نهضت «ترکان جوان» و بهائیان در فلسطین* (قسمت دوم)
نجاتی القان
ارتباطات پنهانی و پاشایی بهائی
در آگوست سال ۱۹۰۸، دقیقاً بعد از انقلاب «ترکان جوان»، عبدالبهاء درنتیجۀ عفو عمومی زندانیان سیاسی از حبس آزاد شد. چند سال بعد، او توانست منطقۀ عکا-حیفا را ترک کند و به مصر، اروپا و آمریکای شمالی سفر نماید تا تعالیم بهائی را منتشر کند (۱۹۱۳-۱۹۱۰). او اغلب ضمن سخنان خود «کمیتۀ اتّحاد و ترقّی» را به دلیل آزاد کردنش و به دلیل کوششهایشان برای تضمین آزادی میستود. ابراز تقدیر عبدالبهاء از آزادکردن خود، پیش از آن بود که واضح شد شاخۀ نظامی «کمیتۀ اتّحاد و ترقّی» با کودتا قدرت را به دست خواهد گرفت (۱۹۱۳) و پیامدهای این موضوع هنوز مشخص نبود. تحقیقات بعدی نتوانسته مشخص کند که چگونه و از طریق چه کسی عبدالبهاء از حبس آزاد شد. در پرتو نامههای ترکی که بعد از آزادی خود نوشته است، اکنون میدانیم که در دوران حکومت عبدالحمید، تماسهایی مخفی با جناح مدنی و پارلمانگرای جوانان ترک در استانبول و سالونیکا داشت. در این نامهها عبدالبهاء «کمیتۀ اتّحاد و ترقّی» را ستایش و از اهداف آنها حمایت میکند.
عبدالبهاء با بورسالی محمّد طاهر بیگ (۱۸۶۱-۱۹۲۵)، عضو نهضت «ترکان جوان»، تماس برقرار کرد. او شخصی نظامی، معلّم، عارف و نویسنده در دوران عثمانی بود و به مقامهای مختلف نظامی و اداری ازجمله در سالونیکا و استانبول انتصاب شده بود و در مجلس عثمانی از سال ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۱ نمایندۀ بورسا بود. طاهر بیگ در سالونیکا در تأسیس «جمعیت حرّیت عثمانی» که جمعیتی پنهانی بود، مشارکت داشت (۱۹۰۶). در حدود همین زمان بود که مصطفی کمال (آتاتورک) که در سوریه مأموریت داشت، نهادی مشابه را تأسیس کرد و در ۱۹۰۶ مخفیانه به سالونیکا رفت تا با همفکر خود، محمّد طاهر، تماس بگیرد. محمّد طاهر در مدرسۀ نظامی در سالونیکا معلّم آتاتورک بود. امکان دارد که عبدالبهاء بهعنوان شخصیتی تحوّلخواه و مشهور در خاورمیانه، با طاهر بیگ از طریق مأموران تحوّلخواهی مانند مصطفی کمال جوان در دورانی که در سوریه و فلسطین مأموریت داشت، تماس گرفته باشد.
آنچه مسلّم است این است که عبدالبهاء از طریق شخصی بهائی در استانبول به نام احمد شوقی افندی با طاهر بیگ در تماس بود و همچنین از طریق یک مأمور عثمانی به نام بدری پاشا. این شخص اخیر، به نام کامل حسن بدرالدّین (۱۹۱۲-۱۸۵۱)، فرماندهای نظامی و نویسنده بود و در خلع سلطان عبدالعزیز در سال ۱۸۷۶ مشارکت داشت. به دلیل جو اختناقی که در دوران حکومت عبدالحمید حاکم بود، او را از استانبول به سوریه و فلسطین فرستادند، جایی که در مقام یک کلنل به خدمت مشغول شد. بعد از انقلاب «ترکان جوان»، بدری پاشا از سال ۱۹۰۹ تا ۱۹۱۱ والی استان اشکودرا شد که امروز در آلبانی قرار دارد. در منابع فارسی بهائی اشاره شده که بدری بیگ که پیش از ۱۹۰۸ به عکا تبعید شده بود، مترجم عبدالبهاء به فرانسوی و بهائی بود. تماس دیگر عبدالبهاء با گیریدی احمد شوقی افندی بود که تاجری صابونچی از جزیرۀ کرت بود. منابع موجود بهائی به او اشارهای ندارند، ولی تصویر او در یکی از عکسهای بهائیان استانبول که در آوریل سال ۱۹۰۹ گرفته شده، قابلتشخیص است.
احتمالاً تماس عبدالبهاء با بدری پاشا در زمانی برقرار شد که او در سال ۱۸۹۸ معاون فرماندار در عکا بود. ازآنجاکه او یکی از «ترکان جوان» بود و به دلیل بیعدالتیهایی که بنابر ادّعاها در این مقام، صورت داد، او را به جای دیگری فرستادند. بر اساس نامههای عبدالبهاء، مقامهای انتصابی بعدی بدری پاشا در بیروت و سپس در دمشق بود. نامههای عبدالبهاء به بدری پاشا که ازنظر محتوای سیاسی مهمترند، در زمانی نوشته شد که او حاکم اشکودرا و سپس بازنشسته شده بود. بدری پاشا بهعنوان یک فرماندار نظامی، مجبور بود با شورشهای آلبانیاییها علیه «کمیتۀ اتّحاد و ترقّی» و برخوردهای میان مسیحیان و مسلمانان مواجه شود. او علیه شورشیان مسیحی «جهادی مقدّس» اعلام کرد و سعی کرد آنها را سرکوب کند. ازآنجاکه سپاه او کافی نبود، متوسّل به دین شد و از مسلمانان خواست که اسلحههای دولت را به دست گیرند و از شهر و دین خود دفاع کنند. او در نامهای به استانبول، اجازه خواست که سیاستی شدیدتر نسبت به شورشیان آلبانیایی اتّخاذ کند. بدری خواهان نظارت بیشتر بر منطقۀ کوهستانی اشکودرا در شمال بود و سپاهیان بیشتری میخواست. باب عالی، فرماندار را برای تحوّلات اوّلیۀ موردحمایتش ستود، امّا او را تشویق کرد که با احتیاط عمل کند.
عبدالبهاء به وقایع آلبانی در زمان فرمانداری بدری پاشا اشاره میکند و او را به خاطر «مدیریت استثنایی»اش در برابر شورشهایی که تمام بالکان عثمانی بهویژه آلبانی را در برگرفته بود، میستاید. او در ادامه بر اهمّیت از میان بردن جهل و رخوت در میان مردم و هدایت آنها به جهان متمدّن تأکید میکند. عبدالبهاء، بدری پاشا را تشویق میکند که بر اساس اعتقادات محوری بهائی وحدت ایجاد کند و تفرقه و دشمنی میان مردمان متنوّع این استان را از میان ببرد. وسیلۀ لازم برای این «مهمترین موفّقیت»، گسترش دانش و تعلیموتربیت و قرار دادن آن در دسترس همگان است تا فرقههای مختلف از تعصّبات تباه و کمخردانه رهایی یابند. مردم و قبایل اشکودرا «که متعصّبترین مردم آلبانی هستند» از طریق «تأیید الهی» که شامل بدری پاشاست، میتوانند «در صلح و رفاه» زندگی کنند و این استان «متفاوت از دیگر استانهاست؛ زیرا در این ایّام آشوب و شورش، در امنوامان کامل است.» به گفتۀ عبدالبهاء، گامی عملی و مفید برای امنیت این کشور آن بود که در همهجای این استان، راههایی ساخته شود.
در نامهای دیگر به بدری پاشا که بعد از بازنشستگی او و در زمان اقامتش در استانبول نوشته شده، عبدالبهاء بیان میکند که در سخنرانیهایش در سفر اروپا همواره «کمیتۀ اتّحاد و ترقّی» را ستوده است. به گفتۀ او، بعدازآنکه در دوران «استبداد» عبدالحمید زندانی بود، با «تلاشهای جدی» کمیته بهمحض اعلام عفو، آزاد شده بود. وقتی او در برخی از روزنامهها اعتراضاتی را به «کمیتۀ محترم» دید، «داوطلبانه و منصفانه و صرفاً به خاطر حقیقت از آن دفاع کرد.» در همین نامه، عبدالبهاء با اشاره به جنگ میان عثمانی و ایتالیا در لیبی در سال ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۲، به ترکان دربارۀ بلندپروازیهای ملّیگرایانه و امپریالیستی ایتالیا هشدار میدهد: «اطّلاعات کامل دربارۀ پیمانشکنی خشونتآمیز ایتالیا، ظلم شدید، بیعدالتی و درنهایت نتایج آسیبزای حملات ظالمانه و خونریزش که باعث خرابیها شده، با شواهد کامل دریافت شده است»؛ امّا همسو با باورهای بهائی اضافه میکند که «اگرچه برخی مردم اروپا عهد شکناند، مردمانی خوشعهد نیز هستند که ورای مرزهای ملّی میاندیشند و صلح عمومی را ترویج میکنند و آرزوی وحدت نوع بشر را دارند.» او به بدری پاشا مینویسد که از سوی رهبران پیشروِ آمریکا به آنجا دعوت شده است و میتواند در آنجا آرمانهای «کمیتۀ اتّحاد و ترقّی» را ارائه دهد: «اگر افکاری مناسب هست که کمیتۀ محترم میخواهد ارائه کند و ترویج دهد، آنها را از طریق جنابعالی با من در میان گذارند.»
عبدالبهاء در نامهای دیگر به بدری پاشا دربارۀ دشمنان و مخالفان در امپراتوری عثمانی سخن میگوید که میخواهند به خاطر خواستههای خودخواهانۀ خود آشوب بهپا کنند و بهعنوان بخشی از نقشههای خود، او را دشمن عبدالحمید نشان میدهند. او مینویسد که «مسلّماً و چنانکه شما و همۀ جهانیان میدانند، ارتباطات پنهان من با «ترکان جوان» در زمان عبدالحمید همیشه باعث مشکلات بود». حال بعد از آزادی، او به حمایت از استبداد، متّهم شده تا «کمیتۀ اتّحاد و ترقّی» علیه او تحریک شود. او سپس از بدری پاشا میخواهد که «ازآنجاکه سلوک و روش من مانند آفتاب برای آن حضرت، روشن است»، «دراینباره تحقیق کنید و کمیتۀ محترم اتّحاد و ترقّی در استانبول و سالونیکا، بهویژه طاهر بیگ نمایندۀ بورسا را از حقیقت حال، آگاه نمایید.»
عبدالبهاء از فلسطین از طریق یکی از بهائیان به نام احمد شوقی افندی با محمّد طاهر بیگ در استانبول تماس گرفت و دو نفر از بهائیان را برای ملاقات با او فرستاد. بعدازاین ملاقات، عبدالبهاء ابراز قدردانی کرد. او میخواست به اعضای «کمیتۀ اتّحاد و ترقّی» و بهویژه به محمّد طاهر بیگ بگوید که اگر اصول «طریقت بهائی، تعالیم بهاءالله، انذارات و نصایح ایشان درست فهمیده شود، غیرممکن است که آن را منبعی برای شادمانی نوع بشر نبیند.» عبدالبهاء از «کمیتۀ اتّحاد و ترقّی» تشکّر میکند که کسی را برای ملاقات او [یعنی عبدالبهاء] فرستادهاند و از آنها خواست که ملاقاتهای بیشتری میان نمایندۀ «کمیتۀ اتّحاد و ترقّی» و بهائیانی که او به استانبول فرستاده بود، صورت بگیرد. در نامهای دیگر به احمد شوقی افندی، عبدالبهاء ابراز امیدواری میکند که با یکی از اعضای «کمیتۀ اتّحاد و ترقّی» ملاقات کند و با او صحبت کند، بهویژه میگوید که محمّد طاهر بیگ باید با او در مصر ملاقات کند. سپس او از «ترکان جوان» بهعنوان «ویرانگران عمارت استبداد و سرچشمههای زندگی برای ترکیه و ایران» یاد میکند و ابراز امیدواری میکند که «آزادیخواهان درستکار ایران به تأیید و فیض الهی تا دیرگاه ماندگار باشند» زیرا «از روزی که در آن آزادی در ایران اعلام شد، بهائیان با سرور و آسایش، زندگی میکنند.» او اضافه میکند که دعایش به آستان خداوند این است که «کمیتۀ اتّحاد و ترقّی» را کمک و تأیید کند. او سی سال تحت حکومت عبدالحمید در زندان بود، امّا بعد از انقلاب، «کمیتۀ اتّحاد و ترقّی»، «غل و زنجیر» از گردن او برگرفت و بر گردن عبدالحمید «مستبد و خونخوار» انداخت. هزاران قربانی مظلوم از غل و زنجیر و تبعید، آزاد شدند و «آن شخص بدکار» خود به زندان افتاد. باوجود استبداد عبدالحمید که از یزید بدتر بود عوام نادان باز به او احترام میگذاشتند و او را دوست داشتند؛ و به دلیل نابینا و نادانبودن، از «کمیتۀ اتّحاد و ترقّی» نفرت داشتند.
عبدالبهاء احمد شوقی را راهنمایی کرد که نامۀ او را به محمّد طاهر بیگ نشان بدهد. سپس در نامۀ خود به شخص محمّد طاهر بیگ، از کمیته برای «همّت و عدالتش» در آزاد کردن او تشکّر کرد و اضافه کرد که از طریق انقلاب، «انوار تابان صبح آزادی، افق کشور را روشن کرد» او رومیلی را که آغازگاه انقلاب بود، «منشأ آفتاب تابان آزادی» و «مطلع انوار حقیقت» میخواند.

«ترکان جوان» و ایدههای بهائی
عبدالبهاء در نامهای دیگر به فارسی به همین طریق، شباهت میان آرمانها و اهداف «کمیتۀ اتّحاد و ترقّی» و بهائیان را خاطرنشان میکند. او میگوید که بهائیان «کمیتۀ اتّحاد و ترقّی را بهجانودل حمایت میکنند.» آنها در مسیر واحدی هستند، مواضع مشابهی دارند، آزادیطلب و حرّیتپرور هستند، آرزوی برابری دارند، خیرخواه نوع بشرند و حاضرند جان خود را برای وحدت بشر فدا کنند.
عبدالبهاء میگوید که باوجود کوششهای ستودۀ «کمیتۀ اتّحاد و ترقّی» برای وحدت میان گروههای مختلف در امپراتوری عثمانی، هدف این کمیته، تنها به جهان مادّی مربوط است و هدف بهائیان، ابعادی وسیعتر دارد؛ زیرا خواهان وحدت تمامیت نوع بشر هستند و دغدغۀ پیشرفت روحانی دارند. تأکید میکند که پیشرفت واقعی از قوای روحانی نتیجه میشود که سرچشمۀ آن شرق است؛ امّا اکنون شرق در چنگ غرب افتاده و در حال جنگ هستند؛ زیرا اروپا سیاستی پیش گرفته که دائماً به آسیای بیدفاع، حمله کند. نگاهی به تاریخ، نشان میدهد که در طول اعصار و قرون، شرق همیشه بهواسطۀ قوّۀ روحانی بر اروپا پیروز بوده، نه از طریق قوّۀ جسمانی. زمانی بود که سپاهیان شرق [بنیامیّه، تیمور لنگ، چنگیز خان و سلطان سلیم اول] بر غرب پیروز شدند، امّا این پیروزی دوامی نداشت و تنها از طریق قوای روحانی است که آسیا، اروپا را فتح کرد و پیروزی بزرگی به دست آورد. عبدالبهاء، شرق را (که «کمیتۀ اتّحاد و ترقّی» نمایندۀ آن است) فرامیخواند که باردیگر از قوای روحانیاش برای مقابله با اروپا استفاده کند و ارکان آن را به لرزه درآورد تا شکوه واقعی آسیا نمایان شود.
در همین راستا، عبدالبهاء به «کمیتۀ اتّحاد و ترقّی» هشدار میدهد که بر شیوههای سنّتی سیاست، تکیه نکند و به تعالیم بهاءالله ارجاع میدهد که تأکیددارند، هر چه سیاست بشری ترقّی کند، در مقایسه با سیاست الهی هیچ نیست؛ زیرا «سیاست الهی نوری است که جهان مادّی را روشن میکند و رحمت بیپایانی است که همۀ مردمان و ملّتها را در برمیگیرد… بنابراین باید از سیاست الهیه تبعیت کنیم بهخصوص در این عصر نورانی و این قرن ترقّی نوع بشر که در آن هیچچیز جز سیاست الهی موفّق نخواهد شد». بهاءالله با تمسّک به سیاست الهی روح جدیدی در ایران دمید که بهراحتی در دورترین نقاط آمریکا نفوذ و تأثیر کرده است. «اکنون تمام مردم شرق باید به این سیاست، راضی و خوشحال باشند و خوشنود شوند که تعالیم بهاءالله در اروپا و آمریکا تأثیر کرده است.» درنهایت از بهائیان میخواهد که هرچه در قوّه دارند، انجام دهند و خود را با مقاصد خیریۀ «کمیتۀ اتّحاد و ترقّی» آشنا سازند و از تلاشهای عادلانۀ آن حمایت کنند.
وقتی عبدالبهاء در آوریل ۱۹۱۲ از واشنگتن بازدید کرد، در نخستین هفته از سفرهای او در آمریکا برای تبلیغ دیانت بهائی، فرصت این کار برای او فراهم شد. او در آنجا یوسف ضیاء پاشا، سفیر عثمانی در واشنگتن را ملاقات کرد. ازنظر باب عالی، حضور عبدالبهاء در پایتخت آمریکا موضوع سیاسی حسّاسی بود که میتوانست توازن رابطۀ با ایران و روسیه را بر هم زند. به همین دلیل، در ابتدا نمیخواست که سفیرش با او در تماس باشد. یوسف ضیاء پاشا در نامهای به استانبول میگوید که با توجّه به استقبال مثبت از عبدالبهاء از سوی مردم سرشناس آمریکا و ستایشهای مکرّر از او «کمیتۀ اتّحاد و ترقّی» که عدالت ورزید و او را آزاد کرد و با توجّه به اینکه سفارت ایران به افتخار او یک مهمانی برپا کرد که خود ضیاء پاشا در آن حاضر بود، سفارت عثمانی نمیتوانست نسبت به او بیاعتنا بماند؛ بنابراین عبدالبهاء و بعضی از پیروانش به مهمانی شام، دعوت شدند. او اضافه میکند که از این دعوت، استقبال شد و پیروان او (حدود ۸۰۰ نفر) نامههایی در تشکّر نوشته و امضاء کردند که به دولت «ترکان جوان» ارسال شود، به این امید که بهائیان بتوانند از «کمیتۀ اتّحاد و ترقّی» حمایت کنند.
عبدالبهاء و جمال پاشا در فلسطین
بااینکه عبدالبهاء در ابتدا مورداحترام «ترکان جوان» بود، وقتی شاخۀ نظامی و ملّیگرای «ترکان جوان» در سال ۱۹۱۳ حکومت را قبضه کردند و انور پاشا و طلعت پاشا و جمال پاشا در مقام سه مستبد قدرت را به دست گرفتند، اوضاع دوباره علیه وی تغییر کرد. شادمانی از «آزادی»، «برابری» و «برادری» «ترکان جوان» دیرزمانی نپایید. برعکس، حکومت این سه پاشا بهطور خاص سرکوبگرتر و خونریزتر از عبدالحمید از آب درآمد و به فروپاشی امپراتوری بعد از جنگ جهانی اول منجر شد. اقلّیتهای غیرترک و غیرمسلمان، بهویژه مسیحیان، درنتیجۀ ایدئولوژی ملّیگرا و رادیکال «کمیتۀ اتّحاد و ترقّی» در رنج بودند و نتیجۀ این ایدئولوژی، اسکان اجباری، اخراج از کشور و سیاستی مبنی بر «ترک کردن» کشور بود. بهائیان مستقیماً تحت تأثیر این ماجرا نبودند، ولی دشمنی «کمیتۀ اتّحاد و ترقّی» به شکلی دیگر جلوه کرد.
شیوۀ ژنرال جمال پاشا (۱۸۷۲-۱۹۲۲)، حاکم نظامی عثمانی در سوریه (۱۹۱۷-۱۹۱۴) نسبت به عبدالبهاء نقطۀ عکس رهبران اوّلیه و لیبرال «ترکان جوان» بود. این رهبران عموماً با ایدههای بهائی برخوردی مثبت داشتند، امّا جمال، دشمن قسمخوردۀ عبدالبهاء و بهائیان بود. به گفتۀ منابع بهائی به دلیل تهمتهای واهی، این پاشا در ابتدا میخواست عبدالبهاء را اعدام کند. بعداً وقتی با عبدالبهاء در فلسطین ملاقات کرد، خشمش فروکاست و از حضور نزد رهبر بهائی لذت برد. جمال پاشا، آنطور که شاهدان بهائی گزارش میکنند، از عبدالبهاء پرسید که علّت ضعف امپراتوری عثمانی چیست و او پاسخ داد، «وجود اختلافات دینی»؛ و وقتی جمال از او پرسید که درمان این علّت چیست، رهبر بهائی بنا به اقوال چنین پاسخ داد که «رهبران همۀ ادیان و گروهها که در امپراتوری عثمانی و سرزمینهای اسلامی هستند، باید در استانبول جمع شوند و بعد از مشورت بر یک دین واحد و وحدتبخش توافق کنند». گفته میشود که جمال پاشا این دیدگاه را تأیید کرد و گفت: «بعد از بازگشت [از کارزار سوئز] من شما را به استانبول خواهم برد. در آنجا رهبران دینی را جمع و مجبور خواهیم کرد که در یک دین واحد، متّحد و موافق شوند.»
مدّتی بعدازاین مواجهۀ مثبت، به دلیل گزارشهای منفی که دربارۀ عبدالبهاء به جمال پاشا میرسید، نگرش او نسبت به عبدالبهاء دوباره منفی شد. او قولداد که بعد از کارزارهای نظامی خود در صحرای سینا، رهبر بهائیان را به صلیب کشد، امّا سپاه او از لشگر بریتانیا شکست خورد و مقصد او به انجام نرسید. در ابتدای جنگ جهانی اوّل، عبدالبهاء برنامه داشت که برای مداخلۀ صلحآمیز در اختلافات گامهایی عملی بردارد. میخواست مجمعی از رهبران مسلمان و مسیحی را در فلسطین ترتیب دهد و امیدوار بود که بتواند آنها را به همکاری برای اجتناب از پریشانی و اضطراب در منطقه، قانع کند. مخالفان عبدالبهاء او را از این کار بازداشتند. باوجوداین، او بهشدّت، مشغول امور این منطقه بود و کار تأمین غذا برای مردم منطقه را که درنتیجۀ سوءمدیریت اربابان عثمانی دچار قحطی بودند، بر عهده گرفت.
نتیجه
نگرش دولت عثمانی در طول حکومت عبدالحمید دوم در قابل رهبری بهائیان بهطورکلی آکنده از دشمنی بود. کوششهای مستمر از سوی مخالفان عبدالبهاء، سلطان را در عداوت خود استوارتر میکرد؛ امّا عبدالبهاء توانست با مصلحانی از میان جنبش «ترکان جوان» که ازنظر فکری به او نزدیک بودند، متّحد شود و آنها را با اندیشههای تحوّلخواهانۀ بهائی آشنا کند که نتیجۀ آن آزادی وی بود. چشمانداز او دربارۀ غرب و مدرنیته و ارتباطات بینالمللیاش ممکن است برای فرمانداران عثمانی جذّاب و مفید بوده باشد. بهطورکلی، با توجّه به اینکه رویکرد تحوّلخواهانۀ «ترکان جوان» در چارچوب مدرنیسم سکولار و ملّیگرایانه قرار داشت، اصلاحات موردنظر بهاءالله و عبدالبهاء ورای خواستههای این تحوّلخواهان عثمانی بود؛ چراکه این اصلاحات، ماهیتی فراگیر و جهانی داشتند و نهتنها بر تمدّن مادی بلکه بر ارزشهای اخلاقی و دینی تأکید میکردند.
نخستین سالهای حکومت «ترکان جوان» برای پیشرفت جامعۀ بهائی در مقام دینی مستقل از اسلام بسیار حیاتی بود. عبدالبهاء آزاد بود که به سرزمینهای بیرون از عثمانی سفر کند و این فرصت را پیدا کرد که ایدههای بهائی را در غرب منتشر نماید که با موفّقیت همراه بود و استقبال مثبتی که در آنجا از طبقات بالا و پایین جامعه دریافت کرد، در امپراتوری عثمانی منعکس شد. دیانت بهائی در فلسطین، به وسیلۀ بنیانگذارش و عبدالبهاء کاملاً مستحکم شده بود و عبدالبهاء در آنجا ترتیب انتشار آن را داد و ایدههای آن را به سایر مناطق در درون و بیرون عثمانی منتقل کرد. بهائیان از سیاستگذاریهای پرخاشگرانۀ «کمیتۀ اتّحاد و ترقّی» با اقلّیتها مستثنا شدند. بعدازآنکه در اوایل کار «ترکان جوان»، ایدههای بهائی را به شکلی مثبت پذیرفتند و شرایط مثبتی که تا شش سال بعد از آزادی عبدالبهاء بهواسطۀ اعضای لیبرال «کمیتۀ اتّحاد و ترقّی» ادامه یافت، وی دوباره با دشمنی دولت عثمانی مواجه شد که این بار شاخۀ نظامی «ترکان جوان» جلودار آن بود. آنان سعی کردند از عبدالبهاء برای مقاصد سیاسی خود استفاده کنند، امّا این تلاشی بیثمر بود.
یادداشتها:
منبع ما برای ترجمۀ این مطلب در ویسایت زیر بوده است:
https://bahai-library.com/alkan_young_turks_palestine
که در منبع ذیل به چاپ رسیده بوده:
The Period of Young Turk Rule, ed. Eyal Ginio and Yuval Ben Bassat, pages 260-278.London: I.B. Tauris, 2011
برای ملاحظۀ ارجاعات و منابع مقاله به نسخۀ انگلیسی آن در نشانی داده شده مراجعه کنید.
تازه ها
آنابل نایت
آنابل نایت
جاناتان منون
جاناتان منون
مینا یزدانی