تربیت روحانی و اخلاقی
سهیل بهرامی
عبدالبهاء چارۀ اصلاح جامعه و عالم انسانی را در تربیت افراد انسانی میداند. از دیدگاه وی فرایند تربیت، فرایند رهاسازی انسان از عالم حیوانی به جهان روحانی است. منظور عبدالبهاء از روحانیشدن انسان نه این است که از جهان و جهانیان کناره گیرد و سر در لاک خود فرو برد یا در غاری پناه گیرد و به ریاضت مشغول گردد تا از آفات اخلاقی اجتماع آسیب نبیند. او سرچشمۀ اخلاق پسندیده را نه طبیعت میداند و نه عقل انسان. هرچند اخلاق نیک را مغایر با طبیعت و عقلانیت هم نمیداند. از دیدگاه وی در طول تاریخ، سرچشمۀ ارزشهای اخلاقی همواره تعالیم روحانی پیامبران بوده است. این ارزشها متناسب با رشد بشر در هر زمان، جلوه کرده است. اخلاقی که پیامبران الهی برای بشر آوردهاند ارزشهایی نیست که در همۀ زمانها به یک شکل نمایان شده باشد. با رشد عقلانی و علمی انسان و نیز توسعۀ اجتماعات بشری و تحوّل در روابط فردی و اجتماعی بشر، ارزشهای اخلاقی نیز تحوّل یافتهاند.
همچنین گفته است که هر انسانی نخست باید در فکر تربیت خود باشد. اوّل باید خودش را کامل کند و به پرورش نفس خود بپردازد، سپس به فکر تربیت دیگران باشد. چرا که تربیت در همه چیز اثر دارد ولی تأثیرش در عالم انسانی بیشتر است. به همین قیاس، انسان بیتربیت نیز از حیوان بدتر و خطرناکتر است. حیوان اگر تربیت نشود بر طبق طبیعت غرایز خود رفتار میکند ولی انسان بیتربیت حتّی همنوع خود را میدرد. (خطابات حضرت عبدالبهاء در سفر اروپا، امریکا و کانادا و مصر و ارض اقدس بدون تاریخ؛ صص ١٠٨-١٠٧) پس امیدوار است که هر کسی بکوشد نخست خود را تربیت کند. اخلاق و گفتار خود را چنان ترتیب دهد که از هر نقصی پاک شود و خود را به فضایل عالم انسانی بیاراید تا بتواند دیگران را تربیت نماید. (خطابات حضرت عبدالبهاء در سفر اروپا، آمریکا و کانادا و مصر و ارض اقدس بدون تاریخ؛ ص ١٠٨)
عبدالبهاء دو راه برای تعلیم و تربیت میشناسد: یکی به واسطۀ «گفتار» است و دیگری به واسطۀ «کردار و رفتار». از دیدگاه وی اگرچه گفتار در تعلیم و تربیت نقش بهسزایی دارد، اما هرگاه تربیت با کردار انجام شود تأثیر و پایداریاش بیشتر است. (همانجا)
از دیدگاه عبدالبهاء هرگاه احساسات روحانی بشر فروکش نموده و مادّیات بر زندگی و اندیشه و کردار او سایه افکنده است، خداوند پیامبری را با تعالیم جامع و کامل برای آن دورۀ زمانی فرستاده است. مثلاً میگوید:
«در زمان قدیم وقتی آمد که احساسات روحانی نماند، مادّیات غلبه کرد و جمیع افکار بشر، حصر در ناسوت شد.کسی را توجّهی به خدا نماند. ابواب معرفت الله مسدود شد، نار محبّت الله به کلّی خاموش گشت. جمیع بشر در بحر مادّه غرق شدند. حضرت ابراهیم ظاهر شد، بحر روحانیات به موج آمد، انوار ملکوت طلوع کرد، نفحۀ حیات در قلوب دمید، روحانیات ظاهر شد، قوای ملکوت بروز نمود و غلبه بر قوای مادّیات کرد. نور هدایت برافروخت تا آنکه عالم بشر به انوار ملکوت الهی احاطه گردید. بعد از مدّتی باز آن انوار خاموش شد، ظلمات مادّیه جهان را در برگرفت، از خدا غافل شدند، توجّهی به ملکوت نماند. حضرت موسی ظاهر شد…»
(عبدالبهاء؛ مفاوضات ۱۹۸۸؛ ص ۱۹۲)
همین سیر و جریان در دوران ادیان دیگر هم تکرار شد. این سیر تمدّن به شهادت تمدّنهای خاموش شده و بهجامانده دیده میشود، چنانکه تاریخ پژوه شهیر معاصر، آرنولد توینبی، نیز در کتاب بزرگ خود «مطالعۀ تاریخ»۱ به آن میپردازد. توینبی با بررسی بیست تمدّن گذشته و تمدّن کنونی نشان میدهد که بشر در طول تاریخی سیصد هزار ساله بهتدریج خود را از سایر حیوانات جدا ساخته و از حدود ششهزار سال پیش نیز موفق شده تمدّن را پایهریزی نماید. او بعد از بررسی علل ظهور و انحطاط و نابودی تمدّنها به رابطۀ هر تمدّن با ادیان پرداخته، میگوید تمام ادیان جهانی زاییدۀ دوران استقرار و آرامشی است که قبل از سقوط اجتماع توسّط اقلیّت حاکمه به اکثریّت محروم جامعه تحمیل میشود. در این دوران آرامش تخم ادیان بزرگ کاشته شده و بهتدریج رشد میکند و پس از متلاشی شدن تمدّن قبلی جایگزین آن میگردد. (توینبی ۱۳۵۵ [۲۵۳۵ش]؛ ص ۵۴)
بنابراین وی تربیت روحانی را اساس و لازمۀ تربیت اخلاقی بشر میداند. اگر انسان تربیت روحانی نشود، مانند سایر حیوانات میشود. بدون تربیت روحانی، انسان در عالم محسوسات زندانی و اسیر میماند و همچون حیوانات چیزی جز طبیعت و محسوسات مادّی ادراک نمیکند. عبدالبهاء میگوید که خداوند در آفرینش بشر، نیرویی در انسان گذارده که حقایق معقول را کشف میکند. این توانایی در دیگر موجودات طبیعت از جمله سایر حیوانات نیست. انسان با این قوّه، کاشف حقایق ملکوتی و فیوضات الهی خواهد بود. با آن قوّه به زندگی جاودانی و کمالات معنوی دست مییابد. همین قوّه و توانایی است که انسان را از دیگر حیوانات ممتاز و فراتر میسازد. حیوان نیز توانایی کشف دارد، ولی بیش از محسوسات را درنمییابد. بنابراین پیشرفتهای مادّی نمیتواند انسان را از قوای معنوی و ثمرات روحانی هستیاش بینیاز نماید. برای اینکه این جنبۀ هستی انسان آشکار گردد باید تربیت روحانی شود و این ممکن نیست مگر با تعالیم پیامبران الهی. (خطابات مبارکۀ حضرت عبدالبهاء (۲) در سفر آمریکا و کانادا ۱۲۷ بدیع [۱۳۴۹ ه. ش]؛ ص ۲۱۴)
بنابراین، فلسفۀ ظهور ادیان در این جهان، تربیت روحانی بشر است تا او را قابل کمالات معنوی سازد که در زندگی پس از مرگ به کارش آید. در زندگی اینجهانی نیز تربیت روحانی باعث میشود انسان بر کاستیها و کمبودهای عالم طبیعت چیره گردد. عبدالبهاء میگوید:
«طبیعت، نظیر جنگل است و حضرت مسیح باغبان الهی؛ این جنگل را بوستان کرد، اشجار بی ثمر را با ثمر نمود. این زمین ها که به مقتضای طبیعت پر از خس و خاشاک بود باغ پر گل و ریحان نمود، زمین را شخم کرد، علفهای بیهوده را بیرون ریخت، خارهایی که به مقتضای طبیعت روییده بود جمیع را قلع و قمع۲ نمود. بعد از آنکه خارستان بود مزرعه و گلستان شد. اگر بر حالت طبیعی میماند شبههای نیست جنگل یا خارستان بود؛ لکن دهقان، جنگل را بوستان کند؛ خارستان را مزرعه نماید؛ این درختهای بیثمر را باثمر سازد و علفزار را کشتزار کند.»
(عبدالبهاء؛ خطابات مبارکۀ حضرت عبدالبهاء (۲) در سفر آمریکا و کانادا ۱۲۷ بدیع [۱۳۴۹ ه. ش]؛ صص ۲۱۵-۲۱۴)
پس انسان هر قدر هم که در تمدّن مادّی پیشرفت نماید، از دین و تربیت روحانی حاصل از آن بینیاز نمیشود. البته اینکه عبدالبهاء چهگونه دینی و چه نوع دینداری را در نظر دارد، مطلبی است که در جای خود باید تشریح شود و از نوشتههای خود وی نشان داده شود که منظورش از دین، نه این تعصّبات جاهلانه و خرافاتی است که با علم و عقل منافات دارد و در عمل نیز هادم بنیان تمدّن و جامعۀ انسانی است.۳
امروزه به علّت سرخوردگی بشر از ادیان و نهادها و رهبران دینی، دیگر مردم بسیار سخت میپذیرند که راه چارۀ مشکلات تمدّن کنونی رویکرد دینی و روحانی است. عبدالبهاء در زمانهای که اروپاییان و آمریکاییان پرچمدار دینستیزی و دینگریزی بودند، در مجامع دینی و علمی آنها حضور یافت و با استدلال علمی و عقلی به آنها نشان داد «هر قدر عالم انسانی ترقّی نماید باز ممکن نیست به درجۀ کمال برسد الّا به تربیت روح القدس.» (همان؛ ص ۱۵۳) و خطاب به آنها بهصراحت گفت:
«به شما وصیّت میکنم که در فکر تربیت روحانی باشید. چنانچه در مادّیات به این درجه رسیدهاید همینطور بکوشید تا در مدنیت روحانیّه ترقّی نمایید، احساسات روحانی یابید، توجّه به ملکوت نمایید و استفاضه از روحالقدس کنید، قوّۀ معنویّه حاصل نمایید تا علویّت عالم انسانی ظاهر و نهایت سعادت حاصل شود، حیات ابدیّه یابید، عزّت سرمدیّه جویید، ولادت ثانویّه یابید و مظهر الطاف ربّانیّه شوید و ناشر نفحات رحمانیّه گردید.»
(عبدالبهاء؛ خطابات مبارکۀ حضرت عبدالبهاء (۲) در سفر آمریکا و کانادا ۱۲۷ بدیع [۱۳۴۹ ه. ش]؛ همانجا)
عبدالبهاء جنبههای مادّی هستی انسان را برای زندگی مطلوب و آرمانی وی در این جهان کافی نمیداند. او با تمثیل جسم انسان و تمدّن مادّی به حباب شیشهای یک چراغ میگوید این شیشه هر قدر لطیف و ظریف و شفاف باشد، تا زمانی که شعله و شعاع نور روحانیات در آن نیفروزد و ندرخشد، فایدهای ندارد، چراغ خاموش است . چراغ خاموش هر قدر هم که زیبا و کامل ساخته شده باشد، تا روشن نگردد، بیفایده است. بر همین اساس میگوید زندگی مادّی پیشرفتۀ انسانی و تمدّن توسعهیافتۀ مادّی نیز تا جلوۀ روح و روحانیات نگیرد، هیچ فایدهای ندارد. حتّی پس از مدّتی همین مادّیات باعث زوال و نیستی زندگی و تمدّن میشود. (خطابات حضرت عبدالبهاء در سفر اروپا، امریکا و کانادا و مصر و ارض اقدس بدون تاریخ؛ ص ۲۸)
به همین دلیل، تعلیم و تربیت انسان نیز تا محدود به آموزش مباحث مادّی است، از فایدۀ اصلی و اساسی محروم میماند. حتّی ثمرات همان دانش و فنون مادّی نیز به علّت فقدان روحانیّت ناتمام میماند. وی برای اثبات این نظرش به تاریخ زندگی بشر استناد میکند و تأثیر فیلسوفان را با پیامبران بزرگ میسنجد:
«فلاسفه گفتند که مربّی بشرند، ولی در تاریخ نظر کنید قادر بر تربیت خود یا معدودی قلیل بودند؛ لکن تربیت عمومی را از عهده برنیامدند. ولی قوّۀ روح القدس تربیت عمومی مینماید. مثلاً حضرت مسیح تربیت عمومی کرد، ملل کثیره را از عالم اسارت بتپرستی نجات داد. جمیع را به وحدت الهی دلالت کرد، ظلمانی را نورانی کرد، جسمانی را روحانی کرد، عالم اخلاق را روشن نمود و نفوس ارضی را آسمانی فرمود. و این به قوّۀ فلاسفه نمیشود، بلکه به قوّۀ روح القدس میشود. لهذا هر قدر عالم انسانی ترقّی نماید، باز ممکن نیست به درجۀ کمال برسد الّا به تربیت روح القدس.»
(عبدالبهاء؛ خطابات حضرت عبدالبهاء در سفر اروپا، آمریکا و کانادا و مصر و ارض اقدس بدون تاریخ؛ ص ۲۸)
عبدالبهاء نقش و تأثیر فیلسوفان و دانشمندان بزرگ را در تربیت انسانها و توسعۀ فرهنگ و تمدّن بشری انکار نمیکند. وی ارزش تلاشهای ایشان را میداند و به کوششهایشان ارج مینهد. آنچه منظور عبدالبهاء است عدم کفایت این تعلیمات است. آنها از نفوذ بر اندیشۀ همۀ انسانها ناتواناند و این چیزی نیست که صرف ادّعا باشد. تاریخ تمدّنهای شناختهشده و پیروان اندیشههای انسانهای بزرگ آن را تأیید میکند. بزرگترین فیلسوفان جهان نیز جز خود و عدّهای انگشتشمار از شاگردان و پیروان و دوستدارانشان را نتوانستند تربیت کنند، ولی پیامبران چنان نفوذی بر اندیشه و کردار پیروان خویش گذاشتهاند که همۀ مرزهای انسانی را درنوردیدهاند. (همان؛ ص ۳۷)
با توجّه به همین تمایز میان فلاسفه و پیامبران، عبدالبهاء تربیت را دو نوع میداند: یکی تربیت مادّی یا طبیعی و دیگری تربیت الهی یا روحانی. فلاسفه معلّمان تربیت مادّی بودهاند و مردم را به علوم مادّی و طبیعی تعلیم دادهاند. همین تعلیمات باعث رشد و گسترش تمدّن مادّی شده است. مانند آنچه امروز در تمدّن غربی میبینیم که نتیجۀ تعالیم فلاسفۀ بعد از دوران تاریک قرون وسطایی است. امّا پیامبران مربّی الهی بشرند. آنها تربیت روحانی میکنند. ادیان برای آموزش علوم طبیعی و تجربی نیامدهاند که از آنها توقع داشته باشیم راهحلّی برای مشکلات و معضلات مادّی بشر بیابند، مشکلاتی چون: شهرسازی و صنایع گوناگون و بهداشت و درمان بیماریها و حل مسائل و مبهمات ریاضی و علمی؛ بلکه برای تربیت روحانی و اخلاقی ظهور میکنند. (خطابات مبارکۀ حضرت عبدالبهاء (۲) در سفر آمریکا و کانادا ۱۲۷ بدیع [۱۳۴۹ ه. ش]؛ صص ٢١٤- ٢١٣) عبدالبهاء ترقّیات جسمانی را هم در ضمن ترقّیات روحانی قابل دستیابی میداند. چون روح انسان، قلب انسان و اخلاق انسان تربیت شود، یقین است تربیت جسمانی و مادّی نیز حاصل میگردد؛ زیرا یکی از توصیههای مندرج در تربیت روحانی توجّه به حفظ و پرورش جسم و نیز توجّه به پیشرفتهای زندگی مادّی است. (خطابات حضرت عبدالبهاء در سفر اروپا، آمریکا و کانادا و مصر و ارض اقدس بدون تاریخ؛ ص ۱۰۸) البته باید میان تعالیم اصیل پیامبران و آنچه به مرور زمان از طرف پیروان ایشان – بخصوص کسانی که ادّعای رهبری جوامع دینی را داشته اند – تفاوت گذاشت. دین لزوماً آن چیزی نیست که از ذهن علمای ادیان تراوش نموده است. چه بسا که آنها بنا به خطاهای ذهنی خویش و یا انحرافات اخلاقی به دنبال مقاصدی دیگری بودهاند و تعالیم ادیان و جامعۀ پیرو آن دین را کاملاً به بیراهه کشاندهاند.
عبدالبهاء برای اثبات ضرورت تربیت روحانی انسان، به مقایسۀ وضعیّت انسان با حیوانات دیگر میپردازد. وی میگوید مسلّم است که در عالم حیوانات هیچ خبری از عالم روحانی نیست. حیوان از خدا و عقل و قوّۀ روحانی انسان آگاه نیست. حیوانات انسانها را هم مانند خود تصوّر میکنند. رابطۀ آنها با انسانها مانند رابطهشان با حیوانات دیگر است. بنابراین از این حیث میتوان گفت که تصوّرات و آگاهیهای حیوانات محدود به طبیعت است؛ چون آنها به چیزی و جهانی ورای عالم طبیعت و محسوسات مادّی آگاهی ندارند. وقتی خوب دقّت کنیم میبینیم کسانی هم که به چیزی جز محسوسات تجربهپذیر مادّی باور ندارند، همانند حیوانات محدود به عالم طبیعتاند. مطابق گفتۀ خود این فیلسوفان، نه روح را در انسان قبول دارند و نه برای عقل و شعور انسان منشأ و معنایی غیرمادّی قائلاند. آنها همۀ جلوههای عقلانی و عاطفی بشر را نتیجۀ روابط عناصر مادّی در مغز وی و اجزای دیگر بدنش میپندارند. مادام که خود فلاسفۀ مادّی و طبیعتگرا چنین عقایدی دارند و به انکار عالم روح و حقایق غیرمادّی میپردازند، این تشبیه را نباید اهانت بپندارند. عبدالبهاء در مجامع مادّیون اروپا خطاب به خود ایشان چنین میگوید:
«فیلسوفها بعد از تحصیل بیست سال، خدا را انکار کنند. قوای روحانی، الهامات الهی را انکار نمایند. حیوان بدون زحمت، فیلسوف کامل است. مثل حضرت گاو که از هیچ چیز خبر ندارد، از خدا خبر ندارد، از احساسات روحانی خبر ندارد، از روحانیات خبر ندارد. جمیع حیوانات از روح بیخبرند. این فیلسوفها نیز جز از محسوسات خبری ندارند؛ نظیر حیوانات. با وجود این میگویند ما فیلسوفیم، زیرا جز محسوسات نمیدانیم. حال آنکه حضرت گاو بدون تحصیل علوم، این فضیلت را دارد؛ در کمال تشخّص. این فخر نمیشود. فخر این است که انسان از خدا خبری یابد. احساسات روحانی داشته باشد، از ماوراءالطّبیعة خبر گیرد. فخر انسان در این است که از نفثات روح القدس بهره یابد. فخر انسان این است که از تعالیم الهی خبر گیرد. این است فخر انسان و الّا بیخبری فخر نیست، جهل است. نادانی، جهل است. آیا میشود نفوسی که در نهایت درجۀ جهل هستند واقف کمالات الهیّه گردند؟ واقف به حقیقت شوند؟»
(عبدالبهاء؛ خطابات مبارکۀ حضرت عبدالبهاء (۲) در سفر آمریکا و کانادا ۱۲۷ بدیع [۱۳۴۹ ه. ش]؛ صص ٢٣٨-٢٣٧)
عبدالبهاء حتّی اکتفای به عقل را برای تربیت بشر درست نمیداند. گواه این عدم کفایت هم تاریخ تمدّن بشر است که نشان داده نمیتوان به ساختههای فیلسوفان بسنده نمود. آنها ناتوان از تربیت عموم انسانها بودهاند. وضعیّت کنونی تمدّن غرب هم که پیش چشم همه قرار دارد. اگر تمدّنی مبتنی بر اندیشههای فلاسفه و دانشمندان کفایت میکرد، نباید بشر امروز اینگونه ناتوان از حلّ مسائل گوناگون باشد. از دیدگاه عبدالبهاء دانش و سیاست طبیعی و ناشی از عقول بشری در بیشتر موارد باعث تفرقه و اختلاف است. عالم انسانی با قوۀ روحالقدس است که میتواند به وحدت برسد و انسانها را گرد یک محور مشترک جمع نماید. بنابراین باید بکوشیم تا به تمدّن پیشرفتۀ مادّی روح بدمیم تا این جسم زیبا زنده شود. این کار جز با تربیت روحانی انسان کنونی ممکن نخواهد بود. اگر اعضای جامعۀ بشری تربیت روحانی شوند، میتوان به وحدت عالم انسانی امیدوار بود. (همان؛ صص ٧-٦)
پس باید در مدارس سراسر عالم، تعلیم و تربیتی جامع و کامل و یکسان برای همۀ انسانها ترتیب داد تا هم تربیت جسمانی یابند و هم تربیت روحانی. علوم مادّی و طبیعی برای تربیت جسم بشر لازم است، ولی علوم الهی برای تربیت روح انسان. اگر این جسم زیبای تمدّن مادّی بیروح بماند فاسد و تجزیه می شود. (همان؛ صص ٢٢١-٢٢٠)
یادداشتها:
۱– A Study of History-Oxford University Press-1934_1954.
۲– ریشهکن- نیست و نابود- سرنگون
۳– برای آگاهی از دیدگاه عبدالبهاء دربارۀ دین و روحانیات و نسبت آنها با علم و عقل و تمدّن معاصر به آثار او از جمله «مفاوضات» و «خطابات» وی مراجعه نمایید. مقالاتی هم در این زمینه همینجا خواهید یافت که دیدگاه وی را به بحث میگذارد.
کتابشناسی:
توینبی, آرنولد-. ۱۳۵۵[۲۵۳۵ش]. آیندۀ نامعلوم تمدّن. اوّل. ترجمه: فرهنگ جهانپور. اصفهان: دانشگاه اصفهان.
عبدالبهاء.. خطابات حضرت عبدالبهاء در سفر اروپا، امریکا و کانادا و مصر و ارض اقدس. جلد سوم. لانگنهاین آلمان: لجنۀ ملی نشر آثار امری به زبان های فارسی و عربی.
-.۱۲۷ بدیع [۱۳۴۹ ه. ش]. خطابات مبارکۀ حضرت عبدالبهاء (۲) در سفر آمریکا و کانادا. جلد دوم. طهران: مؤسّسۀ ملّی مطبوعات امری.
-. ۱۹۸۸. مفاوضات. دوم. گردآوری لورا کلیفورد بارنی. مؤسّسۀ چاپ و انتشارات مرآت.
تازه ها
کیتلین شیدا جونز
رابرت سوکت
مترجم: عرفان ثابتی
کیتلین شیدا جونز