایی صورت گرفته و یا میگیرد.
عبدالبهاء در این رساله از رفرم گرایی و یا پرداختن به مواردی همچون، ایجاد تغییرات به کمک انقلاب، ترویج مطلق فرهنگ و روش زندگی غربی در جامعه و یا توسل و بازگشت به اندیشه های دینی مربوط به گذشته عبور کرده، ریشه عدم تحول در شرایط ایران و موفق نبودن طرح های اصلاح طلبانه را در عدم آمادگی ملت برای پذیرش شرایط جدید میداند و معتقد است تا امکانی برای شکل گیری اراده مردم در جهت میل به تغییرات فراهم نشود، کوشش برای ایجاد هر گونه تحول معنی دار و عمیق نتیجه بخش نخواهد بود.
عبدالبهاء در این نظریه خود، به نوعی یک رابطه مستقیم بین، دانستن، اراده و عمل ایجاد میکند و معتقد است که، برانگیختن اراده افراد جهت نیل به عمل است که میتواند موجب دگردیسی در ساختارهای جامعه شود. در واقع تغییر در زیرساخت های فکری یک جامعه است که میتواند موانع عمل گرایی بر مبنای تفکر را برطرف کرده و مردم را آماده برای پذیرش لزوم ایجاد تغییرات نماید.
اما، این عدم آمادگی برای پذیرش از کجا ناشی میشود و چگونه پدید میآید؟ از نظر عبدالبهاء، ملت ایران نیز همچون دیگران، خواهان پیشرفت و سعادت است. آنها هم دوست دارند همچون افراد دیگر کشور ها، شرایط اجتماعی و اقتصادی مناسبی داشته باشند، اما با مشکل بزرگی روبرو هستند، مشکل ِ جهل و ناآگاهی جا گرفته در بطن جامعه. جهل و نا آگاهی که شاید بسیاری وجود آن را باور نداشته باشند. در زیر سلطه آن زندگی میکنند، اما به دلیل قرار گرفتن در پیله توهم ِ خود بهتر بینی ِ حاصل از ناآگاهی، که عموماً توسط حاکمان سیاسی متوهم و صاحب منصبان دینی متحجر در جامعه تزریق میشود، آن را نمیشناسند. سلطه جهل و ناآگاهی به آنها آدرس غلطی از توسعه و پیشرفت میدهد. به دلیل چنین جهلی، آنها از تحولات جهان پیرامونی خود خبر ندارند، تغییرات انجام شده در جهان را از دریچه نگاه متوهم حاکمان سیاسی و دینی میبینند،، پس خود را خوبترین و شاید،، کاملترین میدانند.
در ذیل چنین ناآگاهی، عموم مردم نقشی برای خود در ایجاد تحولات در جامعه خود قائل نیستند، آنها حقوق خود و آنچه را لایق آن هستند را نمیشناسند تا به دنبالش باشند. پس بر این مبنا، همت و خواسته ای برای تغییر در وجودشان نیست. نیازی را حس نمیکنند تا برای بدست آوردنش کوشش کنند. اینجا است که از نظر عبدالبهاء، تمام اقدامات و راهکارهای مصلحان و خیرخواهان اجتماعی ناکام میماند و ابتر. هیچ کوششی به نتیجه مطلوب و پایدار نخواهد رسید، هر چند قدم برداشتن های کوچکی را سبب شود.
عبدالبهاء با توجه به شناختی که از ساختارهای اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران دارد، مهمترین عامل وقوع تغییرات بنیادی را، ایجاد اراده ای جمعی در ملت عنوان میکند، اراده ای که بتواند آنها را از خمودگی و انجماد خارج کند، او عامل ایجاد این اراده را «توسیع دائرۀ معارف» میداند. معرفی عامل ایجاد اراده با عنوان «توسیع معارف» از طرف عبدالبهاء یعنی، تمرکز بر اندیشه، یعنی کوشش برای تغییر باور های ذهنی کهنه، یعنی حرکت با کمک عقل و علم.
«تا عروق و اعصاب ملّت به حرکت نیاید، کلّ تشبّثات (توسل) بیفایده است، چه که ملّت به مثابۀ جسم، و غیرت و همّت، مانند جانند، جسم بیجان حرکت نکند. حال این قوّۀ عظمی( نیروی عظیم ) در طینت (ذات ) اهالی ایران در منتهی درجه موجود، محرّکش توسیع دائرۀ معارف است.» (۱)
در این گفتار ِ عبدالبهاء، اگر تعریف «معارف» را در یک تعبیر عام، مجموع علوم و دانشها بدانیم، توسیع دایره معارف را میتوان اینچنین معنی کرد، گسترش فرهنگ ِ کسب علم و دانش در علوم مختلف و حوزه های گوناگون همچون، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی. عبدالبهاء عامل زنده شدن حیات اجتماعی، پویا شدنش و آغاز حرکت آن را وابسته به ایجاد گستره علم و آگاهی میداند. اما توسیع معارف یا گسترش علوم و افزایش آگاهی چگونه بدست میآید، تا بتواند محرک حرکت یک ملت شود؟
اقدام به آموزش بر پایه علم و عقل در واقع اولین و بدیهی ترین روش برای گسترش علوم و دانش در بین مردم به حساب میآید. البته در اینجا وقتی به آموزش اشاره میشود، بر مبنای برداشت از نظر عبدالبهاء و تعریفی کلاسیک از آن، یک گستره کلی در نظر گرفته شده که شامل ِ سیستم های آموزشی همچون مدرسه، دانشگاه و روش های آموزشی غیر آکادمیک و عمومیهمچون، کتاب، نشریات و رسانهها میشود.
عبدالبهاء خود نیز در عمل چنین الگویی را دنبال میکرد، او همزمان با تاکید بر ایجاد مدارس و برقراری آموزش رسمیبرای فرزندان ملت، پیشنهاد میکند تا منابعی برای آگاهی بخشی مردم و نخبگان از نیازهای روز یک جامعه، جهت قرار گیری در روند تغییرات جهانی تهیه و در سراسر کشور توزیع شود، تا سبب افزایش آگاهی مردم و نخبگان جامعه از رخ داد های جهانی گردد.(۲)
نقش آموزش در ایجاد تغییرات
امروزه و در جهان جدید، صاحبنظران علوم اجتماعی برای آموزش نقشی فراتر از انتقال ِ دانش آکادمیک قائل میشوند، آموزش میتواند جنبه های انسانی دیگر همچون میل به همراهی، مسئولیت پذیری، نگاه حمایتی به محیط زیست و موارد دیگر را تحت پوشش قرار دهد.
با توجه به دیدگاه مدرن ِ عبدالبهاء نسبت به پدیده های اجتماعی، به نظر میرسد مقصود عبدالبهاء نیز از «معارف» تنها آموزش در حد خواندن و نوشتن و یا طی یک دوره چند ساله نباشد. «توسیع معارف» میتواند وسعتی فراگیر تر از آموزش آکادمیک محض را در بر بگیرد، هر چند، چنین آموزشی را در بطن خود داشته باشد.
از این رو شاید بتوان گفت، آموزش در ابعاد مختلف که میتواند سبب گسترش علم و آگاهی در جامعه شود، فراهم آورنده ِ بستری برای همه گیری میل به کسب اطلاعات و آگاهی در اندیشه انسان ها، در مورد ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جامعه خود و همچنین چگونگی تعاملات درونی افراد ِ یک جامعه و درک روابط بین المللی و جهانی خواهد بود.
عبدالبهاء گسترش چنین آگاهی هایی را همچون جان و روح میداند که میتواند سبب زنده شدن و حیات انسان ها گشته، نیروی بالقوه آنها را برای ایجاد تغییرات و خروج از عقب ماندگی، تحریک و بالفعل کند. هر چند چنین تغییراتی در دیدگاه ها و افکار انسانها به سرعت رخ نخواهد داد، ولی ایجاد انگیزه در انسانها و میل به حرکت در این مسیر، خود میتواند نوید بخش آینده ای روشن باشد.
چنین آموزشی که میتواند با پرورش و تقویت ویژگی های انسانی همراه باشد، همواره از طرف عبدالبهاء به عنوان یک عامل مهم تغییر و تحولات در انسان ها محسوب میشود. چنانچه بارها بر لزوم یک خانه تکانی و تغییرات بنیادی در روش های آموزشی تاکید کرده است تا تاثیر و کارکرد اصلی آموزش، امکان بروز عملی در جامعه داشته باشد .
«سقراط» معتقد بود که آموزش باید بر پرورش ِ فضایل اخلاقی، خرد، شجاعت، اعتدال و عدالت متمرکز شود زیرا اینها ویژگی هایی هستند که شهروند ایده آل را شکل میدهند. فردی که این فضایل را تجسم میبخشد طبیعتا نقش خود را در جامعه ایفا میکند…. از نظر سقراط، هدف آموزش فقط تجهیز افراد به مهارت های فنی نبود، بلکه شکل دادن به انسان های اخلاق مدار بود که قادر به کمک به رفاه دولت بودند. (۳)
به گفته «امیل دورکیم»، جامعه زمانی بهترین عملکرد را دارد که افراد در یک سیستم جمعی از باورها و ارزش ها ادغام شوند و آموزش، مکانیسم اصلی دستیابی به این ادغام است.
«دورکیم» استدلال میکند که آموزش در خدمت تقویت همبستگی اجتماعی است. سبب احساس تعلق به یک جامعه و پایبندی به ارزش های مشترک میشود. از نظر «دورکیم»، آموزش بخش مهمیاز جامعه پذیری است، هویت افراد را شکل میدهد و به آنها کمک میکند تا مهارت های لازم برای مشارکت در حوزه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه را توسعه دهند. (۴)
بر مبنای چنین داده هایی میتوان به این نتیجه رسید که : «آموزش در هسته خود ابزاری برای انتقال دانش، فرهنگ، ارزش ها و هنجارها است. اما وقتی به ملت سازی فکر میکنیم، آموزش نقش استراتژیک تری در شکل دادن به آگاهی جمعی ایفا میکند. هویت ملی به حس مشترک تعلق به یک کشور خاص اشاره دارد که ریشه در تاریخ، سنت ها، زبان و ارزش های منحصر به فرد آن دارد. آموزش به عنوان یکی از ابزارهای اصلی جامعه پذیری، نقش عمده ای در ساخت و تقویت این احساس ِ هویت دارد.» (۵)
مجموع این تعاریف از نقش و کارکرد آموزش، میتواند توجه ما را به این موضوع جلب کند که عبدالبهاء در مورد رسیدن به چاره ای راه گشا برای رفع بن بست های جامعه ایران و رسیدن به چرایی ناکام ماندن طرح های اصلاحی به موضوعی کلیدی و بنیادی اشاره دارد. توسیع دایره معارف و یا گسترش دایره دانش و آگاهی.
این گسترش آگاهی به دلیل بیدار کردن ذهن آدمیمیتواند سبب تحریک اراده و آغازگر ِ کنش و عمل افراد گردد. آموزش میتواند با روشن تر ساختن جهان پیرامون افراد، چشم اندازی متفاوت تر از گذشته در اختیارشان قرار دهد. چشم اندازی که در آن، تعصب، خودبینی، جهل و خمودگی که مانع هر اقدام مثبت میشوند، جای خود را به تفکر انتقادی، خلاقیت، مسئولیت پذیری و آگاهی از جهان پیرامونی خود بدهند.
اشتراکات ِ دیروز و امروز
با نگاهی به شرایط اجتماعی امروز در ایران که روشهای ایجاد تغییرات همچون انقلاب، مبارزات سخت، اصلاحات روبنایی، تغییر ظاهری روش های سیاست ورزی و یا تعویض سیاستمداران، هیچکدام نتوانسته مسیر های توسعه پایدار را پیش روی آن قرار دهد، میتوان به این نتیجه رسید که نیاز به آموزش و پرورش در لایه های مختلف ملت، فصل مشترکی است بین امروز و دیروز، اگر چه بر مبنای شرایط زمانی اولویت ها و روش های عمل ممکن است متفاوت باشد.
همچنانکه تاسیس مدارس و مراکز علمیو یا انتشار روزنامه و چاپ کتاب، در دوره قاجار به دلیل عدم وجود یک سیستم آموزشی مدرن و کلاسیک یک اولویت اساسی برای گسترش آگاهی بود، امروزه به نظر میرسد تکیه بیشتر بر کیفیت آموزش و ایجاد یک آموزش همراه با پرورش در مدارس، مراکز علمی، رسانههای اجتماعی و موسسات آموزش عمومیمیتواند اولویتی مهم باشد.
دلیل این مسئله اینکه، علی رغم وجود مدارس، دانشگاه، مراکز علمیو یا رسانههای اجتماعی فراوان در ایران که میتوانند در آگاهی بخشی جامعه برای حرکت در مسیر پیشرفت و ترقی تاثیر گذار باشند، به دلیل بهره گیری نادرست و تبدیل آنها به ابزاری برای رسیدن به مقداری اطلاعات فنی و مدرک و یا تبدیل آنها به مراکز تبلیغ ِ باور و ایدئولوژی خاص، کارایی قابل قبولی از آنها دیده نمیشود. به این ترتیب جهت گیری های عملی این موسسات نه تنها تامین کننده خیر عموم نیست بلکه، تشدید کننده شکاف های اجتماعی نیز هست.
نداشته های مشترک امروز و دیروز به ما میگوید، نیاز به آموزش همراه با پرورش هم در حوزه آموزش کلاسیک و هم در حوزه آموزش عمومیکه در آن دانش آموزی همراه با خصلت های انسانی به عنوان هنجارهای اجتماعی پرورانده میشوند، یک نیاز مهم و اساسی است. آموزش مدرن همراه با پرورش علاوه بر آنکه بر رشد شخصی انسان تاثیر مثبت به همراه دارد، بلکه میتواند به عنوان عاملی تعیین کننده در حفظ نظم اجتماعی، تقویت پویایی و انسجام جامعه و همچنین کارآمدی افراد نقش مهمیداشته باشد.
تعصبات دینی، قومی، زبانی و یا سیاسی سیستماتیک همچنان در جامعه امروز ایران تعیین کننده هستند. سلطه سیاسی اقتدارگرا و اندیشه دینی غیر مدرن و متعلق به دوران پیشا مدرن بر آن حاکم است. استعداد ها و توانمندی ها فردی امکان بسیار اندکی برای شکوفایی و رشد دارند. آزادی های فردی و برابری های جنسیتی در آن مورد توجه قرار نمیگیرد. ترکیب اهداف و عملکرد بسیاری از افراد جامعه، میل به سود خواهی های انفرادی داشته و انسجام اجتماعی در ضعیفترین حالت خود قرار دارد. مجموع و حاصل حاکمیت چنین شرایطی، به وضوح سبب عقب ماندگی و عدم توسعه یافتگی در حوزه های مختلف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در ایران شده است.
تمرکز بر موضوع آموزش و افزایش آگاهی در مورد برابری های جنسیتی، حقوق و آزادی های فردی، وظایف و حقوق شهروندی، دنیای مدرن و لوازم آن، ایدئولوژیهای سخت ِ دینی و سیاسی، باورهای سنتی قومی، زبانی و نژادی و مسئله اساسی، یگانگی و برابری انسان، میتواند اهدافی برای کنشگری های اجتماعی باشد تا رشد آگاهی در این حوزه ها بتواند مقدمات ایجاد یک اراده ملی، همبستگی اجتماعی قوی و یا به قول عبدالبهاء، ترکیبی از ادغام جسم و جان انسانها را برای ایجاد تغییرات بنیادی و دگردیسی ِ تاریخی فراهم آورده، تا پروانه اراده و امید مردم از پیله ناآگاهی آزاد شده، با پروازی رو به آینده، نوید بخش روزهای خوش برای این کشور و مردمانش باشد.
یادداشتها:
۱ – رساله مدنیه، ص ۱۳۲
۲ – رساله مدنیه ص ۱۳۰ – «لهذا لازم است که رسائل و کتب مفیده تصنیف شود و آنچه الیوم مایتجاج الیه ملت و موقوف علیه سعادت و ترقی بشریه است در آن به براهین قاطعه بیان شود و آن رسائل و کتب را طبع نموده در اطراف مملکت انتشار شود تا اقلاً، خواص افراد ملت قدری چشم و گوششان باز شده در آنچه سبب عزت مقدسهء ایشان است بکوشند.»
۳ – ۳، ۴، ۵، بر گرفته از سایت، انستیتو جامعه شناسی
کتابشناسی:
- عبدالبهاء، رساله مدنیه – منتشر در سایت، کتابخانه مراجع و آثار بهائی
- انستیتو جامعه شناسی https://sociology.institute/sociology-of-education/education-role-societal-insights-socrates-plato
تازه ها
سید حسن تقیزاده
رابرت سوکت
رابرت سوکت
جاناتان منون و رابرت سوکت
جاناتان منون


