انسان از طبیعت تا تربیت
سهیل بهرامی
فلسفۀ تعلیم و تربیت هر آیین و مکتبی بر شناخت آن آیین و مکتب از انسان، استوار میشود. یعنی نخست باید دید مبنای هستی انسان را چه میدانند و برای او چه ویژگیهایی قائلاند. سپس میفهمیم که برای تعلیم و تربیت انسان چه معنا و جایگاهی در نظر میگیرند. تعلیم و تربیت از دیدگاه عبدالبهاء نیز بر توصیف او از هستی انسان بنا شده است. عبدالبهاء هستی انسان را هم حائز جنبههای حیوانی میداند، چون منشأ جسمانی او طبیعت است و جسم او اقتضا میکند که خصایصی داشته باشد که با حیوانات دیگر مشترک است، و هم او را دارای جلوههای روحانی میداند. از نظر وی خصایص مشترک انسان با حیوانات در جای خود نهتنها بد نیستند، که در عالم حیوانی و طبیعت، قانون زندگی و بقای جانوراناند. اما انسان چون دارای شعور است، نمیتواند فقط با این خصایص زندگی کند. انسان ویژگیهای متضاد با آن خصایص حیوانی هم دارد. در حقیقت با تربیت روحانی میکوشند که آن خصلتهای پسندیده در انسان پدیدار گردد و رشد نماید تا هرچه بیشتر از تمایلاتی که در وضعیّت حیوانی انسان دارد، دور شود. عبدالبهاء میگوید:
«انسان نوع ممتاز است، زیرا دارندۀ کمالات جمیع اجناس است؛ یعنی جسم است و نامی است و حسّاس است. با وجود کمال جمادی و نباتی و حیوانی، کمال مخصوص دارد که کائنات سائره محروم از آناند و آن کمالات عقلیّه است. پس اشرف موجودات انسان است. انسان در نهایت رتبۀ جسمانیّات است و بدایت روحانیّات؛ یعنی نهایت نقص است و بدایت کمال. در نهایت رتبۀ ظلمت است و در بدایت نورانیّت. این است که گفتهاند که مقام انسان، مقام نهایت شب است و بدایت روز؛ یعنی جامع مراتب نقص است و حائز مراتب کمال. جنبۀ حیوانیّت دارد و جنبه ملکیّت. و مقصود از مربّی این است که نفوس بشریّه را تربیت بکند تا جنبۀ ملکیّت بر جنبۀ حیوانیّت غالب شود. پس اگر در انسان قوای رحمانیّه که عین کمال است بر قوای شیطانیّه که عین نقص است غالب شود، اشرف موجودات است، امّا اگر قوای شیطانیّه بر قوای رحمانیّه غالب شود، انسان اسفل موجودات گردد. این است که نهایت نقص است و بدایت کمال و مابین هیچ نوعی از انواع در عالم وجود، تفاوت و تباین و تضادّ و تخالف مثل نوع انسان نیست.»
(عبدالبهاء؛ مفاوضات ۱۹۸۸؛ ص ۱۷۷)
وی برخی از این صفات متضاد و مخالف را که در انسان است، برمیشمرد:
«علم، صفت انسان است. جهل، صفت انسان است. صدق، صفت انسان است. کذب، صفت انسان است. امانت، صفت انسان است. خیانت، صفت انسان است. عدل، صفت انسان است. ظلم، صفت انسان است و … مختصر این است که جمیع کمالات و فضایل، صفت انسان است و جمیع رذایل، صفت انسان.»
(عبدالبهاء؛ مفاوضات ۱۹۸۸؛ ص ۱۷۸)
عبدالبهاء از همین تضاد در هستی انسان به اثبات لزوم مربّی هم میرسد؛ چون اگر لزوم تربیت را پذیرفتیم، ناگزیر باید کسی هم باشد که این عمل را انجام دهد. کسی یا کسانی که مسؤول و متصدّی تربیت انسانها میشوند مربیان عالم بشرند. و چون انسان را سه ساحت وجودی است، برای هر سه ساحت-جسمانی، عقلانی و روحانی- به مربی نیاز دارد تا از ظلمت طبیعت حیوانی رهایی یابد و در مدارج کمالات انسانی ببالد و ترقّی نماید. وی چنین استدلال میکند:
«چون به کشتزاری مرور نمایی و ملاحظه کنی که زرع و نبات و گل و ریاحین، پیوسته است و جمعیتی تشکیل نموده، دلیل بر آن است که آن کشتزار و گلستان به تربیت دهقان کاملی انبات و ترتیب شده است و چون پریشان و بیترتیب و متفّرق مشاهده نمایی، دلیل بر آن است که از تربیت دهقان ماهر، محروم و گیاه تباه خودرویی است. پس واضح شد که الفت و التیام دلیل بر تربیت مربّی حقیقی است و تفرّق و تشتّت، برهان وحشت و محرومیت از تربیت الهی.»
(عبدالبهاء؛ خطابات حضرت عبدالبهاء فی اروبا و امریکا ۱۳۴۰ قمری [۱۹۲۰]؛ ص ۳۷-۳۶)
چون انسان دو جنبه دارد پس به دو گونه مربّی نیز نیازمند است:
«عالم وجود محتاج به مربّی و معلّم است و مربّی بر دو قسم است مربّیان عالم طبیعت و مربّیان عالم حقیقت.»
(عبدالبهاء؛ خطابات حضرت عبدالبهاء در سفر اروپا، آمریکا و کانادا و مصر و ارض اقدس بدون تاریخ؛ ص ٤٨)
از نظر عبدالبهاء تربیت، چیزی است که انسان غیرمتمدّن و بیفرهنگ را از انسان متمدّن و بافرهنگ – یا به عبارتی فرهیخته – جدا میکند. فرق میان جوامع متمدّن و غیرمتمدّن نیز برحسب همین عامل تربیتشدگی افراد عضو آن جامعه معنا مییابد. هرچه میزان تربیت و کیفیت آن در جامعهای بیشتر و بهتر و چندجانبهتر باشد، آن جامعه متمدّنتر است.
«در نزد عموم عقلا مسلّم است که عالم طبیعت ناقص است و محتاج تربیت. ملاحظه میکنید اگر انسان تربیت نشود، در نهایت توحّش است. انسان را تربیت انسان کند. اگر بر حالت طبیعت گذارده شود، مثل سایر حیوانات است. نظر به ممالک متمدّنه کنید که انسان تربیت شود، کسب فضایل کند، متمدّن شود، عاقل گردد، عالم شود، کامل گردد؛ لکن در ممالک متوحّشه مثل اواسط افریقا چون تربیت نمیشود، لهذا بر حالت توحّش میماند. فرقی که در ممالک امریکا و اواسط افریقا است، این است که اینجا تربیت شدهاند. آنجا تربیتی نیست و اهالی افریقا بر حال طبیعی باقی، امّا اهالی امریکا تربیت شدهاند.»
(عبدالبهاء؛ خطابات مبارکۀ حضرت عبدالبهاء (۲) در سفر آمریکا و کانادا ۱۲۷ بدیع [۱۳۴۹ ه. ش]؛ ص ۲۱۲)
و باز از همین دوگانگی جنبههای انسان به دو نوع تمدّن میرسد:
«پس از این معلوم شد که تربیت از لوازم عالم مدنیّت است. و مدنیّت بر دو قسم است: مدنیّت عالم طبیعت و مدنیّت عالم حقیقت که تعلّق به عالم اخلاق دارد و تا هر دو در هیأت اجتماعیّه جمع نشود، فلاح و نجاح حاصل نشود. ملاحظه نمایید که در جهان اروپ، مدنیّت طبیعیّه، خیمه بر افراخته و لکن چه قدر تاریک است. جمیع افکار، متوجّه منازعه در بقا است. هر روز تجدید سلاح است و تزیید موادّ التهاب. آرام بهکلّی منقطع و نفوس در زیر بار ذلّت و حیران؛ زیرا مدنیّت اخلاق و روحانیّت و انجذاب به نفحاتاللّه بهکلّی مفقود.»
(عبدالبهاء؛ خطابات حضرت عبدالبهاء در سفر اروپا، آمریکا و کانادا و مصر و ارض اقدس بدون تاریخ؛ ص ٤٩-٤٨)
از دیدگاه عبدالبهاء نقص طبیعت و نیاز به تربیت برای تکمیل و رفع نقصهای طبیعت، نظری است که با رجوع به تجربه اثبات میشود و نیازی به استدلال ندارد. آیا کسی هست که منکر نقصهای طبیعت باشد؟
«نزد جمیع مسلّم است که عالم طبیعت ناقص است و کمال طبیعت منوط به تربیت است. اگر تربیت نباشد انسان مثل سایر حیوانات درنده است، بلکه پستتر . مثل اینکه بعضی اطوار از انسان گاهی صادر شده که از حیوان صادر نشده. مثلاً حیوان بیتربیت هر چند درنده است، روزی یک حیوان میدرد، امّا انسان بیتربیت درنده، روزی هزار نفر میدرد. ملاحظه کنید که نفوس درندهای که آمدهاند از گرگ، درندهتر و از حیوان پستتر بوده اند. پس اگر انسان تربیت نیابد از حیوان بدتر است.»
(عبدالبهاء؛ خطابات مبارکۀ حضرت عبدالبهاء (۲) در سفر آمریکا و کانادا ۱۲۷ بدیع [۱۳۴۹ ه. ش]؛ ص ۲۱۳)
عبدالبهاء نظر فلسفهها و فیلسوفان طبیعتگرا را نقد و رد میکند. او چنین استدلال مینماید:
«این ایّام، جمیع فلاسفه کورکورانه میگویند عالم طبیعت کامل است. ملتفت نیستند که عالم طبیعت ناقص است، باید به تربیت کامل گردد. چرا تلامذه را در مدرسه تربیت میکنند؟ مادام عالم طبیعت کامل است، چرا تربیت مینمایند؟ باید جمیع بشر را بگذارند خود تربیت میشوند. جمیع این صنایع را از تربیت، حاصل و ظاهر کردهاند زیرا این صنایع در عالم طبیعت نبود. این اکتشافات از اثر تربیت حاصل شد. … اگر بشر تربیت نمیشد و بر حالت طبیعت واگذار میشد هیچ این صنایع جلوه نمینمود. این مدنیّت، این ترقّیات در عالم انسانی نبود. فرق میان فیلسوف کامل و شخص جاهل چیست؟ این است که جاهل به حال طبیعت باقی، امّا فیلسوف دانا تربیت شده تا کامل گشته و الّا هر دو بشرند.»
(عبدالبهاء؛ خطابات مبارکۀ حضرت عبدالبهاء (۲) در سفر آمریکا و کانادا ۱۲۷ بدیع [۱۳۴۹ ه. ش]؛ ص ٢٣٥- ٢٣٤)
عبدالبهاء از نقص عالم طبیعت و نیاز به تربیت به اثبات مربّی میرسد و از اثبات مربّی نیز به اثبات ضرورت وجود خدا و فرستادن پیامبران استدلال میکند. به عبارت دیگر اگر بپذیریم که طبیعت ناکافی و ناقص است، پس باید با تربیت آن نقص را برطرف کنیم. از اینجاست که نیاز به مربّیانی کاملتر از انسانها دیده میشود:
«انبیا به جهت این مبعوث شدند تا نفوس بشر را تربیت الهی کنند تا از نواقص عالم طبیعت نجات دهند. مَثَل انبیاء، مَثَل باغبان است؛ مَثَل خلق، مَثَل جنگل و خارزار. انبیاء که باغبان الهی هستند اشجار انسانی را تربیت میکنند. شاخههای کج را راست مینمایند. درختهای بیثمر را با ثمر کنند. جنگل بیانتظام را باغ دلگشا نمایند. و الّا اگر عالم طبیعت، روشن بود، کامل بود؛ هیچ تربیت لازم نبود، مدارس لازم نبود، مکاتب لازم نبود، احتیاج به این صنایع نبود؛ چه که کامل بود. هیچ محتاج انبیاء نبود؛ زیرا عالم طبیعت، کامل بود. هیچ احتیاج به معلّم نبود؛ زیرا عالم طبیعت کامل بود. محتاج به کتب نبود؛ زیرا عالم طبیعت کامل بود. هیچ احتیاج به خدا نبود؛ زیرا عالم طبیعت کامل بود. همۀ اینها برای این است که عالم طبیعت ناقص است.»
(عبدالبهاء؛ خطابات مبارکۀ حضرت عبدالبهاء (۲) در سفر آمریکا و کانادا ۱۲۷ بدیع [۱۳۴۹ ه. ش]؛ ص ۲۳۶)
«همچنان که در عالم طبیعت مربّی و معلّم لازم، همچنین در عالم حقیقت، یعنی عالم جان و وجدان و شیم و اخلاق و فضایل بیپایان و کمالات حقیقی عالم انسانی و سعادت دو جهان، معلّم و مربّی واجب. مؤسّس مدنیّت طبیعی فلاسفۀ ارضاند و معلّم مدنیّت حقیقت، مظاهر مقدّسۀ الهیّه اند. لهذا اگر عالم انسانی از مربّی طبیعی و مربّی حقیقی محروم مانَد، یقین است به اسفل دَرَکات عالم حیوانی مبتلا گردد.»
(عبدالبهاء؛ خطابات حضرت عبدالبهاء در سفر اروپا، آمریکا و کانادا و مصر و ارض اقدس بدون تاریخ؛ ص ۴۹)
وی در جایی دیگر کمالات عالم وجود – و از جمله انسان – را دو نوع می داند. یکی «کمالات فطریه» یا طبیعی است که بدون واسطه و «صِرف ایجاد الهی» است و دیگری «کمالات اکتسابیه» است که «در ظلّ تربیت مربّی حقیقی» است. اگر موجودی به حال خود گذاشته شود، فقط کمالات طبیعی آن آشکار میشود، ولی کمالاتی که باید با کمک مربیان پرورش یابد و پدیدار شود، همچنان پنهان میماند و مثل بیشهزار و جنگل میگردد و نه چون باغی آراسته و پیراسته از خار و خاشاک که میوههای تر و تازه و خوشگوار دهد. جامعۀ انسانی نیز اگر به حال خویش رها شود چون حشرات و درندگان و جانوران موذی «درندگی و تیزچنگی و خونخوارگی بیاموزد و در آتش حرمان و طغیان بسوزد.» (عبدالبهاء؛ رسالۀ سیاسیّه ۱۹۳۴ [ ۱۳۱۳ ه.ش]؛ صص ۵-۳)
بنابراین بیخبری از جهان روحانی و خدا را از خصایص عالم طبیعت میداند. تا زمانی که موجودی اسیر طبیعت است، ناآگاهی مستولی بر طبیعت او را نیز فراگرفته است و از معنویات و معقولات بیخبر میماند. این انسان است که میتواند از قیدوبندهای طبیعت خود را رها کند و به عوالم معنوی برسد و از حقایق روحانی و معقولات خبر یابد:
«در عالم حیوان هیچ از عالم روحانی خبری نیست. حیوان از خدا خبر ندارد، از عقل انسانی خبر ندارد، از قوّۀ روحانی انسان خبر ندارد. حیوان، انسان را نظیر خود تصوّر میکند. ابداً امتیازی نمیبیند. چرا؟ به جهت اینکه بر حال طبیعی باقی است.»
(عبدالبهاء؛ خطابات مبارکۀ حضرت عبدالبهاء (۲) در سفر آمریکا و کانادا ۱۲۷ بدیع [۱۳۴۹ ه. ش]؛ ص ۲۳۷)
یکی از جنبههای مهم فلسفۀ تربیت از دیدگاه عبدالبهاء همین است که انسان را از طبیعت حیوانی خویش برهانیم تا به سرشت روحانی خود آگاه گردد. پرسش عبدالبهاء از انسانهای همروزگارش در جامعۀ متمدّن اروپا و آمریکا و پاسخ وی به این پرسش چنین بود:
«جمیع این مکاتب، این همه مدارس به جهت چه تأسیس می شود؟ به جهت این که انسان از مقتضای طبیعت نجات یابد، از نقایص طبیعت خلاص شود، کمالات معنویّه پیدا کند. … پس عالم انسانی سزاوار نیست که اسیر طبیعت باشد. لهذا محتاج تربیت است. علیالخصوص تربیت الهی. … مظاهر مقدّسۀ الهیّه مربّی بودند، باغبان الهی بودند تا این جنگلهای طبیعی را باغستان پرثمر نمایند، این خارستان را گلستان کنند.»
(عبدالبهاء؛ خطابات مبارکۀ حضرت عبدالبهاء (۲) در سفر آمریکا و کانادا ۱۲۷ بدیع [۱۳۴۹ ه. ش]؛ ص ٢٧٤)
شاید امروزه دربارۀ لزوم تربیت انسان نیازی به استدلال نباشد؛ چهکه با وجود این همه مراکز آموزشی در زمینههای گوناگون علمی، هنری و حرفهای هرکسی میداند که انسان بدون تعلیم و تربیت همچون گیاه خودرو یا حیوانات وحشی خواهد شد. عبدالبهاء برای اثبات ضرورت تربیت از طبیعت آغاز میکند. او نشان میدهد که در طبیعت نیز اگر به پرورش گیاهان یا حیوانات نپردازیم آنها بهتر و زیباتر و سودبخشتر نمیشوند:
«اگر زمینی مربّی نداشته باشد، جنگل میشود، گیاه بیهوده میروید. امّا اگر دهقانی پیدا شود و زرعی نماید، خرمنها به جهت قوت ذوی الأرواح مهیّا گردد . پس معلوم شد که زمین محتاج به تربیت دهقان است. اشجار را ملاحظه کنید اگر بی مربّی بمانند، بیثمر میشوند و اگر بیثمر مانند، بیفایدهاند. امّا اگر در تحت تربیت افتند آن درخت بیثمر باثمر شود و درختهای تلخمیوه به واسطۀ تربیت و ترکیب و پیوند، میوۀ شیرین بخشد. و اینها ادلّۀ عقلیّه است. الیوم اهل عالم را دلایل عقلیّه لازم است.»
(عبدالبهاء؛ مفاوضات ۱۹۸۸؛ ص ۵)
وی با همین استدلال میگوید:
«همچنین در حیوانات ملاحظه نما که اگر حیوان، تربیت شود، اهلی گردد. و چون انسان بیتربیت مانَد، حیوان گردد، بلکه اگر او را به حکم طبیعت گذاری، از حیوان پستتر شود و اگر تربیت کنی، ملائکه گردد. زیرا اکثر حیوانات ابناء نوع خود را نخورند، امّا انسان در سودان در اواسط افریقا ابناء نوع خویش را بدرد و بخورد.»
(عبدالبهاء؛ مفاوضات ۱۹۸۸؛ ص ۵)
و در خطابهای در اینباره میگوید:
«شیر بچۀ خود را نمیدرد، امّا بسیاری از پادشاهان حتی فرزندان خود را کشتند؛ پس انسان غافل ظالم از حیوان، درندهتر است. لهذا جمیع انبیاء برای تربیت محبت آمدند و دین الهی اساس الفت و محبت بود.»
(عبدالبهاء؛ خطابات مبارکۀ حضرت عبدالبهاء (۲) در سفر آمریکا و کانادا ۱۲۷ بدیع [۱۳۴۹ ه. ش]؛ ص ۲)
پس نمیتوان انسان را به حال طبیعی خود وانهاد. فرزند انسان اگر در بهترین خانواده و در پیشرفتهترین جامعه نیز زاده شود، نیازمند تربیت درست و هدفمند است. هر موفّقیتی که نوع انسان به دست آورده محصول تربیت است. انسانیت انسان و ثمرات وجود او با تربیتِ درست پدیدار میشود:
«پس ملاحظه کنید که تربیت است که شرق و غرب را در ظلّ حکم انسان میآورد، تربیت است که این همه صنایع عجیبه را ظاهر میکند، تربیت است که این علوم و فنون عظیمه را ترویج مینماید، تربیت است که این اکتشافات و مشروعات جدیده را مینماید و اگر مربّی نبود به هیچوجه اینگونه اسباب راحت و مدنیّت و انسانیّت فراهم نمیشد. اگر انسانی را در بیابانی بگذاری که ابناء نوع خویش را نبیند، شبههای نیست که حیوان محض گردد. پس معلوم شد که مربّی لازم است.»
(عبدالبهاء؛ مفاوضات ۱۹۸۸؛ صص ۶-۵)
با توجّه به آنچه از عبدالبهاء نقل شد، میبینیم که او تربیت را در برابر طبیعت میگذارد. در این اندیشه، طبیعت منشأ خوی ناپسند انسان است که باید با تربیت بهبود یابد. انسانی که به حال طبیعیاش رها شود نه تنها در خوی حیوانی خویش میماند، بلکه کاملاً هم به عالم حیوان تعلّق ندارد. به همین علّت برخی جنبههای حیوانی که مانع رفتارهای ناشایست میشود در او ظاهر نمیگردد، بنابراین از این حیث بدتر از حیوانات میگردد. حیوانات براساس غرایز خویش رفتار میکنند و همان غریزهها نیز برای زندگیشان بس است. انسان اگر قرار باشد بر اساس خوی طبیعی خویش رفتار کند هرچه شرّ اخلاقی است از او سر میزند:
«این عالم جسمانی انسان را قوای شهوانی است و از لوازم قوای شهوانی گناه است؛ چون که قوای شهوانی در تحت قانون عدل و حقّانیّت نیست. جسم انسان، اسیر طبیعت است. هر چه طبیعت حکم کند، به مقتضای او حرکت نماید . پس ثابت شد که خطا در عالم جسمانی موجود؛ مثل غضب، حسد، جدال، حرص، طمع، جهل، غرض، فساد، تکبّر، ظلم. جمیع این صفات بهیمیّه در خلقت انسانی موجود است. انسانی که تربیت روحانی ندیده حیوان است … . پس معلوم شد که عالم جسمانی انسانی عالم گناه است. انسان در عالم جسمانی امتیاز از حیوان ندارد. هر گناهی از مقتضیات طبیعت است و این مقتضای طبیعت که از خصایص جسمانی است بالنّسبه به حیوان گناه نیست، ولی بالنّسبه به انسان گناه است. حیوان مصدر نقایص است مثل غضب، شهوت، حسد، حرص، تعدّی، تعظّم، یعنی جمیع اخلاق مذمومه در طبیعت حیوان است، امّا این نسبت به حیوان گناه نیست، امّا بالنّسبه به انسان گناه است.»
(عبدالبهاء؛ مفاوضات ۱۹۸۸؛ ص ۹۰)
عبدالبهاء راه رهائی انسان را از شؤونات حیوانی که سرچشمه در طبیعت او دارد، تربیت اخلاقی و معنوی میداند. تا انسان تحت تربیت مربّیان اخلاق قرار نگیرد، این خوی و سرشت که سرچشمۀ رفتارهای ناپسند اوست اصلاح نمیشود. همانطور که دیدیم او ویژگیهای ناپسندی چون حرص و حسد و غضب و جهل و طمع و مانند اینها را جزء خمیرمایۀ طبیعت حیوانی و جسمانی انسان میداند، که اگرچه بروز آنها از حیوانات طبیعی و پذیرفتنی است، ولی چون در عالم انسانی پدیدار شود، موجب زیان فردی و اجتماعی میشود. تاریخ تمدّن بشر گواهی است بر تلاش مربّیان بزرگ عالم انسانی برای مهار این خصلتهای ناپسند. به عبارتی انسان زمانی متمدّن و دارای فرهنگ شمرده میشود که بر این خوی و سرشت حیوانی خود چیره شده باشد.
از این گفتهها نمیتوان چنین برداشت کرد که عبدالبهاء طبیعت را شر یا سرچشمۀ شر میداند. او وجود این خصلتها را در طبیعت میپذیرد و میگوید: «هر گناهی از مقتضیات طبیعت است و این مقتضای طبیعت که از خصایص جسمانی است بالنّسبه به حیوان گناه نیست ولی بالنّسبه به انسان گناه است.» (عبدالبهاء؛ مفاوضات ۱۹۸۸؛ ص ۹۰) پس گناه دانستن این رفتارها تعبیری است که وقتی از انسان سر میزند معنا مییابد وگرنه نسبت دادن گناه به حیوانات یا طبیعت در اندیشۀ عبدالبهاء جایی ندارد. انسان است که باید از ارتکاب چنین کردارهایی بپرهیزد وگرنه گناهکار شمرده میشود. پس به نظر عبدالبهاء اگر انسان تربیت نشود و به حال خود گذاشته شود رفتارهایی از او سر میزند که به تعبیر فیلسوفان «شرّ» و به تعبیر دینداران «گناه» به حساب میآید.
انسان از دیدگاه عبدالبهاء جامع صفات و خصایص حیوانی و کمالات و فیوضات روحانی و الهی است که اگر از تربیت اخلاقی و معنوی وی غفلت شود، جنبۀ حیوانی وی بر او چیره میشود و سرانجام نیز جامعهای که از چنین انسانهای حیوانصفتی تشکیل گردد کاری جز دریدن یکدیگر برای بقای خود ندارند. در شرح این جنبه میگوید:
«در حیوان حرص است، در انسان هم هست. در حیوان تعدّی و شهوت است، در انسان هم هست؛ زیرا حقیقت انسانیّه جامع است. لذا آنچه در حیوان است ظهورش در انسان اشدّ است و آن مقتضیات عالم طبیعت است و ظلمات نقایص که سبب ذلّت کبری است و بلیّۀ عظمی. و از جهت دیگر در انسان، کمالات و فیوضات الهی است که سبب سعادت سرمدی است و مایۀ عزّت ابدی، مانند عدل و وفا، صدق و صفا، حکمت و تُقی، رحم و مروّت، محبّت و مودّت، رفعت و معرفت که به سبب این کمالات، انسان احاطه به حقایق اشیاء نماید و کشف اسرار کند. پس حقیقت انسانیّه بین ظلمت و نور است و دارای سه صورت: صورت ملکوتی، صورت انسانی و صورت طبیعی. صورت طبیعی، ظلمت اندر ظلمت است و مایۀ زحمت و ذلّت و سبب نزاع و جدال و حرب و قتال. امّا صورت ملکوتی که منتها رتبۀ عالم انسانی است، نورٌ علی نور است و وسیلۀ حصول سعادت عُظمی و مراتب صلح و صلاح و عزّ و علا.»
(عبدالبهاء؛ خطابات مبارکۀ حضرت عبدالبهاء (۲) در سفر آمریکا و کانادا ۱۲۷ بدیع [۱۳۴۹ ه. ش]؛ ص ٣٣٨)
وی فلسفۀ تعلیم و تربیت خویش را به فلسفۀ اجتماعی و سیاسیاش پیوند میزند و نقش حکومت عادل را در ایجاد و ترویج تعلیم و تربیت چنین شرح میدهد:
«انجمن انسانی را تربیت و عنایت مربّی حقیقی لازم و نفوس بشری را ضابط و رابط و مانع و رادع و مشوّق و سائق و جاذب، واجب؛ چهکه باغ آفرینش جز به تربیت باغبان عنایت و فیوضات حضرت احدیّت و سیاست عادلۀ حکومت، آرایش و لطافت و فیض و برکت نیابد.»
(عبدالبهاء؛ رسالۀ سیاسیّه ۱۹۳۴ [ ۱۳۱۳ ه.ش]؛ صص ۷-۶)
پس برای اصلاح هر جامعهای که از قافلۀ تمدّن عقب مانده است – از جمله ایران زمان عبدالبهاء – اصلاحات کامل نظام تعلیم و تربیت و تحصیل علوم و فنون را لازم و ضرور میداند. (عبدالبهاء؛ رسالۀ مدنیه بدون تاریخ؛ ص ۴۲) وی تأکید میکند:
«الزم امور و اقدم تشبّثات لازمه، توسیع دایرۀ معارف است و از هیچ ملّتی نجاح و فلاح بدون ترقّی این امر اهمّ اقوم متصوّر نه؛ چنانچه باعث اعظم تنزّل و تزلزل ملل جهل و نادانی است و الآن اکثر اهالی از امور عادیّه اطّلاع ندارند، تا چه رسد به وقوف حقایق امور کلّیّه و دقایق لوازم عصریّه.»
(عبدالبهاء؛ رسالۀ مدنیه بدون تاریخ؛ ص ۴۴)
یادداشتها:
۱– یعنی چیزی که رشد و نمو دارد. در تقسیمات موجودات به جسمهایی که با تغذیه از محیط زیست رشد میکنند « جسم نامی» یا بهاختصار «نامی» میگویند. گیاهان، حیوانات و انسان جسم نامی هستند.
۲– فرشتهخویی
۳– پستترین
۴– رویش، رویانیدن گیاه
۵– اشارۀ عبدالبهاء به اقوام و قبیلههایی از انسانهای غیرمتمدّن است که هنوز در برخی نقاط عالم – بخصوص آفریقای مرکزیاند.
۶– رسیدن به غایتِ منظور و مقصود – پیروزی – رستگاری- کامیابی
۷– افزایش- زیاد کردن
۸– حالات – چگونگیها- رفتارها
۹– جمع تلمیذ؛ شاگردان، دانش آموزان
۱۰– خُلقها – خویها – عادتها
۱۱– کسانی که صفات الهی را در عالم وجود نشان میدهند. اصطلاحی است که در ادبیات بهائی برای پیامبران به کار میرود.
۱۲– پستترین؛ پایینترین
۱۳– درجات پست – منازل پایین – پله هایی که به سمت پایین میرود
۱۴– غذا- خوراک- طعام- روزی
۱۵– صاحبان روح – جانداران
۱۶– دلایل- دلیلها
۱۷– فرشتگان- فرشتهها
۱۸– منسوب به چهار پایان – آنچه از خصایص حیوانات است.
۱۹– تجاوز- تعرّض
۲۰– شدیدتر- بیشتر – زیادتر
۲۱– تقوی- پرهیزگاری
۲۲– بازدارنده- مانع
۲۳– سوق دهنده – بَرَنده – مُحرّک
کتابشناسی:
عبدالبهاء.. خطابات حضرت عبدالبهاء در سفر اروپا، امریکا و کانادا و مصر و ارض اقدس.جلد. سوم. لانگنهاین آلمان: لجنۀ ملی نشر آثار امری به زبان های فارسی و عربی.
—. ۱۳۴۰ قمری [۱۹۲۰]. خطابات حضرت عبدالبهاء فی اروبا و امریکا. تدوین توسط محمود زرقانی. جلد اوّل. قاهره: فرجالله ذکیّ الکردی.
-. ۱۲۷ بدیع [۱۳۴۹ ه. ش]. خطابات مبارکۀ حضرت عبدالبهاء (۲) در سفر آمریکا و کانادا. جلد. دوم. طهران: مؤسّسۀ ملّی مطبوعات امری.
-.۱۹۳۴ [ ۱۳۱۳ ه.ش]. رسالۀ سیاسیّه. طهران: محفل روحانی مرکزی ایران.
—.رسالۀ مدنیه. کتابخانۀ مراجع و آثار بهائی
. https://reference.bahai.org/fa/t/ab/SDC/sdc-1.html#pg14.
-.۱۹۸۸ مفاوضات. دوم. گردآوری و تدوین لورا کلیفورد بارنی. مؤسّسۀ چاپ و انتشارات مرآت.
تازه ها
کیتلین شیدا جونز
رابرت سوکت
مترجم: عرفان ثابتی
کیتلین شیدا جونز