انسان، یگانه در جهان هستی
الف. کشاورز
انسان، تنها موجودی است که دربارۀ خود میاندیشد، خود را تجربه میکند و درنهایت، تعریفی از خود ارائه میدهد. ارائۀ یک تعریف واحد و دقیق از انسان، دغدغۀ همیشگی ادیان، فلاسفه و صاحبان اندیشه بوده و هست. در این باره از قول «کانت» گفته میشود: «مهمترین موضوع در جهان که میتواند به آن بپردازد، انسان است؛ زیرا انسان خود غایت خویش است.»۱
اهمّیت این موضوع، سبب شده که ما شاهد تعاریف گوناگونی از انسان باشیم. زمانی ادیان آن را «خلیفۀ خدا» بر زمین نامیدند، توسط فلاسفه، «حیوان ناطق» نامیده شد، در دورهای «موجود ناشناخته» نام گرفت و سالیانی است که «انسان خداگونه» خوانده میشود. این پایان عرضۀ تعاریف نیست و این روند ادامه خواهد داشت.
امّا همیشه این سؤال مطرح بوده که چرا به ارائۀ تعریفی از انسان نیاز داریم؟ در جوامع انسانی برای بسیاری دانستن و یا ندانستن این تعاریف مهم نیست. بسیاری از افراد بدون اینکه این تعاریف علمی و دانشگاهی را بدانند، در حال زندگیکردن در کنار هم هستند، پس چه چیزی سبب میشود که به دنبال یک تعریف از انسان باشیم؟
شاید یکی از مهمترین دلایل لزوم ارائۀ تعریفی از انسان، تأثیری است که نوع تعریف و نگاه به این موضوع به روی رفتار انسانها در اجتماع دارد. درواقع، همۀ ما تعریفی، هر چند غیردانشگاهی، از انسان در ذهن خود داریم که محصول فرهنگ، ساختارهای اجتماعی و تعلیموتربیت ما است و بر اساس تعریف ذهنی خود، رفتارمان را با دیگران تنظیم میکنیم.
دیدگاه و رفتارمان، چه با اطرافیان و چه با انسانهای جهان، بر آمده از ذهنیتی است که دربارۀ دیگر انسانها داریم. مسلّماً نگاهی که معتقد به برتری یک نژاد خاص است، ارتباط بین خود و دیگران را بر اساس این تعریف، تنظیم خواهد کرد. این موضوع دربارۀ اندیشمندان و مصلحان اجتماعی نیز صادق است که سعی در ارائۀ راهحلهایی برای رفع مشکلات جوامع انسانی دارند.
در این نوشتار، سعی میشود بدون آنکه وارد مباحث فلسفیِ تعریف انسان و یا نقد و بررسی نظریات متنوّع ارائه شده دربارۀ انسان شویم، دیدگاه یکی از متفکّران و اندیشمندان ایران را به صورت اجمالی بررسی نماییم که در اواخر قرن نوزدهم میزیسته است. می خواهیم ببینیم «عبدالبهاء»۲ دربارۀ «انسان» و وجوه اجتماعی او چه تعریفی ارائه کرده است؟ از نگاه او ارزش انسان در چیست؟ و انسان مورد نظر عبدالبهاء چه وظایف و حقوقی دارد؟ این نوشتار صرفاً برداشتی است از نظریات اجتماعی عبدالبهاء دربارۀ انسان و بدیهی است که کلّ نظریات ایشان را دربارۀ انسان دربرنمیگیرد.
جایگاه انسان در جهان هستی
نظریات عبدالبهاء را دربارۀ انسان میتوان یکی از جامعترین و دربرگیرندهترین نظریههای ارائه شده در این زمینه دانست. البته بنابه علل مختلف، این نظریات تاکنون کمتر از طرف محقّقان، بررسی و تجزیه و تحلیل شده است.
عبدالبهاء، کلّ عالم هستی را در قالب یک پیکر یا هیکل انسانی به تصویر میکشد. اعضاء این پیکر، از نظر ظاهر همچون اعضای بدن انسان، متفاوت از هماند؛ امّا پیوندی ارگانیک میانشان برقرار است. پازلی با قطعات بیشمار که هریک بهنوبۀ خود، نقش خود را در به کمال رساندن این هیکل، ایفا میکند.

بالاترین نقش در عالم هستی، مربوط به انسان است؛ مهمترین و شاخصترین قسمت این پازل ِ جهانی، با انسان پُر و کامل میگردد. عبدالبهاء معتقد است:
«… انسان، عضو اعظم این عالم است و اگر عضو اعظم در این هیکل (عالم) نباشد، البتّه این هیکل (عالم) ناقص است»۳
این توصیف، نقش تأثیرگذار و بیبدیل انسان را در این جهان مشخص میکند. با این تعریف شاید بتوان گفت که انسان چکیده و عُصارۀ جهان هستی است، همچنان که وی معتقد است: «… در بین کائنات، انسان جامع کمالات وجود است.»۴ تعریف فوق از انسان، یک نظریه بر اساس خودبزرگبینی و خود را اشرف مخلوقات دانستنِ بیدلیل نیست. عبدالبهاء دلایل این بزرگی را اعلام میکند.
او دلیل ارزش والای انسان را در این جهان، وجود «روح انسانی» میداند که باعث توانمندی و بزرگی انسان و دلیل پیشیگرفتن آن از دیگر موجودات طبیعت است. از نگاه او «در عالم انسانی یک نیروی روحانیه است، یک روحِ فعال است و انسان بهواسطۀ آن ممتاز است. انسان با کلّ کائنات و در کلّ درجات، مشترک است، امّا بهواسطۀ امتیاز روح، سرآمد کلّ کائنات است.»۵ (نقل به مضمون)
روح انسانی از نگاه عبدالبهاء
ترسیم «روح انسانی» از طرف عبدالبهاء در اینجا، یک مبحث الهیاتی نیست، تعریفی که او از «قوّۀ روحانی و یا روح انسانی» به ما میدهد ممکن است با برداشتهای ما از این مفاهیم، تفاوت داشته باشد. از نگاه وی روح انسانی یک مفهوم انتزاعی رایج نیست که بسیاری از ما با آن آشنا هستیم. همانطور که «قوّۀ روحانی» به معنی نیرویی ماورائی و شبهِعرفانی معنی نمیدهد که توسّط تعدادی از متولّیان دینی اشاعه میشود.
شاید بتوان گفت این قوّۀ روحانی و یا روح انسانی، توانمندی بهکارگیری عقل، هوش و احساسات در جهان هستی است؛ این توانمندی، مختص انسان است و بس. ویژگیهایی مثل تخیّل، تفکّر، فهم و ادراک، از امتیازات ذاتی انسان است که عبدالبهاء از آن به عنوان «روح انسانی» یاد میکند. او بسیار ساده و در عین حال عمیق، این نظر خود را توضیح میدهد:
«… و امّا مسأله اینکه قوای عقلیه و روح انسان یکی است. توانایی عقلی از خصایص روح است، مثل توانایی تصوّر و خیال و همانند توانایی فکر و اندیشه و توانایی درک و فهم از خصایص ذات انسان است.»۶ (نقل به مضمون)
درواقع، صفات انسانی مثل اندیشیدن، عشقورزیدن، فداکاریکردن و یادگرفتن، جزء شاکله و ساختار ذاتی انسان است و اگر این صفات از انسان گرفته شود، موجود دیگری خواهیم داشت که لازم است بار دیگر برایش تعریفی جدید داشته باشیم.
جلوههای این روح انسانی چیست؟
تفکّر عقلانی، وجدان، فهم و درک شرایط، عدالتپذیری، میل به کمک به همنوع، بخشش و از خودگذشتگی، همراهی و همدلی و مهمتر از همه، خدمت بیشائبه و صمیمانه به همنوع، از جلوههای روح انسانی است. چیزی که جهان امروز بهشدّت به آن محتاج است و بسیاری از جوامع مدرن، امروزه با استفاده از رسانههای عمومی بهشدّت در حال ترویج، تقویت و رشد این جنبه از خصوصیت انسان در افراد جامعۀ خود هستند.
براساس این ویژگیهای انسان است که عبدالبهاء معتقد است، شرافت و بزرگی ما و آنچه قرار است به آن بنازیم و مایه افتخار انسانها باشد، تنها در چند کلمه خلاصه میشود: عضو مفیدی در جامعه انسانی باشیم.
یگانگی و برابری

اصل «یگانگی» انسانها از مهمترین نظرات عبدالبهاء است. او همۀ انسانها را از یک ریشۀ واحد میبیند. تقسیمبندی و امتیازدادن به انسانها بهخاطر نژاد، رنگ، جنسیت، ملّیت و حتّی دین آنها، نهتنها در نگاه وی پذیرفته نیست، بلکه این تفکّرات را اوهام و خیالات میداند. خیالات و تصوّراتی ناشی از تفکّرات کهنۀ تاریخی.
«این امتیازات که این ایتالیایی است و آن آلمانی است … این ایرانی است و دیگری آمریکایی، اینها همه خیالات است، همه انسان هستند، همه مخلوق خداوند هستند، همه از یک نسل هستند.»۷ (نقل به مضمون)
هیچ برتری ذاتی و طبیعی در بین انسانها معنی نمیدهد. همچنانکه مادۀ یک «اعلامیۀ جهانی حقوق بشر» میگوید:
«تمام انسانها آزاد زاده شده و در حرمت و حقوق با هم برابرند. عقلانیت و وجدان به آنها ارزانی شده و لازم است تا با یکدیگر عادلانه و برادرانه رفتار کنند.»۸
اعتقاد به اصل یگانگی انسان، برای عبدالبهاء، تنها یک شعار بشردوستانه نیست. این اصل، مبنای تفکّر اوست و تمام اندیشهها، نظریات و عملکرد او بر اساس این اصل، پایهگذاری میشود. از نظر وی لازم است این اصل در جوامع انسانی پذیرفته و نهادینه شود؛ زیرا میتواند متضمن حقوق فردی و اجتماعی انسانها گردد.
او در ترکیبی زیبا از عدالت و اصل تساوی انسانها، تأکید بر حفظ حقوق اوّلیه و طبیعی تک تک افراد و در عین حال برابری حقوق جمعی را از مقتضیات عدالت اجتماعی میداند. عبدالبهاء در یک سخنرانی میگوید:
«… سادساً مساوات بین بشر است و اخوّت تام (برادری کامل). عدل، چنین اقتضاء مینماید که حقوق نوع انسانی جمیعاً محفوظ و مصون مانَد و حقوق عمومی یکسان باشد.»۹
عبدالبهاء با مبنا قراردادن اصل یگانگی یا تساوی طبیعی انسانها، حقوق فردی و جمعی افراد را از دل این اصل، استخراج میکند.
از نمونههای بارز دیگر اعتقاد به تساوی حقوق از نگاه عبدالبهاء را میتوان در مسألۀ تساوی حقوق «زن و مرد» دید. او برقراری تساوی حقوق زن و مرد را یکی از مهمترین قدمهای اوّلیه و عملی در این مسیر میداند. در تمام آثارش به روشنی میتوان تأکید وی را در این خصوص دید:
«… تا مساوات بین ذُکور (مردان) و اِناث (زنان) در حقوق حاصل نشود، عالم انسانی ترقّیات خارقالعاده ننماید.»۱۰
برقرای این تساوی در جوامع انسانی همچنانکه به رفاه، آسایش و امنیت فکری جامعه کمک میکند، خود یکی از ارکان مهمّ اصل یگانگی انسان به شمار میرود. این اصل، شخصیت و ارزش والایی به تمام انسانها از هر رنگ، جنس، نژاد و ملّیت اهدا نموده، حس ارزشمندبودن را در تکتک انسانها تقویت میکند. تقویت این احساس ارزشمندی، کمک شایانی در جهت ساختن دنیایی نو خواهد نمود.
روند رو به کمال انسان
عبدالبهاء، کمالگرایی انسان را در دو بُعد فردی و اجتماعی، معرّفی میکند. او روند تکاملی جوامع انسانی را در اعصار مختلف، از غارنشینی تا انقلاب صنعتی و کوشش جهت ایجاد تمدّنی جهانی را حرکت به سوی کمال انسانها معرفی میکند و آن را نشانهای از حرکت به سوی بلوغ فکری میداند. از نظر وی حرکتِ رو به جلوِ جوامع انسانی که حاصل بهکارگیری خرد است یکی از نشانههای بزرگی، توانمندی و کمالگرایی انسان است.
وی اعتقاد دارد، انسانها در طول تاریخ به سوی بهتر شدن و کمال در حرکت بودهاند و اگرچه تا رسیدن به بلوغ و یا کمال فکری، راه درازی در پیش دارند؛ در هر دورهای در راه ساختن تمدّن جهانی، قدمی به پیش گذاشتهاند:
«… چون نظر به تاریخ بشر کنیم، از بدایت الی الان، عالم انسانی رو به تکمیل است، هر چند کمالاتش نامحدود است امّا تا به حال به ترقّی تام و درجۀ بلوغ نرسیده …»۱۱
از نظر عبدالبهاء، در بُعد فردی، رسیدن به کمال، به معنی افزایش دانش و آگاهی و ایجاد یک نوع درهمتنیدگی منافع فرد و اجتماع است. او جامعۀ انسانی را به دوگانۀ فرد و اجتماع تقسیم نمیکند و هیچگونه تضادی را در این زمینه قابل قبول نمیداند. از نظر وی با افزایش آگاهی افراد، هر فرد رفاه و آسایش خود را وابسته به رفاه و آسایش خانواده، جامعه و حتّی تمام بشر میبیند و ارزیابی مینماید و رسیدن به این درجه از توانمندی از نظر عبدالبهاء، کمال فردی محسوب میشود. وی دربارۀ انسان چنین مینویسد:
«… چون تفکّراتش گسترش پیدا کند، در اندیشۀ رفاه و آسایش خانوادۀ خود خواهد بود … و اگر افکار او بازتر گردد، در فکر سربلندی کشور و ملّتش خواهد بود و آنگاه که به کمال اندیشه و تفکّر رسد، بالندگی و تعالی نوع انسان، هدف او خواهد بود. سعادت و آسایش تمام جهان، هدف اوست و این دلیل بر کمال است.»۱۲ (نقل به مضمون)
مقصد نهایی انسانِ یگانه
تعاریف و نظریاتی که دربارۀ مقام و ارزش انسان در جهان هستی مطرح میشود، زمانی میتواند ارزشمند و قابل قبول باشد که منطبق با خصوصیات واقعی انسانها بوده، تأثیرگذاری این نظریات، همچون دیگر تئوریهای علمی، در عمل تجربه شود؛ درغیراینصورت این تعاریف در حد نظریه در قفسۀ کتابخانهها باقی خواهدماند.
انسانی که عبدالبهاء به ما معرفی میکند، موجودی است یگانه در جهان هستی؛ امّا مقصد نهایی این موجود یگانه کجاست؟ انسان توصیفشدۀ عبدالبهاء به کجا میخواهد برسد؟ این همه توصیفات از بزرگی و عظمت، کجا نمود پیدا خواهد کرد؟
عبدالبهاء، مقصد نهایی این عضو اعظم جهان هستی را رسیدن به رفاه، آسایش و سعادت در پرتو صلح و اتّحاد جهانی میداند. وی بهصراحت میگوید:
«… اگر شرق و غرب به همدیگر الفت پیدا کنند عَلَم صلح عمومی موج زند و وحدت عالم انسانی جلوه کند و از برای کُل، راحت و آسایش حاصل شود.»۱۳
البتّه برای رسیدن به این مقصد، راه درازی در پیش است و مقدّماتی لازم دارد. باید این تفکّرات، گسترش پیدا کند تا سبب تغییر نگاه انسانها نسبت به همدیگر شود. باید فرهنگ برتریطلبی و خود رابرحقپنداری که بازماندۀ دوران کهنه و غیرمدرن است، جای خود را به تفکّرات متناسب با جهان مدرن، همچون همدلی و همراهی و محبّت بدهد؛ چون در غیر این حالت، سعادت و آسایش جامعۀ انسانی به دست نخواهد آمد.

جهان کنونی، جهان محبوب همۀ انسانها نیست. مشکلات اجتماعی، جنگ و ویرانی، نابرابریهای اقتصادی، تبعیض نژادی، در ساختارها و نهادهای اجتماعی این جهان وجود دارد. با وجود همۀ مشکلات، عبدالبهاء به توانمندی نوع انسان معتقد است و یقین دارد که اگر خصوصیات روح انسانی، اعتقاد به اصل یگانگی، عقلگرایی و کمالجویی انسانها تقویت شود، جهان به سوی آیندهای بهتر، حرکت خواهد کرد.
عبدالبهاء، اثبات بزرگی و کرامت انسان را در نثار عشق و محبّت به همنوع خود میداند. این عشق و محبّت، دلیل بزرگی و ارجمندی انسان و تنها کلید گشایندۀ قفلهای مشکلات انسانی است.
«… وجودِ انسانی به بهترین صورت ترکیب و تربیت شده، بزرگی و ارجمندی این وجود این است که به محبّت همنوع خویش پردازد.»۱۴ (نقل به مضمون)
امّا این عشق به همنوع تنها در گفتار و یا بیان احساسی خلاصه نمیشود؛ این عشق به همنوع، یعنی اینکه در جامعه اقدام به عملی نمایی که برای دیگران موجب خیر گردد.
«… شرافت و مَفخرت (مایه افتخار) انسان در آن است که بین ملأ امکان منشأ خیری گردد.»۱۵ اینچنین نظریات عبدالبهاء در مورد انسان مصداق عملی خود را نشان داده و بزرگی انسان نمود عینی پیدا میکند.
آیین دیرین
با مطالعۀ آثار عبدالبهاء دربارۀ انسان به نکتهای حائز اهمّیت خواهیم رسید: آنچه وی دربارۀ انسان میگوید، دارای پیچیدگیهای مرسوم در بعضی از تعاریف نیست؛ بلکه بسیار ساده و قابل فهم است. در نگاه او تمام ابزارهای موجود در جهان هستی از عقل، علم، دین، عشق، محبّت، رؤیا و خیال، وسایلی هستند برای رسیدن به کمال؛ و تمام این کمال در یک نقطه خود را نشان خواهد داد: خدمت به دیگران. آنچه او از هر انسانی میخواهد بهکارگیری تمام امکانات انسانیاش برای خدمت به همۀ انسانهاست، بدون امّا و اگر، بدون شک و تردید و بدون قضاوت دربارۀ دین، رنگ پوست، زبان و سرزمین آنها؛ چون این قضاوتها ناشی از ذهنیتهای کهنه و عدم درک صحیح روابط بین پدیدههای جهان است. اگر انسان به این مرحله از کمال برسد، ارزش و اعتبار انسانی خود را به اثبات رسانده و این از نظر عبدالبهاء، امکانپذیر است؛ زیرا:
«انسان کاشف اسرار طبیعت است … انسان مختار است … و انسان به قانون عقل حرکت نماید.»۱۶
و عبدالبهاء خود، این تعریف از انسان را در عمل، معنی میکند: «خدمت کل بشر، آیین دیرین من »۱۷ است.
یادداشتها:
۱ -روحانی راوری، مرتضی؛ طالبزاده، سیدحمید؛ متافیزیک، سال سوم، شماره ۱۱ و ۱۲ – ۱۳۹۰.
۲ – عباس نوری ملقّب به عبدالبهاء، فرزند «میرزا حسینعلی نوری» ملقب به بهاءالله؛ از ۱۲۲۳ تا ۱۳۰۰ هجری شمسی( مطابق با ۱۸۴۴ تا ۱۹۲۱ میلادی)
۳ – عبدالبهاء؛ مفاوضات؛ ص ۱۲۵ – ناشر: مرآت ۱۹۲۰ م
۴ – همانجا
۵ – خطابات عبدالبهاء، ج ۲؛ ص ۲۰۴- ناشر: لانگنهاین – آلمان ۱۹۲۷ م
۶ – خطابات عبدالبهاء،ج ۳؛ ص ۲۴ – ناشر: لانگنهاین – آلمان
۷ – خطابات عبدالبهاء، ج ۲؛ ص ۲۷۸
۸ – اعلامیه جهانی حقوق بشر / تصویبشده در مجمع عمومی سازمان ملل – ۱۹۴۸ م
۹ – پیام ملکوت؛ عبدالحمید اشراقخاوری؛ ص ۳۰ – ناشر: عبدالحمید اشراقخاوری – چاپ هندوستان
۱۰ – همان؛ ص ۲۲۹
۱۱ – خطابات عبدالبهاء، ج ۲؛ ص ۲
۱۲ – منتخباتی از مکاتیب عبدالبهاء / ج ۱ ص ۶۶ ناشر Bahai publishing Trust – Wilmette – illinois – 1979:
۱۳ – خطابات عبدالبهاء، ج ۲؛ ص ۱۹۶
۱۴ – من مکاتیب عبدالبهاء / شماره ۱ – ص ۱۹۵ _ ناشر: دارالنشر البرازیل
۱۵ – عبدالبهاء؛ رسالۀ مدنیه؛ ص ۳ – چاپ ۲۰۰۳ – ایران
۱۶ – خطابات عبدالبهاء، ج ۳؛ ص ۱۳
۱۷ – مائده آسمانی / عبدالبهاء – ج ۹ ص ۱۵۲ – ناشر: موسسه ملی مطبوعات امری ایران – ۱۲۲ بدیع، ۱۹۶۵ م
کتابشناسی:
عبدالبهاء؛ خطابات عبدالبهاء، ج ۲؛ لانگنهاین (آلمان): لجنۀ ملی نشر آثار امری به زبانهای فارسی و عربی؛ ۱۹۲۷.
عبدالبهاء؛ خطابات عبدالبهاء، ج ۳؛ لانگنهاین (آلمان): لجنۀ ملی نشر آثار امری به زبانهای فارسی و عربی؛ بیتا.
عبدالبهاء؛ رسالۀ مدنیه؛ بینا، ۱۶۰ بدیع، ۲۰۰۳. ( نسخۀ منتشرشده در سایت کتابخانۀ مراجع و آثار بهائی:
https://reference.bahai.org/fa
عبدالبهاء؛ مائده آسمانی، ج ۹ ؛ گردآوری عبدالحمید اشراق خاوری؛ طهران: مؤسسۀ ملی مطبوعات امری ایران؛ ۱۲۲ بدیع، ۱۹۶۵.
عبدالبهاء؛ مِن مکاتیبِ عبدالبهاء، شماره ۱؛ برزیل: بینا؛ بیتا.
عبدالبهاء؛ منتخباتی از مکاتیب عبدالبهاء، ج ۱؛ ایلینویز (ویلمت): Bahai publishing Trust ؛ 1979.
اشراقخاوری، عبدالحمید؛ پیام ملکوت؛ هندوستان: اشراق خاوری؛ ۱۹۸۶.
بارنی، کلیفورد؛ مفاوضات عبدالبهاء؛ بیجا: مرآت؛ ۱۹۲۰.
اعلامیه جهانی حقوق بشر / تصویبشده در مجمع عمومی سازمان ملل – ۱۹۴۸ م
روحانی راوری، مرتضی؛ طالبزاده، سیدحمید انسانشناسی در اندیشه کانت؛ مجله علمی پژوهشی؛ سال؟، شماره؟؛ ص ۷۴ – (به نقل از: متافیزیک، سال سوم، شماره ۱۱ و ۱۲ – ۱۳۹۰ ایران )
تازه ها
آنابل نایت
آنابل نایت
جاناتان منون
جاناتان منون
مینا یزدانی