کودکان در نگارهها و نگاشتههای عبدالبهاء
بهار روشن
نگریستن به عکسهای سیاهوسفید، خواه در آلبومهای خانوادگی، کتابها، صفحات اینترنت و خواه در تابلویی آویخته بر دیوار، حس عجیبی به انسان میدهد. گویی این تصاویر، رازهایی از گذشته در خود نهان کردهاند. همین سیاهوسفید بودن و گَرد قدمتی که بر شانههای صاحب تصویر نشسته، هزاردستان خیال بیننده را پرواز میدهد و هزار داستان در ذهن و خاطرش برمیسازد. عکسهای عبدالبهاء هم همینطور است. زمانی که عبدالبهاء مجبور به ترک ایران شد، نُهسال بیشتر نداشت و در آن هنگام، صنعت عکاسی هنوز در ایران توسعه نیافته بود؛ بنابراین تصویری از دوران کودکی وی در دست نیست؛ تنها چند عکس از جوانی او در زمان تبعیدش در ادرنه ترکیه و عکا و نیز تصاویر زیادی در سفرهایش به غرب، موجود است و چندین عکس نیز به گاه سالخوردگی در محل سکونتش، حیفای فلسطین. برخی بهصورت تکنفره گرفته شده و بعضی تصویر وی را در میان دوستدارانش نشان میدهد؛ ولی آنچه در این عکسها چشمگیر است حضور کودکان در کنار اوست؛ کودکان، نشسته بر زانوان وی، ایستاده در کنارش و یا در آغوش وی، با لبخندی که بر لب دارد. عکسی نیز از پشت سر وی گرفته شده که سه کودک بیبضاعت را در حال خوردن آبنباتهایی نشان میدهد که عبدالبهاء به آنها داده است.

رشتۀ مهر عبدالبهاء با کودکان
داستانهای زیادی از عشق، علاقه و توجّه عبدالبهاء به کودکان گفته شده است. او هرگز از کنار کودکان فقیر و ناامید بهراحتی نمیگذشت و همواره کودکان را غرق شادی، شیرینی و معنا میکرد. داستان «رُز سیاه» او در آمریکا در زمانهای که سپیدوسیاه در کنار یکدیگر نمینشستند، بسیار زبانزد است؛ روزی برای آموختن همدلی، مهربانی و برابری به کودکان سفیدپوستی که کودکی رنگینپوست را در دایرۀ خویش راه نمیدادند، کودک خجول و ناامید را نزد خویش خواند و بعد با شکلاتهای مرغوبی، کودکان را غرق شادی کرد، شکلاتی قهوهای را کنار گونههای پسرک نهاد و گفت همۀ شما گلهای بوستان الهی هستید. عبدالبهاء، بیآنکه لب به نصیحت بگشاید، به ایشان آموخت که مصاحبت و بازی با آن پسر رنگینپوست همچون طعم شیرین شکلاتها، دلنشین است و دیگر جایی برای تعصّبات نژادی وجود ندارد. (۱) در سفرهایش به آمریکا، زمان صرف شام، دور میزهای آکنده از میهمانان میگشت. هرگاه به کودکان میرسید، ایشان را نوازش میکرد، میبوسید و شیرینی تعارف میکرد و به گاه عید، به دست خویش عیدی به آنها میبخشید. (۲) همیشه دوست داشت بر سر سفره، کودکان حضور داشته باشند و از بودن در کنارشان، مذاقش شیرین میشد؛ چونان که هر زمان که کودکان بر سر سفره کنارش مینشستند، آنها را «زینت سفره و خانه» مینامید و حضورشان را چراغ و روشنایی خانه میخواند. (۳) عبدالبهاء، اطفال را مایۀ سرور و تسلّای خاطر میدانست و از مصاحبت و همکلامی با ایشان لذّت میبرد. گاه نیز از کودک چهارسالۀ ازدسترفتهاش حسین یاد میکرد و شیرینی روزگار کوتاه با او بودن را اینگونه توصیف مینمود:
«من طفلی داشتم سه، چهارساله بود وقتی خواب بودم بهآهستگی به رختخواب من میآمد، کیفیتی داشت که به وصف نمیآمد. » (۴)
تربیت کودکان از نگاه عبدالبهاء
در نیایشها و آثاری که از قلم عبدالبهاء برای کودکان به رشتۀ تحریر درآمده، آنها به بذر، نهال، گلهای بوستان الهی و نوگلان عالم انسانی، نور عالم، شاخ تروتازهای که به تربیت درست رو بهسوی نور و راستی قد میکشد، دُردانهای خفته در آغوش صدف، دُرّ و مرجان، کلماتی که کتاب وجود به دست ایشان نبشته میشود و نورهای افق محبّت و نور دیدگان تشبیه گشتهاند. (۵) عبدالبهاء در نامهها و نگاشتهها و در پاسخ به سؤالات افراد گوناگون، کودکان را دارای طبیعتی پاک و عاری از هرگونه شرّ توصیف میکند و البتّه بر تفاوتهای فطری و ذاتی (ژنتیکی) آنها صحّه میگذارد؛ امّا مسألۀ تربیت کودکان را بسیار اهمّیت میدهد و بر تصحیح آداب، اخلاق، سلوک، رفتار و عادات کودکان از خردسالی، تأکید فراوان میورزد:
«باید مکتب اطفال بهنهایت انتظام باشد. تعلیم و تعلّم، محکم گردد و تهذیب و تعدیل اخلاق، منتظم شود تا در صغر سنّ در حقیقت اطفال، تأسیس الهی شود و بنیاد رحمانی بنیاد گردد. این مسألۀ تعلیم و تهذیب و تعدیل و تشویق را بسیار مهمّ شمرید که از اسّ اساس الهی است که بلکه ان شاءالله از دبستانهای الهی، اطفال نورانی به اشرف کمالات انسانی مبعوث گردند و سبب نورانیّت ایران، بلکه عموم امکان شوند. تعلیم و تهذیب بعد از بلوغ بسیار دشوار شود؛ تجربه شده است که نهایت سعی و کوشش را مینمایند تا خُلقی از اخلاق نفسی را تبدیل کنند، نمیشود. اگر الیوم اندکی متنبّه گردد، بعد از ایّامی معدود فراموش کند و بر حالتی که معتاد و خوی نموده راجع شود؛ پس باید از طفولیّت این اساس متین را بنهند زیرا تا شاخ، تازه و تر است بهکمال سهولت، مستقیم و راست گردد. (۶)

وظیفۀ پرورش این نهالهای تر را بر دوش والدین میگذارد، مادر را مربّی اول طفل میخواند و نقشی شگرف نیز برای جامعه در تربیت کودکان قائل است. (۷) گر چه خود تبعیدی دولت عثمانی است، امّا به مربّیان بهائی در ایران چنین رهنمون میشود که در هر روستا و شهری مدرسهای بگشایید و از تمام علوم مفید، فنون، هنر و صنعت به کودکان نصیب دهید. (۸) و بر بلندی همّت و آرمان کودکان تأکید میکند:
«… باری در بلندی همّت اطفال بسیار کوشش نمایید که چون به بلوغ رسند چون شمع برافروزند و در فکر عزّت ابدیه و تحصیل فضایل عالم انسانی باشند.» (۹)
عبدالبهاء بر پروراندن شخصیت مستحکم و متین در کودکان و تابآوریشان در سختیها، اصرار میورزد. تعلیم و تربیت کودکان را امری اجباری و عمومی میداند چونان که
«طفلی بیسواد نماند، خواه از ذُکور (پسران)، خواه از اِناث (دختران)… نباید طفل، بیتعلیم ماند این ازجمله فرایض قطعیّه است که اهمال در آن سبب قهر و غضب الهی میشود.»(۱۰)
تربیت دختران را بسیار اهمّیت میدهد و حتّی به همین علت در مثالی که در باب اهمّیت تعلیم و تربیت دختران بیان میکند، در موردی که خانواده تنها قادر به تأمین هزینۀ تعلیم و تربیت یک کودک باشد، تربیت دختر را بر تربیت پسران رجحان میدهد و مادران را اوّلین مربّیان عالم انسانی قلمداد میکند؛ چهکه کودکان در دامان ایشان رشد میکنند. به مادران توصیه میکند که از آغاز، کودکان را در گاهوارۀ اخلاق و آداب، پرورش دهند تا چون به بلوغ رسند، به آداب نیک و پسندیده خوگیرند و نیز بکوشند تا از هر علم مفید، صنعت، هنر و دانشی بهرۀ وافر برند، پُرهمّت و بردبار شوند و اقدام در امور مهمّه آموزند. (۱۱) کودکان را به آیینههای بیزنگار، مَثَل میزند اما زنهار میدهد که هر کودک، بسته به نوع تربیتی که دریافت میکند و یا غفلتی که در حقّ او روا داشته میشود، میتواند سبب روشنایی عالم و یا تاریکی و ظلمت وجود شود. (۱۲)
آموزش دیدگاهها، مهارتها و علوم به کودکان
در نامههای عبدالبهاء خطاب به مربّیان بهائی در مدارس، بهراحتی میتوان توجّه و نکتهبینیهای دقیق وی را در آموزشوپرورش کودکان پی گرفت. حتّی در چگونگی سرمشقدادن به کودکان برای تعلیم نگارش و آموزش یک مهارت برای کودکان با استعدادهای متفاوت، ذکر تمام جزئیات و تصاویر را میکند، از چگونگی قلم به دست گرفتن تا آموزش هجا و صداها و خطّاطی حروف بهخصوص آموزش زبان و خط فارسی (۱۳)، گردش اطفال و انس گرفتنشان با طبیعت را میستاید و عنوان میکند که در این گشتوگذار در طبیعت، علاوه بر بازی، فرصت و تجربۀ مشاهده، اندیشیدن، خیالپردازی و خلوت به دست میآید. (۱۴) توصیه میکند اصول و مبادی آموزشی، با بازی و با ایجاد شعف و سرور، به کودکان خردسال تدریس شود (۱۵) و تشویق میکند که کودکان مباحث را با سؤال و جواب و تحلیل بیاموزند، نه طوطیوار، تا بنای جستجو و آزادی فکر از کودکی در ایشان شکل گیرد. درعینحال، معلّمان را بر آن میدارد که از کودکی، آنها را به سخنرانی و ایراد نطق تشویق و آموزش دهند و غیر از زبان فارسی، زبان خارجی دیگری مانند انگلیسی و عربی بیاموزند و نیز بر آموزش حساب، جبر و هندسه، موسیقی، جغرافیا، دیوان اشعار بزرگان و انواع صنایع و حرف ترغیب میکند. مادران را میخواند که از اوان کودکی داستانهایی از تمام ادیان الهی برای نورچشمانشان تعریف کنند تا مهر تمام پیامبران الهی بر دل ایشان نشیند و تعصّب دینی، به معنای نفرت از دیگر ادیان، در قلوب باصفا و بیآلایششان، لانه نکند. به پرورش بلندهمّتی، سختکوشی، مهربانی و نیکخویی، صداقت و آداب رحمانی تأکید فراوان میکند. (۱۶)
عبدالبهاء، در زمانهای که در سرای ما ایران، کودکان را در مکتبها به چوب و فلک، ادب میکردند، هرگونه تنبیه جسمانی کودکان را بههیچروی روا نمیداند و عامل نکوهیده شدن اخلاق آنان میخواند (۱۷) ولی بر پند بهجا و با مهربانی تأکید میورزد تا عادتهای نکو در روان کودک، راسخ شود و جای گیرد. انس کودکان را با نیایش و دعا و یادآوردن کلمات الهی را مانند بارش باران اردیبهشتی بر بذرهای نهان در خاک میداند که سبب رشد و بالیدن ایشان بهسوی نور و عالم بالا میگردد. رأفت و مهربانی بینهایت و رسیدگی به حیوانات و کوشش در درمان و سیراب و سیر کردن و راحتی بخشیدن به آنها توسّط کودکان را تأکید میکند. تأثیرات تعلیم و تربیت و شکلگیری عادات مفید پسندیده را در کودکی و سنین پایینتر، سهلتر و رسوخ و اثرگذاریاش را بیشتر میداند و دیدگاهی جامعتر نسبت به تربیت طفل ارائه میدهد؛ چنانکه در اهمّیت تربیت کردن فرزندان سایرین و بهخصوص فرزندان فقرا، چنین بیان میکند:
«کمال انسان در این است که بهقدر وُسع، اولاد فقرا و سایرین را هم تربیت نماید. اگر انسان، تنها طفل خود را تربیت نماید، هرچند این عمل، مبرور است و جاذب عنایات ربّ غفور ولی هر کس بالطّبع این امور را مایل و راغب است. پس امتیاز و افتخار و خیرخواهی عالم انسانی در اطفال بیکس و اولاد فقرا و ضعفاست … » (۱۸)
و هدف غایی از تربیت را پروراندن کودک یا کودکانی میداند که مصدر کمالات و مروّج فضایل عالم انسانی گردد.
و نیز مربّی کامل و انسان کامل را فردی میخواند که به تربیت همه اطفال، فارغ از دین، نژاد و طبقه یا دوست و غریبه بپردازد و با تعلیم و تربیت، سبب افزودن بینایی و هوشیاری همۀ کودکان شود. تعلیم دادن کودکان را از شریفترین شغلها میداند؛ چهکه اگرچنانکه بایدوشاید انجام گیرد نتایج بسیار مهمّی دربرخواهد داشت. (۱۹) تلاشهای پیوستۀ عبدالبهاء برای پا گرفتن مدارس به سبک جدید در ایران، داستان دیگری را از گرانمایه پنداشتن دوران کودکی و آموزشوپرورش کودکان رقم میزند که جای گفتارش در اینجا نیست.
باز به تصاویر عبدالبهاء بازگردیم، گیسوان نقرهفام، مولوی بلند شکری، محاسن سپید، خطوط دور چشمان آبیرنگ، لبخندی از ژرفای قلب و کودکانی نشسته بر زانوانش، دستهایش حلقه بر گردنشان، بر شانههاشان، ایستاده و کودکان در آغوشش، کودکی سپید بر یک زانو کودکی سیاهپوست بر زانوی دیگر. کودکان ایستاده گرداگردش با نگاهی که سرشار از امید و اطمینان به این نهالهای باغ انسانی است.
یادداشتها:
۱- درگه دوست، ص ۹۰-۸۷
۲- بدایعالآثار، جلد ۲؛ ص ۳۹۴
۳- بدایعالآثار، جلد ۱؛ ص ۳۱۱
۴- بدایعالآثار، جلد ۲؛ ص ۳۹۴
۵- «نهالِ تازهام به رشحاتِ سحابِ عنایت پرورش فرما. گیاهِ حدیقۀ مَحبتم، درختِ بارور کن.»
«ای خدای مهربان، این نوگُلِ گلستانِ مَحبّتت را از شبنمِ عِنایت تروتازه بفرما»
«این دُردانۀ معرفت را در آغوشِ صَدفِ رحمت بپرور.»
«این نهالانِ جویبارِ هدایت را از بارانِ ابرِ عِنایت تروتازه فرما »
«اطفال مانند شاخۀ تروتازهاند هر نوع تربیت نمایی نشو نما کنند باری در بلندی همّت اطفال بسیار کوشش نمایید که چون به بلوغ رسند مانند شمع برافروزند» (منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج ۱؛ ص ۱۱۰)
«ای سبزۀ نوخیز باغ عنایت، باغبان احدیت تو را نهال دستنشان موهبت فرمود و بوستانیِ قدرت، تو را تربیت کرد.»
«فیالحقیقه اطفال زینت سفرهاند، علیالخصوص این اطفال که خیلی ملیحاند.» (سفرنامه، ج ۱؛ ص ۳۱۱)
«اطفال زینت خانهاند. منزلی که طفل ندارد مثل این است که چراغ ندارد.»(مائده آسمانی، جلد ۵؛ ص ۲۹۴)
«نورهای افق محبّت، اطفال را از قبل من ببوئید و ببوسید.»
«ای خداوند مهربان، این اقتران را اسباب تولید دُر و مرجان فرما.»
«ای ایزد دادگر…، حروفات مفردهایم، کلمات باهرات نما، کلمات مجملهایم، آیات بینات فرما»
۶- منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج ۱؛ ص ۱۱۱
۷- «اول معلم اطفال، مادراناند، لهذا باید درنهایت کمال و علم و فضل باشند … اگر مادران ناقص باشند، اطفال، نادان و جاهل گردند. »(عبدالبهاء؛ پیام ملکوت، ص ۲۳۳)
۸- منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج ۱؛ ص ۱۳۱
۹- منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج ۱؛ ص ۳۰۹
۱۰- منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج ۱؛ ص ۱۰۱
۱۱- پیام آسمانی، ج ۱؛ ص ۹۹
۱۲- منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج ۱؛ ص ۱۰۱
۱۳- منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج ۱؛ ص ۱۰۳
۱۴- خطابات عبدالبهاء، ج ۲؛ ص ۱۱۲
۱۵- مکاتیب عبدالبهاء، ج ۳؛ ص ۲۶۳
۱۶- منتخبات مکاتیب، ج ۱؛ ص ۱۳۱، حدیقه عرفان، ص ۳۰۵، محفل ملی بهاییان کانادا، نامه خطاب به میرزا حسین جوشقانی، معلم اطفال، ص ۳۰۵
۱۷- پیام آسمانی، ج ۱؛ ص ۱۱۷
۱۸- بدایعالآثار، ج ۲؛ ص ۳۱۴
۱۹- امر و خلق، ج ۳؛ ص ۳۶۳
کتابشناسی:
عبدالبهاء؛ خطابات عبدالبهاء، جلد ۲؛ لانگنهاین (آلمان): لجنۀ نشر آثار به زبان های فارسی و عربی؛ ۱۹۲۷.
عبدالبهاء؛ مائده آسمانی، جلد ۵؛ طهران: مؤسّسۀ ملی مطبوعات امری؛ ۱۲۹ بدیع.
عبدالبهاء؛ مکاتیب عبدالبهاء، جلد 3؛ به کوشش فرجالله زکیّ الکردی؛ مصر؛ ۱۳۴۰ هجری قمری / ۱۹۲۱ میلادی.
عبدالبهاء؛ منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد اول؛ ایلینویز(ویلمت) Bahá’í Publishing Trust؛ ۱۹۷۹.
آیواز، هوارد کلبی؛ درگه دوست؛ ترجمه ابوالقاسم فیضی؛ طهران: مؤسسه ملی مطبوعات امری؛ ۱۲۷ بدیع.
اشراقخاوری، عبدالحمید؛ پیام ملکوت؛ دهلی نو: Trust Bahá’í Publishing؛ 1986.
زرقانی، میرزا محمود؛ بدایعالآثار، جلد ۱؛ آلمان: مؤسسه ملی مطبوعات امری؛ بیتا.
زرقانی، میرزا محمود؛ بدایعالآثار، جلد ۲؛ آلمان: مؤسسه ملی مطبوعات امری؛ بیتا.
فاضل مازندرانی، اسدالله؛ امر و خلق، جلد ۳؛ لانگنهاین (آلمان): لجنۀ نشر آثار به زبان های فارسی و عربی؛ ۱۹۸۴.
-؛ پیام آسمانی؛ جلد ۱؛ فرانسه: انتشارات نشریۀ ماهانۀ پیام بهائی؛ نشر دوم، ۱۴۵ بدیع / ۱۹۸۸ میلادی.
تازه ها
آنابل نایت
آنابل نایت
جاناتان منون
جاناتان منون
مینا یزدانی