«سفیر صلح» در سالهای «جنگ بزرگ»
بهار روشن
«خویشانم مردند
و من در بند حیات گرفتار مانده
در تنهایی خود زار میزنم
عزیزانم مردند
و زندگی بعد از آنان، پارهای از مصیبت من در سوگ ایشان است.» (۱)
این قطعه، ابیات آغازین شعر سپیدی است از «جبران خلیل جبران» شاعر لبنانی، در گرماگرم قحطی روزهای جنگ جهانی اول در فلسطین، لبنان، سوریه و عراق؛ پارههایی که میکوشیدند از زیر خاکستر امپراتوری فروپاشیدۀ عثمانی سر برآرند ولی جوانههایشان در آتش سوزان جنگ و تنگدستی میسوخت. جنگ اول جهانی به ناگاه و در پی ترور ولیعهد اتریش- مجارستان، «آرشی دوک فرانتس فردیناند»، در ژوئیه ۱۹۱۴، آغاز شد و در طول چهار سال، بیشتر کشورهای اروپایی، امپراتوری عثمانی و حتی ایران را به میدانهای نبرد کشاند.
سال ۱۹۱۱، هنگامیکه شرارههای میهنپرستی ستیزهجو در قالب غیرت و شرف، تودۀ بینوا را به کام خود میکشید، عباس افندی، مردی ایرانی و تبعیدی دولت ایران و عثمانی که پس از نیمقرن از اسارت آزاد شده بود، سفرهای سهسالۀ خود را به کشورهای اروپایی، آمریکا و مصر آغاز کرد. (۲) وی در این سه سال در کلیساها، کنیسهها، مساجد، با ارباب دولت و اصحاب رسانه، رؤسای دانشگاهها، با دانشمندان و کشیشان و در کنفرانسهای صلح در باب بیهودگی جنگ و نیاز عالم به صلحی پایدار و باور به یگانگی نوع انسان سخن به میان آورد.
عباس افندی، که به عبدالبهاء معروف بود، به جهت تحصیل زبان، تفرّج و تماشا یا مقاصد سیاسی، آنهم در آستانۀ هفتادسالگی، به غرب سفر نکرده بود و زبانی که با مخاطبین خود سخن میگفت، برخاسته از کینه و زبونی و عجز و خودباختگی و وطنپرستی انحصارگرا نبود؛ او پیام پدرش- بهاءالله، وزیرزاده و پیامبر ایرانی- را با «اهل عالم» قسمت میکرد ولو اینکه رویش به غربیان بود؛ «پیامها و آموزههایی که او مطرح میکرد، اختصاص به انسان اروپایی و جز آن نداشت بلکه در باب انسان امروزی بود. در باب مطلق انسان». (۳)
در طی سفرهایش در شهرهای گوناگون اروپا و آمریکا، کنجکاوی بسیاری از اصحاب رسانه را برانگیخت تا ببینند این «حکیم شرقی» (۴) چه پیام جدیدی را برای غرب آورده؟ یا این «فیلسوف و دانشمند ایرانی» (۵)، چهگونه میخواهد «مرزهای جدایی را فروریزد و از وحدت نوع انسان سخن گوید». (۶) روزنامۀ نیویورکتایمز در ۲۱ آپریل ۱۹۱۲، شرحی از مصاحبۀ خبرنگار روزنامۀ خویش را با عبدالبهاء منتشر کرد که در آن بیحاصلی و نتایج مخرّب جنگ را به غرب، هشدار داده بود.
«در هفتۀ گذشته، مردی سالخورده به نیویورک سفر کرد، با چهرهای فرتوت و زیبا، درحالیکه تنپوشی بلند و قهوهایرنگ بر تن و مولوی سپیدی بر سر داشت و به زبان پارسی سرآغاز سخن کرد. صدها نفر به استقبالش آمدند، چهکه او عبدالبهاء، رهبر جنبش بهایی بود و برای هزاران نفر از پیروانش در سراسر گیتی بهعنوان “سرکار آقا” شناخته میشود. …»
گزارشگر روزنامه از جزئیات مصاحبۀ آن زن خبرنگار و گفتگوهای ردّ و بدل شده میان آنان نوشته است. او خوشرویی و پشتکار عبدالبهاء را در عین ضعف جسمانی و مشغلۀ فراوانش میستاید و عنوان میکند که عبدالبهاء سخنانش را با لزوم دستیابی برابری میان مردان و زنان میآغازد و از اینکه یک زن از سوی روزنامهای معتبر با وی مصاحبه میکند، اظهار خوشنودی کرده، فعَال شدن زنان در عرصههای علم و اجتماع را لازمۀ ظهور تمدّن جدید جهانی و پیشرفت حقیقی در عرصۀ گیتی قلمداد میکند. امّا سخنانی که محور این گفتگو را تشکیل میدهد دربارۀ یگانگی نوع بشر است، گذر از عصر تاریکی، خرافه، نابرابری، تحجّر، جنگ و خونریزی. او تحقّق بخشیدن به این حقیقت را که نوع بشر فارغ از رنگ و نژاد و جنسیّت و ملیّت، یگانه است، کاری رهوار و سهل نمیداند و همگان، بهخصوص افراد تأثیرگذار و بالأخص زنان را فرامیخواند که مشعلهدار بروز این حقیقت بر کرۀ خاکی گردند. شب و روز بکوشند که «علم وحدت عالم انسانی موج زند، خیمه صلح عمومی بلند گردد… تا جهان، جهان دیگر شود و کمال دیگر جلوه نماید.» (۷)
روزنامهها و مجلات آمریکایی از سخنان و کردار این «عارف شگفتانگیز ایرانی» (۸) و «پیامبر صلح ایرانی که بشارت صلح میآورد» (۹) به تعجب آمده بودند. این «آموزگار ایرانی» (۱۰) زادۀ سرزمینی بود که آن زمان زنانش را زیر روبنده و روپوش، نهان میکردند و گوهر جان و خردشان را به خاکروبۀ تعصب و نادانی پنهان، امّا این آموزگار از «لزوم برابری حقوق زنان و مردان» سخن میگفت (۱۱) و اوج گرفتن عقاب بهروزی را در گرو قوت یافتن هر دو بال آن، یعنی زنان و مردان، میدید. غربیان او را چونان «پیامبری ایرانی» میدیدند که بر «وحدت و صلح میان ادیان، اصرار میورزد» و «با طرحی برای وحدت ادیان آمده است»(۱۲)، «مبشّر صلحی» است «که از سپیدهدمان وحدت ملل میگوید»(۱۳)، «مردی با محاسن سپید و شمایلی ملیح، راه رفتنی خرامان و موقّر…» او که آوایش در گوش خبرنگار آمریکایی، «ملایم و آرام» (۱۴) و گفتارش به زبان شیرین پارسی است، از زبان بینالمللی (۱۵)، برای پیوند میان فرهنگها و ملتهای دنیا سخن میراند. «مرد سالخوردۀ ایرانی با نیمقرن حبس و زنجیر» که چون «ستارهای درخشیده از افق شرق» (۱۶)، بر یگانگی نوع انسان فارغ از رنگ، ملیّت، نژاد، مذهب و جنسیّت، نور میتاباند.
از او بهعنوان «سفیر صلح ایرانی که جنگ را در اروپا پیشبینی میکند»(۱۷) یاد میکنند، جنگی غیرقابلپیشبینی که تا اولین گلولۀ آغازینش دو سال بیشتر نمانده بود؛ جنگی که قرار بود «جنگی برای پایان جنگها» باشد، «جنگی بزرگ»، «جنگ جهانی اول» که غرورها را در هم میشکست و سروران را به زیر میافکند.
عبدالبهاء در یکی از سخنرانیهایش در کانادا، به سال ۱۹۱۲، رخداد جنگی قریبالوقوع را پیشبینی کرد و اروپا را بهسان «انبار مواد منفجره» توصیف نمود که تنها در «انتظار یک جرقه است».
عبدالبهاء در یکی از سخنرانیهایش در کانادا، به سال ۱۹۱۲، رخداد جنگی قریبالوقوع را پیشبینی کرد و اروپا را بهسان «انبار مواد منفجره» توصیف نمود که تنها در «انتظار یک جرقه است».
«ملل اروپا علیه یکدیگر صفآرایی کردهاند و کمترین شرارهای همۀ آن قاره را به آتش خواهد کشید. آلات و وسایل حرب و مرگ به نحو غیرقابل وصفی رو به ازدیاد رفته و بار هزینههای جنگی باعث تحمیل مالیات طاقتفرسایی بر دوش کشورها شده است… رنجبران و زحمتکشان بیبضاعت و بیگناه و بدبخت را از طریق مالیات هنگفت مجبور به فراهم ساختن مهمّات و تسلیحات برای دولتهایی میکنند که جز تسخیر و اشغال سرزمینها و غلبه بر رقیبان خود چیزی در نظر ندارند.» (۱۸)
وی گرچه در سخنرانیهایش در پاریس به سال ۱۹۱۱، از تمدّن مادی خیرهکنندۀ غرب تقدیر میکند، امّا آن را ناکافی و محتاج همعنانی با تمدّن معنوی میداند. وی همچنین ناخوشنودی و نگرانی خود را از استفاده از دستاوردهای تمدّن پیشرفتۀ غرب در زمینۀ سلاحهای جنگی ابراز میکند:
«در ازمنۀ سابقه که چنین ترقیات مادّیه نبود، به این شدّت هم خونریزی نبود. توپ کروپ نبود. تفنگ موزر نبود. مترالیوز دینامیت نبود. مواد جهنمیّه نبود. کشتیهای زرهپوش و کشتیهای توربیت نبود. حال که مدنیّت مادّیه ترقی کرده، این آلت آفات بنیان بشر نیز ترقی کرده. حال از این مواد جهنمی، عموم اروپا مهیّای التهاب است، زیرا از مواد التهابیه پر است. خدا نکند آتش بگیرد، اگر آتش بگیرد کرۀ ارض زیروزبر میشود.»(۱۹)
امّا این سخنان به گوش زمامداران اروپا که آرزوی یکهتازی داشتند نمیرفت؛ آنان که به جمیع وسایل تشبث مینمودند تا «لشکر کشند و مملکتی را ویران کنند. هزاران نفوس را به قتل رسانند تا یک نامی پیدا نمایند و گفته شود این مدبّر و فاتح فلان مملکت است و حال اینکه سبب شده که هزاران بیچارگان هلاک شدهاند و هزاران خانمان خراب شده، هزاران طفل بیپدرومادر مانده و این فتوحات هم باقی نمیماند بلکه یک روزی غالب، مغلوب میشود و مغلوب روزی آید که غالب شود». (۲۰)
عاقبت کشتی عبدالبهاء، در ۵ دسامبر ۱۹۱۳ پس از سه سال سفر در شهرهای گوناگون، در لنگرگاه حیفا در سرزمین فلسطین، پهلو گرفت؛ شهری بر کرانۀ دریای مدیترانه و خفته بر دامنۀ کوه کرمل. باری، کمتر از یک سال، آن انبار باروت با جرقهای در ژوئیه ۱۹۱۴، به آتش کشیده شد. در دنیا «معرکه» ای شد و «همه به جان همدیگر» افتادند. عبدالبهاء، با حسرت و اندوه از این جنگ جهانگیر که قابل پیشگیری بود، سخن میگوید:
«در امریکا و اروپا در مجامع و کنائس و محافل، ذکر شد که عاقبت حال حاضره بسیار بد است. اروپا مانند یک جُبّهخانه میماند و نایرهاش موقوف به یک شراره است، بیایید تا ممکن است این آتش را خاموش کنید که این جنگ نشود، گوش ندادند… حال آنکه میبینید که جنگ، هادم بنیان انسانی است. سبب خرابی عالم است و ابداً نتیجه ندارد و غالب و مغلوب هر دو متضرّر میشوند. مانند آن است که دو کشتی به هم بخورد اگر یکی دیگری را غرق کند کشتی دیگری که غرق نشده باز صدمه میخورد و معیوب میگردد. نهایت این است که یک دولتی موقّتاً بر دولت دیگر غلبه میکند. این غلبه، موقّت است ایّامی نمیگذرد که دوباره مغلوب، غالب میشود. چهقدر واقع شده که فرانسه بر آلمان غلبه یافته، بعد آلمان بر فرانسه غلبه نموده. عجب است که اوهام چهقدر در قلوب، تأثیر دارد و حقیقت، تأثیر ندارد. خیلی غریب است.»(۲۱)
باآنکه آتش جنگ جهانی در اروپا شعلهور شد امّا شرارههایش، آتش به جان ساکنین مناطق امپراتوری عثمانی مانند فلسطین، لبنان و شامات نیز زد. رهآورد جنگ، تنها، خیل کشتگان، معلولان، اسرا و آوارگان نبود؛ عفریت قحطی نیز مردم سرزمینی را که «شیر و عسل» میداد، در گور خود مدفون میکرد. «خلیل جبران»، هولناکی این فلاکت و فقر مردمان سرزمینش را در سالهای ۱۹۱۵ تا ۱۹۱۸ چنین وصف میکند:
«آه از سوز نهانم…
آنها بیصدا مردند
زیرا گوشهای بشر به روی فریادشان بسته بود
آنها در سرزمینی که شیر و عسل میدهد، گرسنه مردند…
برای آنان که نمردهاند چه میتوانیم کرد؟
نوحهسرایی ما گرسنگی آنان را برطرف نمیکند
پس برای نجات آنها از گرسنگی و سختی از ما چه ساخته است؟»(۲۲)
امّا عبدالبهاء در آن سالها نیز بیکار ننشست و «برای آنان که نمرده بودند» کارها میکرد. در هنگامۀ جنگ جهانی اول، مدام مشغول رسیدگی به نیازهای مادّی و معنوی مردم دوروبر خود بود. وی در نزدیک طبریۀ فلسطین، به عملیات گستردۀ کشاورزی همّت گماشت و درنتیجه در قحطی گسترده و بیسابقهای که جبل لبنان و شهرهای حیفا و عکا را در فلسطین در سالهای جنگ به کام خود کشیده بود، فائق آمد و توانست نهتنها بهائیان ساکن آن اراضی؛ بلکه صدها هزاران نفر از مردمان آن نواحی را از خطر گرسنگی و مرگ حتمی نجات بخشد. وی هر روز به صدها نفر از فقرا، اعانۀ مادّی و نان میرساند و اگر نان نبود، خرما میبخشید؛ در روزهای سخت جنگ به دیدار فقرا در عکا میرفت و با سخنان پُرمهر و حکمت خویش، قلب پرتشویششان را آسودگی میبخشید. (۲۳)
عبدالبهاء، این «سفیر صلح» ایرانی پیش و در میانۀ «جنگ بزرگ» کوشید که تجسّم این آموزهها باشد، چه در گفتار و سخنرانیها و در چه در رفتار و عملکردهای اجتماعیاش:
«جمیع، بشریم جمیع از سُلالۀ آدم هستیم. باوجوداین وحدت بشر، چهگونه اختلاف کنیم که این آلمانی است، این انگلیس است، این فرانسه است، این ترک است، این روم است، این ایرانی ست؟! این مجرّد، وهم است. نفوسی در عالم پیدا میشوند که آرزوی تفرّد دارند. این نفوس، فکرشان این است که مملکت خویش را ترقی دهند و لو سایر ممالک، خراب شود. لهذا به جمیع وسایل تشبّث نمایند و عاقبت لشکر کشند؛ مملکتی را ویران کنند، هزاران نفوس را به قتل رسانند تا یک نامی پیدا نمایند و گفته شود این مدبّر و فاتح فلان مملکت است و حال اینکه سبب شده که هزاران بیچارگان هلاک شدهاند و هزاران خانمان خراب شده، هزاران طفل بی پدر و مادر مانده و این فتوحات هم باقی نمیماند بلکه یک روزی غالب، مغلوب میشود و مغلوب روزی آید که غالب شود… پس این غالبیّت نمیماند، منقلب میشود. مادام که باقی نیست چرا انسان تعلّق به آن داشته باشد و سبب خونریزی شود و ابناء انسان را که بنیان الهی هستند، هدم کند؟ امیدواریم در این عصر نورانی این تعصبها نماند، نورانیّت محبّت، عالم را روشن کند، فیض ملکوتاللّه احاطه نماید، رحمت پروردگار شامل کل گردد، عالم انسانی از این قیود آزادی یابد… .»(۲۴)
یادداشتها:
۱– نعیمه، میخائیل؛ گلچینی از کتاب العواصف در المجموعه الکامله لمؤلفات جبران خلیل جبران؛ صص ۴۲۰-۴۱۸.
۲– افنان، الهام؛ عبدالبهاء و حلقه ازرا پاوند.
۳– قانونی، ایرج، عبدالبهاء در «انجمن عالم».
۴– Persian Sage Pays Visit to this city.
۵- Persian Philosopher to speak at the open forum.
۶– San Francisco, CA, The Denver Colorado Post, September 25, 1912, Denver, CO.
۷– نیویورکتایمز، 21 آپریل 1912،https://centenary.bahai.us/news/message-abdul-baha-head-bahais-0
۸– Abdu’l-Bahá Wonderful Persian Mystic, Expected To Be Here Next Month.
۹– Hubbard,Elbert Abdu’l-Bahá Comes as Prophet of Peace.
۱۰– Buffalo New York Times, September 10, 1912.
۱۱– Persian for Suffrage’, Philadelphia Record, 10 June,1912.
۱۲– Aged Persian, A Prisoner For Half A Century, Comes to America To Preach
۱۳– Apostle of Universal Peace and Brotherhood to Deliver Series of Lectures, No Paper, October 2, 1912.
۱۴– Prophet of Glory” Visits Minneapolis’, The Minneapolis Morning Tribune, September 20, 1912.
۱۵– Abdu’l-Bahá Gives His Impressions of New York, The Sun, July 7, 1912.
۱۶– The Sacramento Bee, October 4, 1912, San Francisco, CA, The Star out of the East, Wilmington DEL, June 30, 1912, Wilmington, DE.
۱۷– Persian Peace Apostle Predicts War in Europe’, Buffalo Courier, II Sept. 1912, p.7, col.2.
۱۸– Abdul-Baha, Promulgation, 317.
۱۹– عبدالبهاء، خطابات عبدالبهاء (پاریس)؛ ۱۳ نوامبر ١٩١١.
۲۰– عبدالبهاء؛ خطابات عبدالبهاء، ج ۱؛ ص ۱۶۱
۲۱– عبدالبهاء؛ خطابات عبدالبهاء، ج ۳؛ صص ۴۰ و ۴۱.
۲۲– بنگرید به یادداشت شماره یک.
۲۳– اسلمنت، ج. ای؛ بهاءالله و عصر جدید؛ ۱۹۸۸، ص ۷۶ و ۷۷
۲۴– عبدالبهاء، خطابات عبدالبهاء (پاریس)؛ ۱۳ نوامبر ١٩١١.
کتابشناسی:
عبدالبهاء؛ خطابات عبدالبهاء، ج ۱؛ تدوین: محمود زرقانی؛ مصر: فرجالله زکیالکردی؛ ۱۳۴۰ ه.ق [۱۹۲۰ میلادی]
عبدالبهاء؛ خطابات عبدالبهاء، ج ۳؛ لانگنهاین (آلمان): لجنۀ ملّی نشر آثار به زبانهای فارسی و عربی؛ بی تا.
عبدالبهاء؛ خطابات عبدالبهاء (پاریس)؛ بی جا: بی نا؛ بی تا.
افنان، الهام؛ عبدالبهاء و حلقۀ ازرا پاوند؛ برگردان هامون نیشابوری، نشریه الکترونیکی آسو، https://www.aasoo.org/fa/articles/1002
قانونی، ایرج؛ عبدالبهاء در «انجمن عالم»؛ ۱۳۹۷؛ آیین بهایی، جامعه و سیاست؛ به کوشش عرفان ثابتی؛ مرکز فرهنگ و هنر ایده؛ واشنگتن.
نعیمه، میخائیل؛ گلچینی از کتاب العواصف در المجموعه الکامله لمؤلفات جبران خلیل جبران؛ بیروت: دار صادر و بیروت، ۱۹۶۱(در المجموعه العربیه)
Persian Sage Pays Visit to this city’, Public Ledger (Philadelphia),10 June 1912.
Persian Philosopher to speak at the open forum’, San Francisco Bulletin, Oct1912.
نیویورکتایمز، ۲۱ آپریل ۱۹۱۲، https://centenary.bahai.us/news/message-abdul-baha-head-bahais-
Abdu’l-Bahá Wonderful Persian Mystic, Expected To Be Here Next Month, Portland Oregon Telegram, August 16, 1912, Chicago, IL,https://centenary.bahai.us/news/abdul-baha-wonderful-persian-mystic-expected-be-here-next-month.
Abdu’l-Bahá Comes as Prophet of Peace By Elbert Hubbard, Abdul Baha Comes as Prophet of Peace By Elbert Hubbard | ‘Abdu’l-Bahá in America (bahai.us)
Buffalo New York Times, September 10, 1912, Buffalo, NY, Prophet of Peace Comes to Buffalo | ‘Abdu’l-Bahá in America (bahai.us)
Aged Persian, A Prisoner For Half A Century, Comes to America To Preach The Gospel Of Universal Religion, Aged Persian, A Prisoner For Half A Century, Comes to America To Preach The Gospel Of Universal Religion | ‘Abdu’l-Bahá in America (bahai.us)
Apostle of Universal Peace and Brotherhood to Deliver Series of Lectures, No Paper, October 2, 1912, San Francisco, CA, https://centenary.bahai.us/news/apostle-universal-peace-and-brotherhood-deliver-series-lectures.
Prophet of Glory” Visits Minneapolis’, The Minneapolis Morning Tribune, September 20, 1912.
Abdu’l-Bahá Gives His Impressions of New York, The Sun, July 7, 1912.
The Sacramento Bee, October 4, 1912, San Francisco, CA, The Star out of the East, Wilmington DEL, June 30, 1912, Wilmington, DE, https://centenary.bahai.us/news/star-out-east.
Persian Peace Apostle Predicts War in Europe’, Buffalo Courier, II Sept. 1912, p.7, col.2.
https://centenary.bahai.us/news/persian-peace-apostle-predicts-war-europe.
تازه ها
کیتلین شیدا جونز
رابرت سوکت
مترجم: عرفان ثابتی
کیتلین شیدا جونز