نهضت «ترکان جوان» و بهائیان در فلسطین* (قسمت اوّل)
نجاتی القان
درآمد
انقلاب «ترکان جوان» در سال ۱۹۰۸ نقطۀ عطفی بود که در بستر سیاست و جامعۀ امپراتوری عثمانی افقهای تازهای را پیش چشم آورد. این واقعه، عرصهای را گشود که در آن ایدههای تازه میتوانست به شیوهای نسبتاً باز در میان گذاشته شود. بهائیان فلسطین، حتّی باوجود کوچکیِ جامعهشان که در میان جوامع دینی دیگر به چشم نمیآمد، نمونۀ خوبی از تلاش برای انتشار اندیشههای تحوّلطلبانه را در آن دوران به نمایش گذاشتند. بر اساس نامههای منتشرنشدۀ عبدالبهاء که به زبان ترکی عثمانی نوشته شده است، در اینجا به روابط بعد از انقلاب، میان رهبر بهائیان، عبدالبهاء (عباس افندی ۱۹۲۱-۱۸۴۴)، از فلسطین عثمانی و نخبگانی از میان «ترکان جوان»، اهمّیت فلسطین در توسعۀ جامعۀ بهائی، سهم عبدالبهاء در تحوّل گفتمان امپراتوری عثمانی، روابط پُرتنش میان عبدالبهاء و سلطان عبدالحمید دوم، پیوندهای از پیش ناشناختۀ عبدالبهاء با برخی از رهبران جنبش «ترکان جوان» و کوشش او برای القای برخی ایدههای بهائی در کمیتۀ اتّحاد و ترقّی میپردازد. در پایان این فصل به کاهش روابط میان کمیتۀ اتّحاد و ترقّی و عبدالبهاء در طول جنگ جهانی اوّل، نظری کلّی خواهیم انداخت.
دیانت بهائی در اواخر فلسطین عثمانی
بهاءالله (میرزا حسینعلی نوری ۱۸۹۲-۱۸۱۷) پیامبر و بنیانگذار دین بهائی به دلیل نقشی که در هدایت جنبش دینی و انقلابی بابی داشت، در سال ۱۸۵۳ از کشور خود ایران تبعید شد. با توافق دولت عثمانی، بهاءالله بغداد را بهعنوان محل تبعید خود برگزید. وقتی داستان زندگی بهاءالله را از بغداد (جایی که ده سال در آن تبعید بود و به او شهروندی عثمانی داده شد تا او را از مزاحمت ایرانیان حفظ کند) تا پایتخت عثمانی، استانبول و از آنجا تا ادرنه در رومیلی (۸-۱۸۶۳) و درنهایت تا عکا در فلسطین دنبال میکنیم، باید رشد دین بهائی را در بستر وسیعتر تحوّلخواهی در اواخر امپراتوری عثمانی ملاحظه کنیم. بعدازآنکه دین بابی در ایران به دست مخالفانش تقریباً نابود شد، دین بهائی عمدتاً به دلیل رویکرد مداراگر «باب عالی» [یا دولت عثمانی. م] توانست بقا یابد و شکل کنونی خود را بهعنوان میراثدار دین بابی بیابد.
بهاءالله درحالیکه در فلسطین، زندانی امپراتوری عثمانی بود، درگذشت. او اجازه یافته بود که پانزده سال آخر زندگی خود را بیرون شهرْ-زندانِ عکا به سر بَرَد. او در طول این سالهای نسبتاً آرام که تحت نظارت دقیق دولت عثمانی نبود، بسیاری از آثار مهم خود را نوشت. این آثار به تحوّل جهان بهطورکلّی و تحوّل امپراتوری عثمانی و ایران بهطور خاص میپرداخت. اصلیترین کتاب او، «کتاب اقدس» که در عکا نوشته شد، هستۀ تحوّل فراگیری را که مدنظر او بود، بیان میکند. در فلسطین به نگاشتن و ارسال نامههایی به رهبران سیاسی و دینی زمان خود ادامه داد و از آنها در این نامهها خواست که صلح جهانی را برقرار کنند. به این دلیل که آیین وی راهحل مشکلات عصر را در بردارد و به ادّعای او میتواند «عصری طلایی» را آغاز کند، از آنها دعوت کرد که از آیینش پیروی کنند.
بهاءالله ارتباط خارجی جامعۀ بهائی با مسؤولان عثمانی را به فرزند و جانشین خود عبدالبهاء سپرد و در این دوران تا سال ۱۹۰۸ بود که عبدالبهاء بهطور فزاینده مقابل چشمها ظاهر شد. بهواسطۀ ارتباطات دوستانۀ عبدالبهاء و پیوندهایی که با برخی مسؤولان عثمانی مانند مدحت پاشا و بعداً «ترکان جوان» برقرار کرد، بهائیان اعتبار بیشتری در فلسطین عثمانی کسب کردند. این ارتباطات، درهای شهر را به روی بهاءالله که نُه سال در میان دیوارهای آن محبوس مانده بود، باز کرد و محیطی امن برای پرورش این دین، فراهم ساخت و راه را برای آزادی عبدالبهاء از حبس عکا هموار کرد.
دیدگاه عبدالبهاء دربارۀ تحوّلات عثمانی
موج تحوّل در دوران «ترکان جوان» امکان آن را فراهم آورد که میان گروههای قومی و دینی متنوّع، تبادل آراء به جریان افتد. «ترکان جوان»، آموزشوپرورش را ستون تحوّل تلقی میکردند و این خصیصۀ مشترک، آنها را به بهائیان نزدیک میساخت. بهاءالله و عبدالبهاء از دهۀ ۱۸۷۰ با تحوّلخواهان عثمانی در تماس بودند. بهاءالله که ادّعای تأسیس دین جهانی جدیدی را داشت و در بسیاری از آثارش خود را «مصلح جهان» قلمداد میکرد، بر نیاز به آموزشوپرورش بهعنوان وسیلهای برای احیای معنوی و پیشرفت مادّی بشر تأکید داشت. «وی گرایشهای موعودگرایانه را مکرّراً با موضوعات دموکراتیک، مرتبط میکرد و نشان میداد که چگونه از دیدگاه او ظهورش بهعنوان یک مسیح جهانی، جهان را زیروزِبَر کرده است»
جوّ سیاسی در دوران تحوّل امپراتوری عثمانی (تنظیمات، ۷۶- ۱۸۳۹) و ایران در «رسالۀ مدنیه» و «رسالۀ سیاسیۀ» عبدالبهاء بحث شده است. عبدالبهاء در اثر نخست، بر عقبماندگی و انحطاط ایرانیان تأسف میخورد و برای تمام عرصههای کشور، تحوّلاتی را پیشنهاد میدهد و بر نیاز به مجلس شورا و آموزشوپرورش اخلاقی و سکولار و بهکارگیری حاکمانی توانمند برای اطمینان از حصول عدالت تأکید میکند. «رسالۀ مدنیه» را «تقدیم کوششهای عالی» ناصرالدینشاه (حاکم در سالهای ۱۸۴۸ تا ۱۸۹۶)، پادشاه وقت، در جهت بهبود وضعیت جامعۀ ایران میکند و آن را «گفتاری کوتاه دربارۀ برخی پرسشهای فوری» میخواند. این رساله بدون نام مؤلّف، منتشر شد و گفته میشود که خوانندگان بسیاری در میان روشنفکران ایرانی بهویژه بعد از چاپش در سال ۱۸۸۲ داشته است؛ امّا بعداً وقتی معلوم شد که نویسندۀ آن بهائی است، هیچکس حاضر نبود بپذیرد که آن را خوانده است. «رسالۀ سیاسیۀ» او که در پاسخ به وقایع «جنبش تنباکو» در ایران (۱۸۹۰ تا ۱۸۹۲) نوشته شده است، بحثی دربارۀ سیاست و جامعه است. عبدالبهاء تأکید میکند که قوانین ساختۀ بشر برای پیشرفت نوع انسان، کافی نیست و قانون و دین الهی برای تربیت مردم، جایگزینی ندارد. بهعلاوه، اشاره میکند که مداخلۀ علمای دینی در امور سیاسی، بهویژه علمای نادان، خطرناک است و از خلع سلطان عبدالعزیز (حاکم در سالهای ۱۸۶۱ تا ۱۸۷۶) پادشاه عثمانی، بهعنوان نمونهای از این موضوع یاد میکند. در این «بزرگترین درس حقیقی»، طلّاب مدارس دینی قیام کردند و علیه شورشهای بلغارستان و کشتار مسلمانان در بالکان و ناتوانی حکومت از حلّ این مشکلات بهپا خاستند. در نامهای که در دوران مشروطیت(۱۱-۱۹۰۶م / ۹۰-۱۲۸۵ه.ش) نوشته شده، عبدالبهاء به «رسالۀ سیاسیه» اشاره میکند و بهطور خلاصه به مشارکت رهبران و طلاب دینی در سقوط عبدالعزیز میپردازد. او میگوید که در استانبول در هر کوچه و بازار، فریاد «جنگ میخواهیم! جنگ میخواهیم!» بلند بود. بعدازاین جنگ که در آن از دین برای اهداف سیاسی، سوءاستفاده و خونهای زیادی ریخته شد، عثمانیها بیشتر سرزمینهای خود را در رومیلی و آناتولی از دست دادند. وی میگوید که برخلاف نصایح و وصایایش در «رسالۀ سیاسیه»، «گوشها کر و چشمها کور» بود و وقایع خشونتآمیز مشابهی در طول انقلاب مشروطه اتفاق افتاد.
در یکی از نامههایش به زبان ترکی که هنوز منتشر نشده و به موضوع تحوّل در امپراتوری عثمانی و ایران میپردازد، بار دیگر از عدم مداخلۀ علما در سیاست، دفاع میکند. این نامه احتمالاً تنها جای شناختهشدهای است که در آن مستقیماً به «تنظیمات» اشاره میکند. او دربارۀ وضعیت روبهزوال ایران سخن میگوید که نتیجۀ مداخلۀ علمای نادان است و اظهار میدارد که این کشور، نیازمند اصلاحاتی مانند الگوی عثمانی است که در زمان سلطان محمود دوم آغاز شده بود. تأکید او بر اصلاحات سکولار است. روحانیون باید تنها به امور روحانی و اخلاقی بپردازند، یعنی باید مردم را تربیت کنند و تعلیم اخلاقی بدهند. بهعلاوه، شاه را به دلیل شروع اصلاحات با هدف بهبود شرایط جامعۀ ایران تحسین میکند. در اینجا اشارۀ او یا به اصلاحاتی است که در زمان ناصرالدینشاه در سالهای دهۀ ۱۸۷۰ اتفاق افتاد و یا اشارۀ او به «اصلاحات مفید دولت عادله» در زمان مظفرالدینشاه (حاکم در سالهای ۱۸۹۶-۱۹۰۶) است.
عبدالبهاء و سلطان عبدالحمید دوم

عبدالبهاء اندیشههای تحوّلخواهانۀ بهائی را بهطور فعّال منتشر میکرد و با رهبران مخالف، یعنی جنبش «ترکان جوان» مانند نامق کمال، ضیاء پاشا، مدحت پاشا، خواه از طریق نامه یا شخصاً در تماس بود. این تماسها او را به شخصی دردسرساز در چشم سلطان عبدالحمید دوم مبدّل ساخت. بهعلاوه مأموران محلّیِ عثمانی در فلسطین او را متّهم میکردند که روابطی آسیبزا با خارجیان دارد و برای صهیونیستهای فلسطین در دهۀ ۱۸۹۰ زمین خریداری کرده است. برخی مأموران محلّیِ عرب در فلسطین گزارشهای نادرستی به سلطان میدادند که عبّاس افندیِ ایرانی اگرچه در تبعید در عکاست، میتواند هر چه میخواهد با استفاده از ثروت و نفوذش به دست آورد و با مأموران همفکر خود متّحد شود تا از مردم فقیر، زمینهایشان را به قیمتی نازل بخرد و آن را برای کسب سود به یهودیان و خارجیها بفروشد.
بهعلاوه، اخبار اقدامات مخرّب دینی در لبنان و عکا در ۱۹۰۵ به استانبول رسید. ادّعا شده بود که کمیتههایی تحت نظر محمّد عبده، مفتی اعظم مصر در آن زمان، سعی دارند با سوءاستفاده از بیعملی کارگزاران درباری و نظامی عثمانی، فرقههای «بابی [بهائی]» و «وهابی [سَلَفی]» را اشاعه دهند. علمای محافظهکار عثمانی که مخالف تحوّلخواهی بودند سَلَفیها و رهبرشان محمّد عبده را چنان جلوه میدادند که در چشم سلطان، خطرناک به نظر آید و چنین وانمود میکردند که گسترش خرافات و ایدههای شوم این «فرقهها» که با شریعت اسلامی در تضاد است، در سواحل سوریه، ذهنهای مردم را مسموم میکند. این استدلال چنین ادامه مییافت که دسیسههای خارجی تأثیر شنیع فعّالیتهای بهائی و سَلَفی را تشدید میکند؛ بنابراین، باید تبلیغاتچیانِ این فرقههای بدعتگذار را تحتنظر گرفت، کوششهای آنها برای تأسیس کمیتهها را ممنوع کرد، مرز ساحلی همواره تحت نظارت بماند و در صورت لزوم سپاهیانی به آنجا فرستاده شود. درعینحال رژیم عبدالحمید از مدّتی قبل نگران بود که عبّاس افندی روابط خوبی با شیخهای «بادیهنشینان»۱ برقرار کرده است و برای جلوگیری از شورش اعراب توجّه مخصوصی باید به این موضوع صورت گیرد. مدّتی بعد سلطان، کمیسیون تفتیشی (۱۹۰۵) برای تحقیق از این موضوع فرستاد و عبدالبهاء را بازجویی کردند. درنتیجه، وی متّهم به فتنه شد و چیزی نمانده بود که به فیزان در صحرای لیبی تبعید شود.
مدّتی قبل، در سال ۱۹۰۱، عبدالحمید محدودیتهایی را که مانع خروج عبدالبهاء از عکا میشد، تجدید کرده بود. مأموران عثمانی فعّالیتها و پیشرفت بهائیان را هم در داخل و هم در خارج از امپراتوری بهدقّت زیر نظر داشتند. علی فرخ بیگ، سفیر عثمانی در واشینگتن، گزارشی دربارۀ تأثیر شدید رهبر بهائیان بر مردم و میزان وفاداری او به سلطان نوشت و معتقد بود که «فرقۀ بابی» در آینده «قدرت و اهمیت» خواهد یافت. او به عبدالحمید توصیه کرد که از عبدالبهاء بهعنوان «سلاحی معنوی» علیه ایران و کوششهای آن برای گسترش آیین شیعه استفاده کند. این گفتهها سلطان را قانع نکرد. حتّی اعلام وفاداری خود عبدالبهاء به او، برایش قانعکننده نبود.
در نامهای به زبان ترکی خطاب به عبدالحمید (تا جایی که میدانم، تنها نامهای است که مستقیماً به شخص سلطان نوشته شده)، رهبر بهائیان به فرمان امپراتوری مبنی بر ممنوعیت خروج او از شهر عکا «که اخیراً صادر شده» اشاره میکند. عبدالبهاء بهاحتمالزیاد این نامه را در واکنش به تجدید حکم زندانش در سال ۱۹۰۱ نوشته است. او میگوید که «هیچ حالت یا عملی مخالف ارادۀ سلطانی از من یا جامعۀ من صادر نشده است» و به امپراتور اطمینان میدهد که او و پیروانش رعایای وفاداری هستند که بر مبنای اصول بهائی (عدممداخله در امور سیاست حزبی) «در امور حکومت و تعاملات ملّت دخالتی نمیکنند».
انگیزۀ عبدالبهاء از نوشتن این نامه توجیه تماسهایش با آمریکاییان و روشن کردن گزارشهایی بود که بر طبق آنها آمریکاییها به جامعۀ دینی او پیوسته بودند. عبدالبهاء در اینجا و در دیگر نامههای ترکی خود، دین بهائی را بهعنوان یک طریقت (به معنای راه یا آیین) در اسلام و نه یک دین جدید ارائه میکند. بهائیان در طول اقامتشان در سرزمینهای عثمانی (تا زمان درگذشت عبدالبهاء در سال ۱۹۲۱) خود را به سایر مردم خاورمیانه بهعنوان پیروان اسلام معرفی میکردند و همانطور که بهاءالله و عبدالبهاء توصیه کرده بودند، شهروندان عثمانی را به دین بهائی جذب نمیکردند. هر انتخاب دیگری میتوانست برای آنها فاجعهبار باشد، زیرا بهائیان ممکن بود با سرکوب شدیدی مواجه شوند. عبدالبهاء در نامۀ خود به عبدالحمید اشاره میکند که «برای جذب و پذیرش حتّی یک شخص از رعایای عثمانی به طریقت ما در طول بیش از سی سال اقامت طولانیمدت در عکا هیچ اقدامی صورت نگرفته است». عبدالبهاء سپس بیان میکند که آمریکاییان از طریق تعالیم بهاءالله به پذیرش اسلام هدایتشدهاند. در ابتدا، مبشّران پروتستان آمریکایی در ایران به گفتگوی دینی با بهائیان وارد شدند و به «طریقت بهائی» پیوستند. این تازهمؤمنان به آمریکا بازگشتند، تعالیم بهائی را در آنجا منتشر کردند و بسیاری از آمریکاییان را در مدّتی اندک به دین خود وارد کردند. بعداً برخی از آمریکاییان به فلسطین سفر کردند و با عبدالبهاء ملاقات کردند و درنتیجه به «دین مبین اسلام» معتقد شدند و «به وحدانیت الهی اذعان کردند و نبوّت آن حضرت را پذیرفتند و شکوه انبیای الهی را تأیید کردند و به علویت پدر فقید من اعتقاد آوردند.»
این گرویدنها خشم و دشمنی را میان جامعۀ پروتستان آمریکایی در فلسطین، شعلهور ساخت و «آنها به این امور، جلوۀ دیگری دادند و به عرض سلطان رساندند.» درنتیجه حبس عبدالبهاء تجدید شد. درهرحال، او آرزو میکند که هدایت آمریکاییان به اسلام سبب خشنودی عبدالحمید و رعایای او شود. او از سلطان میخواهد که تاریخ دیانت بهائی را که در زمان پدرش نوشته شده، بخواند و «اخلاص و صداقت» بهاءالله نسبت به سلطان را مشاهده کند.
بعد از انقلاب «ترکان جوان» در سال ۱۹۰۸، عبدالبهاء علناً عبدالحمید را برای بیعدالتی نسبت به بهاءالله، خودش و بهائیان ملامت کرد. پیش از آن، باوجود گامهایی که باب عالی علیه بهائیان در آن دوران برداشته بود، عبدالبهاء دربارۀ عبدالحمید با شکرگزاری سخن میگفت و بر بیطرفی شاه نسبت به بهائیان تأکید میکرد. به دلیل فضای سانسور و شبکۀ وسیع جاسوسانی که برای شناسایی فعّالیتهای مخالف در طول دوران عبدالحمید فعّالیت میکردند، عبدالبهاء کار دیگری هم نمیتوانست انجام بدهد.
این مقاله ادامه دارد…
یادداشتها:
منبع ما برای ترجمۀ این مطلب در ویسایت زیر بوده است:
https://bahai-library.com/alkan_young_turks_palestine
که در منبع ذیل به چاپ رسیده بوده:
The Period of Young Turk Rule, ed. Eyal Ginio and Yuval Ben Bassat, pages 260-278.London: I.B. Tauris, 2011
برای ملاحظۀ ارجاعات و منابع مقاله به نسخۀ انگلیسی آن در نشانی داده شده مراجعه کنید.
۱-Bedouin
تازه ها
آنابل نایت
آنابل نایت
جاناتان منون
جاناتان منون
مینا یزدانی