رسالت رسالۀ مدنیه
نادر سعیدی
«رسالۀ مدنیه» در زمانی نوشته میشود که اندیشۀ اجتماعی و سیاسی در میان ایرانیان در حال زایش و ظهور است و درعینحال این اندیشه، دستخوش کاستیها و تناقضهای سهمگینی بوده است. به این دلیل است که نگارش «رسالۀ مدنیه» در این زمان، یعنی در سال ۱۸۷۵ میلادی (۱۲۹۲ قمری/ ۱۲۵۴ هجری شمسی) از چشمگیرترین رخدادهای تاریخ ایران مدرن بوده و رسالت ویژه و بیمانندی را دنبال میکند. در این بحث کوتاه، هدف نگارنده تحقیق کلّی دربارۀ «رسالۀ مدنیه» نیست. ولی بهعنوان مقدّمهای برای پژوهشی جامع، تنها به بررسی سه نکته اکتفا میگردد، نکاتی که شاید کمتر بررسی شده باشند.
گمنامی نویسنده
دو اثر عمدۀ عبدالبهاء دربارۀ اصلاح و بازسازی ایران که در زمان زندگی بهاءالله و به امر ایشان نگاشته شدهاند هر دو بهگونهای گمنام یعنی بدون ذکر نام نویسنده به قلم آمدهاند. کتاب «مقالۀ شخصی سیّاح» را عبدالبهاء بهعنوان سیّاحی که از ایران دیدار کرده است، مینویسند. موضوع «مقالۀ شخصی سیّاح» پاسخ به این سؤال عمده است که چرا کشورهای اروپای غربی که در گذشته بسیار ناتوان و در مراتب تمدّن در رتبههای پایین قرار داشتند حال به این درجه از قدرت اقتصادی، علمی، نظامی و سیاسی دستیافتهاند و نیز اینکه چرا ایران که زمانی مهد دانش و تمدّن و اصولاً قدرتی جهانی بود حال تا به این حد خوار و مقهور دیگر کشورها شده است؟ پاسخ وی به این پرسش، این است که یکی از مهمترین علل این ارتقاء و این انحطاط، چگونگی برخورد با اصل آزادی وجدان، آزادی عقیده، آزادی دین و آزادی بیان بوده است. غرب پس از دوران قرونوسطی بهتدریج در جهت آزادی عقیده و وجدان حرکت نمود و این امر به رشد اندیشه و دانش و تکامل جامعه منجر شد. برعکس، ایران و ممالک اسلامی که زمانی محل برخورد و یادگیری متقابل فرهنگهای گوناگون، ازجمله ایرانی و یونانی و مصری بودند، بهتدریج در عصر مدرن در جهت سرکوب عقاید و تعرّض بر وجدان آدمی گام برداشتند و درنتیجه از رشد و توسعه بازماندند. در این چارچوب است که «مقالۀ شخصی سیّاح» به توصیف تاریخ نهضت بابی و بهائی در ایران میپردازد تا نشان دهد که تا چه حد، تعرّض بر عقاید و نابردباری مذهبی در ایران، شیوع دارد و اینکه تا زمانی که چنین سیاست و فرهنگی در ایران برقرار باشد تجّدد راستین در ایران امکانپذیر نخواهد بود.
«رسالۀ مدنیه» نیز به همین ترتیب بهگونهای گمنام و بهعنوان مسلمانی اصلاحطلب نوشته شده و چند بار در طول کتاب، عبدالبهاء سبب گمنامی نویسنده کتاب را این امر، ذکر میکند که خوانندگان بدانند که وی هدفش نه نفع شخصی؛ بلکه رضای خدا و خدمت به ایران است. نیکوست به یاد بیاوریم که گمنام نوشتن نقد اجتماعی در ایران آن زمان کاملاً رواج داشت. مَلکم خان اثر خود را «کتابچۀ غیبیه» نامید و معنای غیبیه، گمنام بودن نویسنده بود. آخوندزاده «سه مکتوب» خود را بهعنوان نوشتهای که او مترجم آن به ترکی است و نویسندۀ آن یک سیّاح و شاهزادۀ هندی است معرفی نمود. زندگی و آثار جمالالدّین اسدآبادی و آقاخان کرمانی نیز سرتاسر تقیه و تناقض و فرصتطلبی بوده است. ولی باید به یک تفاوت عمده میان آثار گمنام عبدالبهاء و نوشتههای این نویسندگان توجه کرد. علّت آنکه این نویسندگان بهگونهای گمنام مینوشتند ترس آنان بود که جان و مال و مقامشان را از دست ندهند. برعکس، علّت آنکه عبدالبهاء این نوشتهها را بهگونهای گمنام مینوشت این بود که مطلقاً در فکر نام و جان نبود؛ بلکه هدفش صرفاً خدمت به ایرانیان بود؛ یعنی وی در حالت عادی بر این واقعیت که نهتنها بهائی بلکه فرزند بهاءالله بود، تصریح و افتخار میکرد و بیپروا به تبلیغ آیین جدید میپرداخت. امّا برای آنکه ایران و توسعۀ ایران را دوست میداشت و میدانست که مردم ایران به خاطر تعصّب دینی، با دانستن نام نویسنده، کتاب او را نخواهند خواند، از ذکر نام خود، خودداری کرد تا بتواند به اصلاح ایران کمک نماید. دیگران از روی تقیه و ترس از آزار به شکل گمنام مینوشتند، درحالیکه ایشان از روی عشق به ایران و ازنظر حکمت، این گمنامی را برگزیدند. درعینحال، کسی که دلش به نور عرفان باز میبود، میتوانست نشانههای هویت راستین وی را از لابهلای «رسالۀ مدنیه» کشف کند. حتّی عنوان کتاب نیز تا حدّی در عین گمنامی اشارهای به هویت ایشان دارد. عنوان کامل کتاب «اسرارُ الغیبیه لِاَسبابِ المَدَنیه» است. این عنوان به معنای اسرار غیبی مدنیت است، ولی در اینجا واژۀ غیبی هم به معنای گمنام بودن است و هم به معنای الهی بودن؛ یعنی این کتاب بیانگر اسرار الهی است و از منبعی غیبی سرچشمه میگیرد؛ چراکه به امر بهاءالله نوشته شده و بازگوی اراده و دانش الهی است.
شکوه ایران: ایران پیش از اسلام یا ایران پس از اسلام؟
یکی از مهمترین موضوعهای مورد مناقشه دربارۀ مفهوم تمدّن و رشد و توسعه به برداشت از تاریخ ایران مربوط میشد. اصولاً گروه ارتجاع به رهبری ملّایان، ایران قبل از اسلام را بهگونهای بسیار منفی تلقّی میکردند. آیین زرتشت و ایرانیان پیش از اسلام را گبر و کافر و بتپرست و آتشپرست میدیدند و از شکست ایران نهتنها توسّط اعراب، بلکه توسّط رومیها و اسکندر نیز اظهار خوشحالی میکردند. آنان اسکندر را ذوالقرنین مذکور در قرآن دانسته و تهاجم استعماری او به ایران را پیروزی حق بر باطل و خدا بر آتشپرستان میدیدند. به همین ترتیب، ملّایان و مفسّران قرآن با اتّکا به سورۀ روم که ظاهراً خبر از پیروزی رومیها بر ایرانیان داده و پیروزی روم و شکست ایران را مژده و خبر خوشی برای مؤمنان و مسلمانان بیان داشته است (یَومَئِذٍ یَفرَحُ المُؤمِنونَ)۱، ایران پیش از اسلام را ضدّ خدا دانسته و پیروزی دشمنان ایران را که آنان را اهل کتاب میدیدند، مایۀ جشن و سرور مییافتند. ازنظر این ملّایان راه پیشرفت ایران، بازگشت به اسلام است و این را به این معنا میدیدند که باید همۀ احکام و قوانین و فقه اسلامی را بر ایران تحمیل کرد و همۀ مظاهر فرهنگ غرب را بهکلّی مطرود ساخت. این افراد بر شکوه تمدّن اسلامی تأکید کرده و علّت بیچارگی ایران را عدم پیروی از اسلام و ملّایان قلمداد میکردند.
گروه دوم، گروه مادّیون و مخالفان اسلام بودند که علّت عقبافتادگی ایران را اسلام، فقه اسلامی و نفوذ ملّایان میدیدند. افرادی مانند آخوندزاده و تا حدّی میرزا آقاخان کرمانی، آمدن اسلام را به ایران مسبّب انحطاط ایران دانسته، برعکس از شکوه ایران پیش از اسلام سخن میگفتند. درنتیجه، ازنظر این افراد، راه نجات ایران، بازگشت به ایران پیش از اسلام و طرد اسلام بوده، بنابراین آنان بازگشت به شکوه ایران باستان را با پیروی از مظاهر تمدّن غرب و نگرش ضدّ دینی آن یکی میدیدند. در اندیشۀ این افراد، ویژگی ایران پیش از اسلام و غرب کنونی، تمدّن است، درحالیکه تدیّن و اسلام، عامل عقبافتادگی و انحطاط ایران است. اندیشۀ این افراد از طیف مادّیگرای نهضت روشنگرایی فرانسه طرفداری میکرد.
در اینجاست که پایگاه شگفتانگیز «رسالۀ مدنیه» و نوآوری فرهنگی آن را میتوان تا حدّی درک نمود. «رسالۀ مدنیه» درآنِ واحد از شکوه ایران پیش از اسلام و نیز شکوه تمدّن اسلامی در دوران شکوفایی آن، سخن میگوید. آشکار است که «رسالۀ مدنیه» عبارت از مشتی شعار احساسی و تنگنظرانه و متعصّبانه نبوده؛ بلکه بیانگر اندیشهای جامع و بردبار و انسانی است. بدینترتیب ازنظر «رسالۀ مدنیه» هر دو اندیشۀ شایع میان نویسندگان؛ یعنی ملّایان و مادّیون، نارسا و تکبُعدی است. درعینحال، هر دو نظر، دارای نکات مثبتی هم هست. امّا منطق هر دو نظر باید دستخوش یک دگرگونی کلّی گردد. باآنکه در این مقاله به جزئیات این بحث نمیپردازیم امّا لازم است که عصارۀ رویکرد «رسالۀ مدنیه» را خاطرنشان سازیم.
ملّایان درست میگویند که در گذشته، اسلام تمدّنی شکوهمند به وجود آورد و بنابراین درست است که باید به اسلام راستین بازگشت؛ امّا ملّایان نمیدانند که سخن ایشان نفی کامل خودشان است. ازنظر «رسالۀ مدنیه» اسلام راستین، هیچ فرقی با مسیحیت راستین و زرتشتی راستین ندارد. ایران باید به حقیقت این ادیان بازگردد تا به رشد و تکامل برسد. امّا اسلام راستین همانند مسیحیت راستین چیزی نیست جز روحیۀ خالق وحی الهی که خالقیتش هم در این است که همواره خود را بهمقتضای زمان، ظاهر میکند و به خاطر این انطباق با اقتضای زمان است که به شکوفایی تمدّن، وحدت میان مردم، ارتباط میان فرهنگها و بردباری دینی منجر میشود. علّت آنکه اسلام در فاصلۀ قرنهای نهم تا دوازدهم به خلّاقیت فرهنگی ایران انجامید همین روحیۀ بردباری و تشویق ارتباط فرهنگی میان تمدّنهای یونانی و مصری و ایرانی و هندی و دیگران بود. به همین علّت است که سیاست نابردبار و متعصّبانۀ ملّایان و اصرار بر بازگشت به قشر گذشته؛ ولی طرد حقیقت اسلام نهتنها به پیشرفت ایران نمیانجامد؛ بلکه خود، بزرگترین و سختترین مانع آزادی و پیشرفت ایران است. به همین ترتیب مادّیون، درست میگویند که باید به گذشتۀ شکوهمند ایران پیش از اسلام بازگشت و از برخی مظاهر تمدّن غرب هم استفاده نمود، ولی آنان فراموش میکنند که حقیقت ادیان همواره باعث تکامل جامعه بوده و درعینحال بسیاری از مظاهر تمدّن غرب هم که معلول مادّهگرایی آن است، بسیار ضدّ انسانی و در تضاد با تمدّن حقیقی است. پس راهحل، بازگشت به حقیقت ادیان یعنی حرکت در جهت اقتضای زمان است و این مطلب، هم نیازمند یادگیری از جهات مثبت غرب و هم طرد جهات زیانمند غرب است. پس چنین حرکتی، هم به معنای بازگشت و حفظ خلّاقیت فرهنگی ایران پیش از اسلام است و هم رنسانس ایران را در دوران شکوفایی اسلام میستاید. «رسالۀ مدنیه» در ستایش ایران پیش از اسلام چنین مینویسد:
«در ازمنۀ سابقه مملکت ایران بهمنزلۀ قلب عالم و چون شمع افروخته بین انجمن آفاق، منوّر بود. عزّت و سعادتش چون صبح صادق از افق کائنات، طالع و نور جهانافروز معارفش در اَقطار مشارق و مغارب، منتشر… در قطب عالم، مرکز علوم و فنون جلیله بود و منبع صنایع و بدایع عظیمه و معدن فضایل و خصایل حمیدۀ انسانیه. دانش و هوش افراد این ملّتِ باهره، حیرتبخش عقول جهانیان بود و فطانت۲ و ذکاوتِ عمومِ این طایفۀ جلیله، مَغبوطِ۳ عموم عالمیان گذشته… در زمان کورش… حکومت ایران از حدود داخلیۀ هند و چین تا اقصی۴ بلاد یمن و حبشه که منقسم به سیصد و شصت اقلیم بود، حکمرانی مینمود… و نظر به تاریخ ابیالفداء۵ که از تواریخ معتبرۀ عربی است، اقالیم سبعۀ۶ عالم را در قبضۀ تصرّف آورد و همچنین در آن تاریخ و غیره مذکور که از ملوک پیشدادیان۷ فریدون که فیالحقیقه به کمالات ذاتیه و حِکَم و معارف کلّیه و فتوحات متعدّدۀ متتابعه، فرید ملوک سَلَف۸ و خَلَف۹ بود اقالیم سبعه را مابین اولاد ثالثۀ۱۰ خود تقسیم فرمود.»
(رسالۀ مدنیه؛ ص ۳)

در ازمنۀ سابقه مملکت ایران بهمنزلۀ قلب عالم و چون شمع افروخته بین انجمن آفاق، منوّر بود...
و در ستایش مدنیت اسلامی اینچنین بیان میدارد:
«در اعصار اوّلیۀ اسلام، جمیع طوایف اروپ، اکتساب فضایل و معارف مدنیّت را از اسلام و ساکنین ممالک اندلس۱۱ مینمودند و اگر در کتب تواریخیه از جمیع، دقّت شود، مبرهن و واضح گردد که اکثر تمّدن اروپ، مقتبس از اسلام است.»
(رسالۀ مدنیه؛ ص ۳۶)
بازسازی ارزشها بهعنوان زیربنای پیشرفت
از مهمترین ویژگیهای «رسالۀ مدنیه» آن است که راه تحوّل اقتصادی و اجتماعی ایران را تحوّلی در ارزشها و اخلاق ایرانیان مییابد و درنتیجه میکوشد که این فرهنگ نو را در ایران، تشویق نماید. ازایننظر، اندیشۀ عبدالبهاء بیشتر به جامعهشناسی ماکس وبر ۱۲(که ۳۰ سال پس از «رسالۀ مدنیه» اوّلین اثرش را دربارۀ رابطۀ سرمایهداری و پروتستانیزم، طبع میکند) نزدیک است تا به جامعهشناسی مارکس. مختصر آنکه ازنظر مارکس۱۳، ظهور تجدّد و سرمایهداری در غرب، محصول خودخواهی و سودجویی و نفعپرستی طبقۀ نوظهور متوسّط در این کشورها بود. امّا ماکس وبر نشان داد که اگرچه این انگیزه در دوران بعدی در جهان غرب و سرمایهداری آن چیره گردید؛ ولی سرآغاز تحوّل اقتصادی و درهم شکستن رسوم فئودالی و چیرگی سرمایهداری که به رشد و تجدّد غرب انجامید، با تحوّلی در صحنۀ ارزشها؛ یعنی انقلابی دینی و اخلاقی به ظهور میپیوندد. به گفتۀ ماکس وبر، بانیان سرمایهداری بیشتر از فرقۀ نوظهور پروتستان بودند و چون فکر میکردند که کار، عبادت بوده، پیشرفت و عقلانیت اقتصادی، رمزی از رستگاری روحانی است، با تمام وجود و با اخلاقی که در آن راستگویی و امانت و انضباطِ نفس، حاکم بود به بازسازی مدنیت غرب موفق شدند.
نگاهی به «رسالۀ مدنیه» نیز نشان میدهد که همۀ این رساله از آغاز تا به فرجام، کوششی است که انقلابی اخلاقی و معنوی را در ایران، تشویق نماید و رشد و پیشرفت ایران را تنها از این طریق امکانپذیر مییابد. پیشرفت ایران، نیازمند بازسازی نهادهای سیاسی و اقتصادی و قانونی و فنّیِ همهجانبه است، امّا سرچشمۀ این تحوّلات، پیش از هر چیز، تحوّلی اخلاقی و دینی و فکری است. آنچه ایران، لازم دارد نه سودجویی بیشتر، فساد بیشتر و اغراض شخصی بیشتر در جامعۀ ایرانی است. برعکس، آنچه ایران لازم دارد غیرت، همّت، علوّ طبع، میهندوستی، عشق به ایران، انسانیت، نیّت پاک، روحیۀ خدمت به جامعه، فداکاری، ازخودگذشتگی، تدیّن حقیقی، تعهّد به منافع عمومی و خدمت به خلق است. همۀ «رسالۀ مدنیه» تشویق همین مطلب و اثبات این نکته است که شرف راستین و تدیّن راستین و سعادت راستین افراد در بسیج افکار و فعّالیتها در جهت نفع جمهور مردم، پیشرفت ایران و بازگشت شکوه ایران گذشته، تحقّق مییابد. این بازسازی اخلاقی از دو بُعد تشکیل میگردد. بُعد اوّل، غیرت ملّی، ایراندوستی و عشق به میهن است و بُعد دوم، تدیّن حقیقی، اسلام راستین و خداپرستی است. بهاینترتیب در «رسالۀ مدنیه» بر بُعد ملّی و بُعد اصلاح مذهبی، هردو برای بیداری ایرانیان، تأکید میشود.
از مهمترین نمونههای تأکید بر غیرت ملّی برای تشویق بازسازی ایران، ایجاد هشیاری تاریخی در میان ایرانیان است. از این نظر «رسالۀ مدنیه» با روحیۀ شاهنامهۀ فردوسی، همدلی نزدیکی دارد. یادآوری شکوه ایران در گذشته و اینکه ایرانیان در فرهنگ و صنعت و دانایی، سرمشق جهانیان بودهاند و مقایسۀ آن فرهنگ خالق با روحیۀ خواری و ناتوانی و بیچارگی آن زمان، از مهمترین وسایلی است که «رسالۀ مدنیه» میکوشد تا کسالت و بیکاری و خودپرستی و فساد فرهنگی را درهم شکند و غیرت و طبع بلند و فعّالیت و تحرّک و جوشوخروش و آیندهنگری و اعتمادبهنفس و رستاخیز فرهنگی را جایگزین آن نماید. «رسالۀ مدنیه» آکنده از بیاناتی مانند این بیان است:
«ای اهل ایران، تکاسل۱۴ و تراخی۱۵ تا کی؟ متبوع و مطاع کلّ آفاق بودید، حال چگونه از عزّ قبول بازمانده، در زاویۀ خُمول۱۶ خزیدهاید؟ منشأ معارف و مبدأ تمدّن جهانیان بودید، اکنون چگونه افسرده و مخمود و پژمرده گشتهاید؟ سبب نورانیّت آفاق بودهاید، حال چگونه در ظُلُمات غفلت و کسالت بازماندهاید؟ چشم بصیرت را باز و احتیاجات حالیۀ خود را ادراک نمایید، کمر همّت و غیرت بربندید و در تدارک وسایط معارف و مدنیّت بکوشید. آیا سزاوار است که طوایف و قبایل اجانب، فضایل و معارف را از آثار اَسلاف و اجداد شما اقتباس نمایند و شما که اولاد وارثید، محروم در تشبّث وسایل ترقّی بمانید؟ آیا این پسندیده است که همسایگان و مجاوران، لیلاً و نهاراً در تشبّث ترقّی و عزّت و سعادت به جانودل بکوشند و شما از تعصّب جاهلیه به مُضادَّت۱۷ و مُنازعت۱۸ و هوی و هوس خود مشغول گردید؟ و آیا این ممدوح و محمود است که این ذکاء فطری و استعداد طبیعی و فطانت خلقیه را در کسالت و بطالت، صرف و ضایع نمایید؟»
(رسالۀ مدنیه؛ ص ۳۷)
در بیان بالا، مانند دیگر بخشهای «رسالۀ مدنیه»، نکتۀ بسیار ظریفی مطرح شده است که بحث آن نیازمند مقالۀ دیگری است و آن این است که «رسالۀ مدنیه» که سرتاسر تأکید بر بیداری غیرت ایرانیان است درعینحال کاملاً درماندگی و عقبافتادگی ایران را محصول «تعصّب جاهلیه» میداند. تعصّب، نفی خِرَد است، نفی نوعدوستی است، نفی استقلال فکری است، نفی ارتباط با دیگر فرهنگهاست، نفی صلح و آبادانی است. تعصّب، یعنی تشویق تقلید از مرتجعان مذهبی و غوطهخوردن در خرافات، سبب اصلی عقبافتادگی و خواری ایرانیان است. «رسالۀ مدنیه» برعکس، بر ترک تعصّب، حرکت در جهت خِرَد و شهامت اندیشیدن مستقل و قیام در جهت آبادانی ایران و صلح و دوستی جهانشمول را تأکید میکند. غیرت و همّت و بلندی طبع، باعث پیشرفت ایران است و تعصّب جاهلیه سبب بدبختی ایران و جهان.

اگرچه بحث دربارۀ این بازسازی ارزشها در «رسالۀ مدنیه» نیازمند مقالاتی پژوهشی است، در اینجا به ذکر سه مثال، اکتفا میشود. مثال اول، مربوط به نگرش عبدالبهاء به ثروت است. تأکید وی که باید ایرانیان از خودپرستی و فساد حاکم فراتر رفته، در جهت نفع همگانی و امانت و عدل و خدمت به ایران گام بردارند؛ به این معنا نبود که ثروت، بد است. برعکس، خدمت به ایران به این معناست که افراد باید بکوشند که در ایجاد صنایع داخلی به توسعۀ ثروت در میان تودۀ مردم، موفق شوند. ثروت، خوب است وقتیکه این ثروت از طریق کار به وجود آمده، بهصورت سرمایهگذاری در صنایع و بنیانهای سودمند برای پیشرفت مردم به کار برود:
«و همچو ظنّ و گمان نرود که مقصود از این کلمات، مذمّت۱۹ غنا و مدح فقر و احتیاج است، بلکه غنا منتهای ممدوحیت را داشته، اگر به سعی و کوشش نفس خود انسان در تجارت و زراعت و صناعت به فضل الهی حاصل گردد و در امور خیریّه صرف شود و علیالخصوص اگر شخصی عاقل و مدبّر، تشبّث به وسایلی نماید که جمهور اهالی به ثروت و غنای کلّی برسند؛ همّتی اعظم از این نه و عندالله اکبر مَثوبات۲۰ بوده و هست، چه که این بلندهمّت، سبب آسایش و راحت و سدّ احتیاجات جمع غفیری۲۱ از عباد حق گردد. ثروت و غنا بسیار ممدوح، اگر هیأت جمعیّت ملّت، غنی باشد. ولکن اگر اشخاص معدوده، غنای فاحش داشته و سایرین محتاج و مُفتَقَر۲۲ و از آن غنا اثر و ثمری حاصل نشود، این غنا از برای آن غنی، خسران مبین است؛ ولی اگر در ترویج معارف و تاٴسیس مکاتب ابتدائیه و مدارس صنایع و تربیت ایتام و مساکین، خاصه در منافع عمومیه صرف نماید، آن شخص، عندالحق و الخلق بزرگوارترین سُکّان۲۳ زمین و از اهل اعلی علّیّین۲۴ محسوب.»
(رسالۀ مدنیه؛ صص ۱۱-۱۰)
مثال دوم، به معنای انقطاع و پرهیزگاری مربوط میشود. برخلاف افکار شایع در ایران که انقطاع و قربیت به حق را به معنای گریز از فعّالیت و حصر۲۵ توجّه به عالم دیگر و بیاعتنایی به پیشرفت اقتصادی و صنعتی تلقّی میکرد، «رسالۀ مدنیه» خدمت به خدا را در خدمت به خلق دانسته، اشتغال و خلّاقیت اقتصادی و علمی را از مهمترین جلوههای تدیّن راستین برمیشمارد. در تفسیر «علم» و «عالم» راستین چنین بیان میکنند:
«و ثالث صفت کمالیه…تشویق بر ترقّیات عصریه و تحریص بر توسیع دوایر صنایع و تجارت و ترغیب اتّخاذ وسایل ثروت اهالی مملکت، بذل جهد بلیغ و سعی منیع نمودن است؛ چه که عموم ناس از این امور مهّمه که علّت مزمنۀ هیأت اجتماعیّه را بَرءِ۲۶ فوری است بیخبرند. باید که علمای هوشمند و دانایان خردمند خالصاً مخلصاً لله به وعظ و نصیحت عموم برخیزند تا دیدۀ اهالی از این کُحل۲۷ بینش معارف، روشن و بصیر گردد؛ زیرا الیوم، ناس به ظنون و اوهام خود چنین تصوّر نمودهاند که نفسی که موقن بالله و مؤمن به آیات و رُسُل و کتب و شرایع الهیه و مظهر خشیةالله است، باید معطّل و معوّق بماند و به بطالت و بطائت۲۸ ایّام بگذراند تا از نفوسی عندالله محسوب گردد که از دنیا و ما فیها گذشته، دل به عالم اخروی بستهاند و از خلق، بعید شده بهحق، تقرّب جستهاند.»
(رسالۀ مدنیه؛ ص ۱۶)
مثال سوم، به بازسازی مفهوم دین مربوط میگردد. بااینکه «رسالۀ مدنیه» در این خصوص دهها نوآوری تاریخی به ارمغان میآورد؛ امّا در اینجا تنها به ذکر سه نکته اکتفا میشود: نکتۀ اوّل، این است که «رسالۀ مدنیه» به این دلیل، دین را عامل ترقّی میشمارد؛ چراکه دین حقیقی همواره مایۀ گسترش محبّت و ارتباط و اتّحاد میان مردم است. بهعبارتدیگر، کار دین، نفی تعصّبات و پیوند قلبها با یکدیگر است و به همین دلیل است که تدیّن حقیقی باعث میشود که آدمی از تیرگی و ذلّت اَغراض و منافع شخصی فراتر رفته، در فکر خدمت به جامعه و پیشرفت جمهور مردم بیفتد. در «رسالۀ مدنیه» چنین میخوانیم:
«این معلوم و واضح است که اعظم وسایط فوز۲۹ و فلاح عباد و اکبر وسایل تمّدن و نجاح مَن فِی البِلاد۳۰ محبّت و الفت و اتّحاد کلّی بین افراد نوع انسانی است و هیچ امری در عالم، بدون اتّحاد و اتّفاق، متصوّر و میسّر نگردد و در عالم، اکمل وسایل الفت و اتّحاد، دیانت حقیقیۀ الهیه است… چنانچه در بعثت انبیای الهی، قوّۀ اتّحاد حقیقی باطنی و ظاهری، قبایل و طوایف متضادّۀ۳۱ متقاتله۳۲ را در ظلّ کلمۀ واحده جمع نموده، صد هزار جان، حکم جان واحد یافته، هزاران نفوس به هیأت شخص یگانه، مجسّم گشته.»
(رسالۀ مدنیه؛ ص ۳۰)

به همین ترتیب «رسالۀ مدنیه» راه فراتررفتن از خودپرستی و توجّه به منافع جمهور مردم را تدیّن حقیقی میداند:
«اُسِّ اساس دیانت، خلوص است؛ یعنی شخص متدیّن باید که از جمیع اَغراض شخصیّۀ خود گذشته، بِأیِّ وجه کانَ۳۳ در خیریت جمهور بکوشد و ممکن نیست که نفوس از منافع ذاتیۀ خود چشم پوشند و خیر خود را فدای خیر عموم نمایند، الّا به تدیّن حقیقی؛ چهکه در طینت انسانیه محبّت ذاتیۀ خود مُخَمَّر۳۴ و ممکن نیست بدون امیدواری اجرِ جَزیل۳۵ و ثواب جمیل از فواید موقّتۀ جسمانیۀ خود بگذرد. ولکن شخص موقن بالله و مؤمن به آیات او… راحت و منافع خود را ابتغآءً لِوَجهِ الله۳۶ ترک نموده، در نفع عموم دلوجان را رایگان مبذول دارد.»
(رسالۀ مدنیه؛ ص ۳۹)
نکتۀ دوم، در این است که اگر پیشوایان دینی سخن از نجاست ادیان و اقوام دیگر میگویند و از اجتناب و پرهیز از دیگر مذاهب، دم میزنند این مطلب، ثابت میکند که اینان صرفاً در فکر منافع نفسانی خود بوده و از حقیقت دین، بهکلّی بیخبرند. اینگونه افراد، عامل اصلی انحطاط ایران بودهاند و بهجای پیشرفت اسلام، باعث بدنامی آن در دنیا هستند. «رسالۀ مدنیه» جنین میگوید:
«بعضی …از حقایق کتب مقّدسۀ الهیه، محروم و مهجور گشته، از اهل سایر ادیان، کمال اجتناب و احتراز را مجری و ابداً تعارفات عادیه را نیز جایز نمیدانند. باوجود عدم جواز الفت و معاشرت، چگونه میتوان نفسی را هدایت نموده، از ظَلام۳۷ فانی لا به صبح نورانی الّا منوّر فرمود … اجتناب و احتراز و خشونت، سبب اشمئزاز قلوب و نفوس گردد و محبّت و ملاطفت و مدارا و ملایمت، سبب اقبال نفوس و توجّه قلوب شود. اگر شخصی از مؤمنین موحّدین در حین ملاقات با نفسی از ملل اجنبیه، اظهار احتراز نماید و کلمۀ موحشۀ عدم تجویز معاشرت و فقدان طهارت را بر زبان راند، آن شخص اجنبی از این کلمه چنان محزون و مکدّر گردد که اگر شقّ القمر نیز بیند، اقبال بهحق ننماید و ثمرۀ اجتناب این باشد که اگر در قلب آن شخص، توجّه قلیلی الیالله بوده، از آن نیز پشیمان گشته، بهکلّی به بادیۀ غفلت و بُطلان، فرار نماید و چون به ممالک و وطن خود رسد، در جمیع روزنامهها درج نماید که فلان ملّت در شرایط انسانیت به منتها درجۀ قصورند.
اگر قدری تفکّر در آیات و بیّنات قرآنیه و روایات مأثوره۳۸ از نجوم سماء احدیّت نماییم، معلوم و مبرهن گردد که اگر نفسی به صفات ایمانیه، متّصف و به اخلاق روحانیه، متخلّق باشد؛ مظهر رحمت منبسطۀ الهیه است برای کلّ ممکنات و مَشرق الطاف رحمانیه است به جهت کلّ موجودات؛ چهکه صفات مقدّسۀ اهل ایمان، عدل و انصاف و بردباری و مرحمت و مَکرُمَت۳۹ و حقوقپروری و صداقت و امانت و وفاداری و محبّت و ملاطفت و غیرت و حمیّت۴۰ و انسانیت است …
حال ما از جمیع امور خیریه، چشم پوشیده، سعادت ابدیۀ جمهور را فدای منافع موقّتۀ خود مینماییم و تعصّب و حمیّت جاهلیّه را وسیلۀ عزّت و اعتبار خویشتن میشمریم؛ به این قناعت ننموده، به تکفیر و تدمیر۴۱ یکدیگر میکوشیم و چون خواهیم که اظهار معرفت و دانایی و زهد و وَرَع۴۲ و تقوای الهی نماییم، به طعن و سَبّ۴۳ اینوآن پردازیم که عقیدۀ فلان، باطل است و عمل فلان، ناقص. عبادت زید، قلیل است و دیانت عَمرو، ضعیف …»
(رسالۀ مدنیه؛ صص ۲۳-۲۲)
سومین نکته، این است که ازنظر «رسالۀ مدنیه» دین راستین، همواره به مقتضیات زمان توجّه میکند و درنتیجه، علمای راستین بهجای آنکه عامل سرکوب و عقبافتادگی باشند، در گسترش آزادی و آبادی و پیشرفت جامعه میکوشند:
«و علمای بزرگواری که سالک بر خطّ مستقیم و مِنهَج۴۴ قویم۴۵ و واقف بر اسرار حکمت الهیه و مطّلع بر حقایق کتب مقدّسۀ ربّانیه هستند و قلوب مبارکشان به حلیۀ۴۶ تُقی۴۷ مُتحلّی۴۸ و وجوه نَضرهشان۴۹ به انوار هُدی روشن و منیر، ملتفت احتیاجات حالیه و ناظر بر مقتضیات زمانیه هستند. البتّه بهکمال جِدّ۵۰ تشویق و تحریص به تمدّن و معارف مینمایند. هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ؟۵۱ و هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ؟۵۲»
(رسالۀ مدنیه؛ ص ۱۴)
در پایان باید به گفتۀ عبدالبهاء در آخر «رسالۀ مدنیه» توجه نماییم تا ببینیم که تا چه حد، تحقّق این رستاخیز در اخلاق و تدیّن و ارزشها انگیزۀ وی در نوشتن «رسالۀ مدنیه» و آرزویش بهمنظور نجات ایران بوده است:
«ای اهل ایران، قلب که ودیعۀ ربّانیه است او را از آلایش خودپرستی پاک و مقدّس نموده، به اکلیل نوایای خالصه مزیّن نمایید تا عزّت مقدّسه و عظمت سرمدیۀ این ملّت باهره چون صبح صادق از مشرق اقبال، طالع و لایح گردد. این چند روز ایّام حیات دنیویه که چون ظلّ زایل است، عنقریب به سر آید. جهد نمایید تا مشمول الطاف و عنایت ربّ احدیت گردید و اثر خیری و ذکر خوشی از خود در قلوب و السن اخلاف بگذارید وَاجْعَلْ لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ۵۳. ای خوشا حال نفسی که خیر ذاتی خود را فراموش نموده، چون خاصّان درگاه حق، گوی همّت را در میدان منفعت جمهور افکنَد تا به عنایات الهیه و تأییدات صمدانیه مؤیّد بر آن گردد که این ملّت عظیمه را به اوج عزّت قدیمه رسانَد و این اقلیم پژمرده را به حیات طیّبه، تازه و زنده نماید و چون بهار روحانی، اشجار نفوس انسانی را به حِلیۀ اوراق و ازهار و اثمار سعادت مقدّسه، سرسبز و خرّم نماید.»
(رسالۀ مدنیه؛ صص ۴۷-۴۶)

یادداشتها:
( همۀ یادداشتها را بخش ویراستاری «گنج پنهان» تهیه کرده است و در اصل مقاله وجود ندارد.)
۱ – سورۀ روم، آیۀ ۴: روزی که مؤمنان شادی میکنند.
۲ – زیرکی
۳ – مورد غبطه و آرزو
۴ – دورترین
۵ – اسماعیل بن علی ابوالفداء از تاریخنگاران و جغرافیدانان بزرگ کردتبار اهل سوریه بودهاست. وی در سال ۶۷۲ ه.ق در دمشق زاده شد. وی از خاندان ایوبی بود و از امیران دمشق و از خدمتگزاران و نزدیکان شاه مصر بود که از طرف وی به لقب «ملک المؤیّد» نایل شده بود. وی مردی بسیار عالم و دانشمند و دوستدار علم بود و حتی برای دانشمندان نزدیک خود مستمری تعیین مینمود. وی در سال ۷۳۲ ه.ق در حمات وفات یافت. (ویکیپدیا)
۶ – اقالیم سبعه: هفت کشور و آن هفت حِصه از ربع مسکون است . قدما زمین را به هفت بخش کرده و هر یک را اقلیمی خوانده و هر اقلیمی منسوب به ستاره ای است . هند به زحل و چین به مشتری و ترک به مریخ و خراسان به شمس و ماوراءالنهر به زهره و روم به عطارد و بلخ به قمر. (مؤید الفضلاء). ( دهخدا)
۷ – سلسلۀ اول از سلاطین ایران طبق روایات . طبقۀ نخست از پادشاهان داستانی ایران و آن از کلمۀ پیشداد، لقب هوشنگ، پادشاه داستانی مأخوذ است . (دهخدا)
۸ – گذشته
۹ – آینده
۱۰ – سه پسر فریدون به نامهای سلم و تور و ایرج
۱۱ – اندلس: ناحیهای است در جنوب کشور اسپانیا در کنار دریای مدیترانه و اقیانوس اطلس. … در اصطلاح جغرافینویسان اسلام، اندلس و جزیرةالاندلس بر تمام شبهجزیرۀ ایبری یعنی اسپانیا و پرتغال فعلی اطلاق میشده؛ زیرا اعراب مسلمان در سال ۹۲ هَ .ق . به سرداری طارق بن زیاد، غلام موسی بن نضیر، اندلس را به تصرف درآوردند و بعد بر قسمت اعظم شبه جزیرۀ ایبری تسلط یافتند و از اینجا برتمام شبه جزیره ایبری اندلس گفتند. (دهخدا)
۱۲ – کارل ماکسیمیلیان امیل وبر (به آلمانی: Karl Emil Maximilian “Max” Weber) جامعهشناس، استاد اقتصاد سیاسی، تاریخدان، حقوقدان و سیاستمدار آلمانی بود و در زمرۀ یکی از مهمترین نظریهپردازان قرن بیستم شمرده میشود. ایدههای او عمیقاً بر نظریات و پژوهشهای اجتماعی تاثیر گذاشت. او بهرغم اینکه در کنار امیل دورکیم و کارل مارکس و اگوست کنت در زمرۀ معماران عمدۀ دانش اجتماعی بهشمار میآید، خود را نه یک جامعهشناس که یک تاریخنگار میدانست. (ویکیپدیا)
۱۳ – کارل هاینریش مارکس (آلمانی: Karl Heinrich Marx؛ ۵ مه ۱۸۱۸ – ۱۴ مارس ۱۸۸۳) فیلسوف، اقتصاددان، تاریخنگار، جامعهشناس، نظریهپرداز سیاسی، روزنامهنگار و سوسیالیست انقلابی آلمانی بود. او در شهر ترییر در آلمان متولد شد و در دانشگاه به تحصیل حقوق و فلسفه پرداخت. در ۱۸۴۳ با جنی فون وستفالن ازدواج کرد و به دلیل نوشتههای سیاسیاش، از او سلب تابعیت شد و به همین جهت دههها به همراه همسر و فرزندانش در تبعید در لندن زندگی کرد. در لندن، او با همکاری فریدریش انگلس به بسطِ اندیشههایش پرداخت، نوشتههایش را منتشر کرد و در کتابخانۀ موزۀ بریتانیا به تحقیق پرداخت. معروفترین نوشتههای او مانیفست حزب کمونیست (چاپ ۱۸۴۸) و اثر سه جلدی سرمایه (۱۸۶۷–۱۸۸۳) هستند. تفکرات سیاسی و فلسفی مارکس تأثیری شگرف بر تاریخ روشنفکری، اقتصادی و سیاسی دورههای پس از او گذاشت و نام او به شکل صفت، اسم عام و نام مکتب اجتماعی به کار میرود. (ویکیپدیا)
۱۴ – تنآسایی، تنپروری، تهاون، خمودی، سستی، تنبلی، کاهلی
۱۵ – درنگ و سستی
۱۶ – گمنامی، بینامی، بینشانی، ناشناختگی
۱۷ – با هم ضد بودن و با کسی دشمنی کردن . ضدیت و مخالفت .
۱۸ – ستیزگی و خصومت و کشاکش در برآوردن حق . ادعا و نزاع . جنگ و جدال سخت . منازعه.
۱۹ – نکوهش، بدگویی
۲۰ – جزاهای نیک، پاداشهای نیک، اجرها
۲۱ – بسیار، زیاد، فراوان
۲۲ – تهیدست، فقیر، مستمند، محتاج، نیازمند، مفلس، مفلوک، نیازمند
۲۳ – ساکنان
۲۴ – بالاترین جایها به بهشت، بالاترین، برتر برترین، برین برین.
۲۵ – محدودکردن، منحصردانستن
۲۶ – به شدن و برخاستن از بیماری
۲۷ – سُرمه که برای زیبایی و نیز افزایش قوۀ بینایی به مژهها میمالیدهاند
۲۸ – کندی، سستی، تنبلی، دیرجنبیدن
۲۹ – پیروزییافتن، رستگاری، رهایی
۳۰ – کسانی که در سرزمینهایند، ساکنان اقالیم، مردم
۳۱ – ضدّ هم، دشمن هم، مخالف هم
۳۲ – کارزارکننده، همدیگر را کشنده
۳۳ – به هر صورتی که باشد
۳۴ – سرشتهشده
۳۵ – پاداش فراوان و پایدار
۳۶ – به خاطر رضای خدا
۳۷ – تاریکی
۳۸ – روایاتی که هر راوی از روای پیشین خود نقل میکند.
۳۹ – بزرگی، جوانمردی، مردمی، نوازش، بزرگواری
۴۰ – آزادگی، آزادمنشی، بزرگواری، بلندهمتی، پایمردی، تعصب، جوانمردی، غیرت
۴۱ – تباه کردن، نابود ساختن، نیست کردن، هلاک کردن
۴۲ – پارسایی، پاکدامنی، پرهیز، پرهیزگاری، تقوا، زهد
۴۳ – بددهانی، دشنام، فحش، لعن، ناسزا
۴۴ – راه آشکار، راه پیدا و گشاده.
۴۵ – راست، استوار، والا
۴۶ – زیور، زینت، پیرایه.
۴۷ – پرهیز، پرهیزکاری
۴۸ – آراستهشده، زیوردار، زینتیافته.
۴۹ – تازگی، تازهرویی، شکفتگی
۵۰ – کوشیدن، سعیکردن، کوشش
۵۱ – سورۀ زُمَر، آیۀ ۹: آيا كسانى كه مى دانند و كسانى كه نمى دانند يكساناند؟
۵۲ – سورۀ رعد، آیۀ ۱۶: آیا تاريكيها و روشنايى برابرند؟
۵۳ – سورۀ شعراء، آیۀ ۸۴: و براى من در [ميان] آيندگان آوازه نيكو گذار
کتابشناسی:
عبدالبهاء؛ رسالۀ مدنیه؛ نسخۀ مندرج در کتابخانۀ مراجع بهائی. مندرج در سایت www.bahai.org/fa/legal
تازه ها
آنابل نایت
آنابل نایت
جاناتان منون
جاناتان منون
مینا یزدانی