جلوههایی از تفکر عبدالبهاء (۳)، بهرهگیری از عقل و علم
الف. کشاورز
درآمد
در قسمتی از جهانِ غرب، روند جدیدی آغاز میشود، یک حرکت انقلابی و برهم زنندۀ سیستم و نظم موجود، ظهور میکند. بشر میفهمد که برای ماندن و خوب ماندن، لازم است رجوع به عقل و اندیشۀ ذاتی خود داشته باشد. شک دکارتی، خردگرایی کانت، نظریات کوپرنیک، کشفیات گالیله، آشکار شدن حقایقی از فصول ناخواندۀ کتاب تکامل طبیعی جهان و بسیاری دیگر مقدمات، این انقلاب فکری و بازگشت به عقل را فراهم میکند. بازگشت و تکیه بر عقل و خردگرایی، سبب جستجو و تحقیق دربارۀ علل وقایع، چگونگی روابط حاکم بر جهان طبیعت و درنتیجه، کسب علم و دانش از این تحقیقات و سرانجام، خلق فناوریهای نو برای راحتی و آسایش انسانها میشود.
هدف این نوشتار، صحبت از تاریخ و بررسی وقایع تاریخی نیست، صحبت از عبدالبهاء است، مصلحی که در چنین مقطعی از تاریخ میزیست و سعی داشت با بیدار کردن عقلگرایی و دانشپژوهی در مردم شرق، آنها را ترغیب و تشویق به آموختن دانش جدید و بهرهگیری از آموختهها در زندگی نماید؛ متفکّری که تکیهبر عقل و علم، یکی از مشخّصههای بارز مکتب فکری اوست، مکتبی که میخواهد بنیانگذار انقلابات و تحوّلات در حوزۀ عقل و اندیشه باشد، حوزهای که به نظر عبدالبهاء منشأ تحوّلات و دگرگونیهای جهان خواهد بود.
عقل و علم
وسعت آرا و نظرات عبدالبهاء دربارۀ عقل و علم، بسیار گسترده و وسیع است. او برای این مفاهیم، تعاریفی کامل و تقسیمبندیهای فراگیری دارد که به دلیل وسعت این تعاریف، بررسی آنها در این نوشتار نمیگنجد. در اینجا به تعاریفی از عقل و علم بسنده میشود که تأثیر مستقیمی در بهبود زندگی مردم دارد و ازنظر عبدالبهاء جامعۀ بهشدت مقلّد، عقبمانده و محروم از تحصیلِ دانش، بسیار به آن نیازمند است.
بر این اساس، عقل بهعنوان قدرت درک و تدبیر امور شخصی و جمعی با تکیهبر اصول منطقی در اندیشه و عمل و علم در معنی خاص خود، همتراز دانایی و دانش حاصل از مطالعه، تحقیق و تحصیل علوم تجربی و طبیعی در نظر گرفته میشود.
بررسی آثار عبدالبهاء نشان میدهد که او گاه آنچنان اصرار و اِبرام در معرّفی و توصیف این دو مقوله دارد که گویی چنین چیزی اصولاً در جوامع پیرامون او وجود ندارد. عبدالبهاء بهخوبی از ضریب نفوذ اندک عقل و علم در زندگی فردی و اجتماعی مردم باخبر بود. او نبود و جای خالی عقل و علم را در سطوح مختلف جامعه، چه در سطح حاکمان و نخبگان و چه در سطوح پایینی بهخوبی حس میکرد. او میدید که به علّت وجود بخش عظیمی از مردمِ محروم از تحصیل و سواد و همچنین کجفهمی و برداشتهای سطحی از آموزههای دینی و فلسفی که رهبران مذهبی ترویج میکردند، اضافه شدن لایههای خرافات بر این برداشتها، تنبل شدن قوّۀ جستجو و یادگیری مردم و توسّل به امری راحت و بدون دردسر به نام «تقلید» در این جوامع، سرهای متولّیان دین، دولتمردان و اکثر مردم، همیشه بهسوی آسمان بود تا از آسمان اوهام و خیالات، کلیدهای حل مشکلات همچون باران رحمت بر سرشان ببارد، بارانی که برخلاف تصوّرشان هیچوقت باریدن نمیگرفت و خشکسالی در کویر زندگی مردم همچنان ادامه داشت.
البته باوجوداین اوضاع، بسیاری از حاکمان و رهبران دینی، مدّعی عقلگرایی و دانشپژوهی بودند؛ امّا تعاریفی که آنها از عقل و علم ارائه میدادند، با تعاریف دنیای مدرن کاملاً متفاوت بود. برای آنها علم، نه علوم جدید مثل فیزیک، شیمی و یا علوم اجتماعی، بلکه خلاصه در دانستههای دینی و فقهی و در بهترین حالت تکرار بدون بررسی و فهم نظرات فلاسفه گذشته بود.
آنها درعینحال، تفکّری را عقلانی میدانستند که سلطۀ آنها را بر ساختارهای قدرت و مذهب پذیرفته، دیدگاههای مذهبی عقبمانده و مملو از خرافات آنها را تأیید نماید. ترسیم و مشخص کردن مرز این تعریف دوگانه از عقل و علم، یکی از پیچیدهترین کارهایی بود که لازم بود عبدالبهاء انجام دهد. درواقع او میبایست با ارائۀ یک تعریف واقعی و ملموس از عقل و علم، تمایز بین تفکّر عقلانی و علمی واقعی را با مجموعهای از خرافات و باورهای غلط که بهعنوان عقل و علم به مردم تحمیلشده بود، آشکار نماید. او میبایست به آگاه ساختن مردمی بپردازد که خواهان رفاه و سعادت خود بودند، امّا جهل و ناآگاهی، مانع رسیدن آنها به این مقصود میشد.
عقل و علم، نیاز زمان
عبدالبهاء میدانست آنچه به نام عقل و علم در جامعۀ ایران وجود دارد نهتنها برای رشد و ترقّی مردم، مؤثر نیست، بلکه همچون یک نیروی ارتجاعی، هرروز جامعۀ عقبماندۀ ایران را بیشتر به عقب میکشد. از نگاه او مردم نیاز دارند که بتوانند از عقل خود برای تدبیر امور، استفاده نمایند. همچنین برای پرورش و کارآمد کردن عقل، تحصیل علوم جدید لازم است؛ علومی که شروط اساسی برای ساختن دنیای جدیدند؛ علومی که علاوه بر تأثیرگذاری در جهت رشد فکری تکتک افراد، سبب ایجاد یک خِرد جمعیِ توانمند در جامعه خواهند شد. خرد جمعی محصول علم و دانش به آنها کمک خواهد کرد ضمن حرکت بهسوی آیندهای بهتر، از قعر چاه تقلید و پیروی کورکورانه که صاحبان قدرت برایشان کندهاند و تاکنون حاصلی جز فقر و فلاکت نداشته، بیرون آیند. تأکیداتی همچون «… در عالم انسانی موهبتی اعظم از عقل نیست. عقل، کاشف حقایق اشیاست، … هر مسألهای را به میزان عقل، موازنه نمایید …» (خطابات عبدالبهاء، ج ۲؛ ص ۲۴۵) را میتوان بخشی از کوشش عبدالبهاء در راستای این آگاهیبخشی ارزیابی کرد.
عبدالبهاء سعی دارد تا هر فرد پی به تواناییهای خود برده، آنها را کشف و از آنها جهت رسیدن به کمال استفاده نماید به همین جهت او با زبان مردم زمانه خود، به آنها میگوید: «… پروردگار، چشم عنایت فرموده که در آفاق بنگریم و آنچه وسیلۀ تمدّن و انسانیت است به آن تشبّث [توسل] نماییم و گوش، احسان شده تا کلمات حِکمیّه [حکمتآمیز] عقلا و دانایان را استماع [گوش] نموده و پند گرفته، کمر همّت به اجرای مقتضیات [لوازم] آن بربندیم … دائماً مستمراً در امور کلیه و جزئیه و مهمه و عادیه مشغول گردیم. تا جمیع در حِصن حَصین [قلعه محکم] دانایی محفوظ و مصون باشیم. …» (عبدالبهاء؛ رسالۀ مدنیه؛ ص ۳)
اتّکای به خود، بهرهگیری از استعدادهای خاص انسانی، نگاه جستجوگر به مردمان و سرزمینهای دیگر، برای یادگیری، اقتباس و به دست آوردن ابزار و امکانات رسیدن به تمدّن که عبدالبهاء در این گفتار، بیان میکند تنها برای دانستن نیست. دانایی حاصل از این جستجو و تحقیق که در افراد به وجود میآید، جامعهای دانا و عقلگرا را ایجاد خواهد کرد که با چالشهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی خود بر اساس عقل و علم، برخورد خواهد نمود.
شاهدی بر مدّعای عبدالبهاء
در جهان مدرنِ برآمده از رنسانس و انقلاب صنعتی، یکی از مهمترین اصولی که عملاً خود را در صحنۀ اجتماعی اثبات نمود، تکیۀ انسان بر عقل نوگرا و علم پویا برای ساختن دنیایی بهتر و تأمین رفاه و آسایش همگانی بود. عقل و علم بهسرعت توانستند نقش ممتاز و بیبدیل خود را در رهبری جامعۀ بشری برای ایجاد تمدّنی جدید به اثبات برسانند.
حال، عبدالبهاء یک نمونۀ واقعی در دست داشت، نمونهای قابلمشاهده و تجربه کردن. وی ازآنچه در غرب روی داده بود بهعنوان سندی برای اثبات توانایی و کارایی تعقّل، تفکّر و دانش استفاده نمود و با ترسیم و توصیف موفّقیتهای غرب در عرصههای مختلف، نتایج حاصل از تکیهبر علم و دانش را برای مردم شرق، ارائه کرد. او میخواهد نشان دهد، یکی از مهمترین علل گسترش رفاه و آسایش در غرب، آزاد کردن عقل از بند تقلید و سکون و بهرهگیری درست از آن برای خلق، نوآوری و تغییر است.
وی در «رسالۀ مدنیه» که اولین نوشتار رسمی اوست بهصراحت اعلام میکند:
«… به دیده بصیرت ملاحظه نمایید که این آثار و افکار و معارف و فنون و حکم و علوم و صنایع و بدایع (نوآوری) مختلفه متنوّعه، کل از فیوضات (برکات) عقل و دانش است. هر طایفه و قبیلهای که در این بحر بیپایان بیشتر تعمّق نمودند، از سایر قبایل و ملل پیشترند …» (عبدالبهاء؛ رسالۀ مدنیه؛ صص ۳-۲)
راهحل او برای تعمّق در این دریای بیپایان و قرار گرفتن در مسیر توسعه و پیشرفت کاملاً مشخّص است: «… فکرتان این باشد که این نفوس، دانا شوند و عموم، تحصیل علوم و فنون کنند …» (خطابات عبدالبهاء، ج ۱؛ ص ۷۱)
جنبههایی از عملکرد عبدالبهاء
آنچه گفته شد گوشههایی از کوشش عبدالبهاء جهت ترغیب و تشویق مردم به عقلگرایی و تحصیل علوم، خصوصاً علوم تجربی و طبیعی بود تا مردم با تکیهبر آنها مشکلات گوناگون جوامع خود را حل و در مسیر رشد و ترقّی قرار گیرند؛ امّا سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که وی چگونه و از چه روشهایی برای به ثمر رساندن دیدگاههای خود استفاده میکند؟
عبدالبهاء منتظر باریدن کلیدهای حل مشکلات از آسمان نمیماند؛ پایبندی وی را به تأکیداتی که خود دربارۀ استفاده از عقل و علم در جامعه دارد، بهروشنی در شیوۀ عملکرد او برای ایجاد اصلاحات و تغییرات بنیادی در جامعه میتوان دید. ازنظر عبدالبهاء در جامعۀ بهشدّت عقبمانده که در خوشبینانهترین حالت، پنج درصد افراد باسواد هستند و تعداد بسیار اندکی از این پنج درصد با علوم جدید آشنا هستند، نهتنها توصیههای اخلاقی دربارۀ علم و عقل بهتنهایی کارساز نخواهد بود، بلکه اتّکای صِرف به توصیههای اخلاقی خود نشانۀ یک روش غیرعقلانی و غیرعلمی است. باید به جستجو، مطالعه و تحقیق پرداخت و روشهای مؤثّر و کارآمد را به مردم معرّفی نمود؛ زیرا روشی که بدون مطالعه و تحقیق دربارۀ علل و عوامل ایجاد وضعیت موجود و بدون ارائۀ راهکار عقلانی و علمی، تنها با گفتار، درصدد حلّ مشکلات باشد، در حد همین توصیههای اخلاقی باقی خواهد ماند.
بر این اساس، به نظر میرسد نوع نگاه عبدالبهاء به مقولۀ علم و کاربرد آن را میتوان نزدیک به تعریف یکی از اندیشمندان معاصر دانست که علم را یک «سیستم دانایی و عمل» (ارباب، فرزام؛ ترویج گفتمانی درباره علم، دین و توسعه؛ بخش: تعریف علم) تعریف میکند. در این سیستم، حاصلِ همکاری اجزاءِ تشکیلدهنده، کسب دانش و عملیاتیکردن آن خواهد بود. چنین نگاهی به کارکرد علم را میتوان در اندیشههای عبدالبهاء دید. با دقّت در آثار او خواهیم دید که روش وی ایجاد یک سیستم و چرخۀ گسترش علم، دانش و عمل در بین مردم است تا درنهایت این آگاهی و دانش به وجود آمده، منجر به اقدامات عملی برای رسیدن به آسایش و سعادت گردد.

گرچه اهداف عبدالبهاء برای حضور مؤثّر علم و عقل در زندگی مردم، در آثار نوشتاری وی طبقهبندی و تئوریزه نشده، ولی با بررسی دیدگاه و رویکرد وی در دو مقولۀ «ایجاد اصلاحات در ایران» و برقراری «صلح عمومی و اتّحاد جهانی»، یک روشمندی برگرفته از واقعیات اجتماعی را میتوان دید.
دربارۀ ایجاد اصلاحات در ایران او میداند بدون از بین رفتن مشکلات و چالشهای فرهنگی و مادّی، این امر امکانپذیر نیست. بر این اساس، او سعی دارد با رفع موانع پیش رو و ایجاد بسترهای لازم، مقدّمات حضور و تأثیرگذاری علم و دانش را در زندگی مردم کشور خود فراهم نماید. ازنظر وی اوّلین قدم، ترویج فرهنگ بهرهگیری از تواناییهای انسان همچون چشم، گوش و عقل جهت جستجو و تحقیق دائمی در جهان پیرامون برای به دست آوردن دانش، بهجای تقلید و پیروی از افکار کهنه و غیرمولّد است، علاوه بر آن اقداماتی همچون:
دگرگونی نظام آموزشی کهنه و ایجاد نظامی مبتنی بر روشهای جدید علمی؛
تشویق برای ورود فناوریهای نو به کشور بهمنظور جبران عقبماندگیهای علمی و صنعتی؛
ایجاد تغییرات در ساختارهای حکومتی و دولتی برای تسهیل در روند اصلاحات و حمایت از آن؛
قدمهای دیگری است که در این مسیر، لازم به نظر میرسد.
طرح نظریۀ «اتّحاد جهانی» او، نشاندهندۀ یک روند مبتنی بر قانونمندی عقلانی و علمی است. وی در بیانیۀ لوح «هفت شمع اتّحاد»* تنها به ابراز علاقه و میلِ رسیدن به مقصد نهائی (اتّحاد جهانی) بسنده نمیکند، وی برای تحقّق مقصد نهائی یک روند منطقی و عقلانی مبتنی بر هفت پیشنیاز، همچون رسیدن به وحدت سیاسی، وحدت وطنی، وحدت آزادی و … را اعلام میکند که تحقّق آنها، رسیدن به صلح عمومی و اتّحاد جهانی را سبب میشود. ترسیم این نقشۀ راه توسط عبدالبهاء، مبتنی بر دادههای حاصل از جستجو، تحقیق، شناختِ سیر تکامل اجتماعی بشر، مقطع تاریخی (تحوّلات فکری و اجتماعی حاصل از رنسانس)، بلوغ فکری انسانها و از همه مهمتر شناخت و آگاهی او از نفرت و خستگی انسانها از جنگ، درگیری و بیعدالتیهای اجتماعی است.
عقلانی و علمی بودن یک تفکّر
تقلید و پیروی کورکورانه ازنظر عبدالبهاء با هیچ توجیهی قابلقبول نیست. برای اثبات این موضوع او گفتهها و نظرات خود را در معرض قضاوت علم و عقل قرار میدهد و بسیار مطمئن و با اعتمادبهنفسی شگرف در غربِ سرمست از دستاوردهای علمی و تکنولوژی، با قاطعیت در یک سخنرانی میگوید:
«… میخواهم چندکلمهای از حقیقت بیان نمایم، لکن این صحبت مرا تطبیق به علم و عقل نمایید، اگر مطابق است قبول کنید، اگرنه، انکار نمایید …» (خطابات عبدالبهاء، ج ۲؛ ص ۲۴۵)
باور و اطمینان نهفته در این گفتار، جای هیچ سؤالی را دربارۀ میزان پایبندی صاحب این کلام به علم و عقل، باقی نمیگذارد. وی ضمن تأکید و تشویق به آزاداندیشی، پرسشگری، خط قرمزی را برای هر نوع تقلید، عدم تحقیق و پیروی کورکورانه ترسیم میکند، حتّی از خود.
امّا ویژگیهای تفکّر عقلانی موردنظر عبدالبهاء چیست؟ شاید بتوان گفت، تفکّر عقلانی موردنظر عبدالبهاء باید بتواند با تشخیص و درک آنچه برای فرد و جامعه، مفید است، ساختارها و قوانین موجود را با کمک عقل و دانش، اصلاح و یا ساختارهایی نو ایجاد نماید و با برقراری توازنی مطلوب در بنیادهای اجتماع، شرایط جوامع انسانی را برای رسیدن به کمال، فراهم آورد و بر این مبنا، ازنظر او لازم است هر مسألهای به میزان عقل، سنجیده شود. هیچ پدیدۀ اجتماعی از این امر، مستثنی نیست. بهغیراز فرماندهی عقل، هیچ راهبری پذیرفته نیست، باقی همه وهم و خیال است.
بدون شک آنچه در مورد نگاه عبدالبهاء به مقولۀ عقل و علم در این نوشتار به آن پرداخته شد، تنها گوشهای از گسترۀ تفّکرات او است. در همین مقدار محدودی که ارائه شد نیز میتوان دقّت، هوشیاری و شناختِ او از ساختارهای اجتماعی را بهوضوح در تعاریف و راهحلها و اقدامات عملی او (تأسیس مدارس و مراکز علمی به روش جدید) بهخوبی مشاهده کرد.
عقلانی و علمی بودن یک تفکّر و یا عملکرد را زمانی میتوان تأیید کرد که نتایج حاصل از آن تفکّر و میزان تأثیرگذاری آن بر رشد فکری و سعادت انسانها را بتوانیم با مقیاسهای موجود عقلی و علمی بسنجیم.
تجاربی که درزمینۀ تحوّلات اجتماعی بعد از عبدالبهاء به دست آمد، نشان داد که مسیر اتخاذشده توسّط او برای ترویج علم و دانش در جوامع، مبتنی بر یک عقلانیت جامع و کلّینگر بوده که اجرای آن در هر جامعهای میتواند نتایج بسیار مثبت و تأثیرگذاری داشته باشد. روشمندیهایی که امروز بر اساس علوم اجتماعی مدرن جهت ایجاد اصلاحات و تغییرات در جوامع استفاده میشود، بسیار نزدیک و مشابه مسیر حرکت عبدالبهاء در این زمینههاست.
امروز پس از گذشتِ بیش از یک قرن، با اطمینان خاطر، بنا بر خواست عبدالبهاء میتوانیم سخنان و نظرات او را با علم و عقل، تطبیق کنیم و مطمئن باشیم که بهجز عقلانیت منطبق با علم و منطق، چیز دیگری نخواهیم یافت.
یادداشتها:
* «لوح هفت شمع اتحاد» قسمتی از نامه عبدالبهاء خطاب به خانم «جین الیزابت وایت» همسر رئیس کلیسای آزاد اسکاتلند است که در آن عبدالبهاء هفت اصل اساسی را برای برقراری اتّحاد جهانی ضروری میداند، این اصول عبارتاند: وحدت سیاسی – وحدت آرا در امور جهانی – وحدت آزادی – وحدت دینی – وحدت وطنی – وحدت جنس (نژاد و ملیت) و وحدت لسان (زبان).
کتابشناسی:
عبدالبهاء؛ خطابات عبدالبهاء، جلد ۲؛ لانگنهاین (آلمان): لجنۀ ملی نشر آثار امری به زبانهای فارسی و عربی؛ ۱۹۲۷.
عبدالبهاء؛ خطابات عبدالبهاء، جلد ۱؛ لانگنهاین (آلمان): لجنۀ ملی نشر آثار امری به زبانهای فارسی و عربی؛ ۱۹۲۱.
عبدالبهاء؛ رسالة مدنیه، طهران: بینا؛ ۱۶۰ بدیع / ۲۰۰۳.
ارباب، فرزام؛ ترویج گفتمانی درباره علم، دین و توسعه؛ بیجا: بنیاد روحی؛ بیتا.
تازه ها
آنابل نایت
آنابل نایت
جاناتان منون
جاناتان منون
مینا یزدانی